موضوع: "دفاع مقدس"

یادواره شهید طلبه و دانشجو شهید علی عباس حسین پور

نوشته شده توسطمدیریت استانی لرستان 4ام مهر, 1396

 

یادواره شهید طلبه و دانشجو شهید علی عباس حسین پور، در مدرسه معصومیه سلام الله علیها برگزار گردید.

به مناسبت هفته دفاع مقدس روز دوشنبه مورخ 3/7/96یادواره شهید بزرگوار علی عباس حسین پور ، طلبه و دانشجوی شهید هشت سال دفاع مقدس با حضور برادر شهید که از رزمندگان جهبه های جنگ بوده است و سرکار خانم سپهوند مدیر موسسه گنج عظیم (گرداورنده زندگی نامه شهدا) و جناب حجت الاسلام والمسلمین شاهیوندمسئول بسیج طلاب،در مدرسه معصومیه سلام الله علیها برگزار گردید.

در این مراسم معنوی ابتدا برادر شهید به ذکر خاطرات و نکات ارزنده ای از زندگی این شهید صاحب کرامت پرداختند و سپس سر کار خانم سپهوند با یاداوری مقام شامخ شهدا و سخنانی از شهیدان شاخص به چگونگی تشکیل موسسه گنج عظیم و یاری شهدا درروند شکل گیری این موسسه اشاره نمودند.

در پایان مراسم ،مداحی توسط سرکار خانم اسکینی ،همسو با موضوع یاد واره صورت گرفت و کتاب زندگی نامه شهید در بین طلاب توزیع گردید. جهت ترغیب طلاب به مطالعه زندگی نامه شهدا مسابقه کتابخوانی از کتاب مذکور طراحی گردیده است.

شهیدی که برات شهادتش را از امام حسین (علیه السلام) گرفت

نوشته شده توسطمدیریت استانی لرستان 21ام شهریور, 1396

 

حدود دو ماه قبل از حرکت او به جبهه، شب جمعه‌ای در خواب دیده بود که یک صف طولانی تشکیل شده و می‌گویند هرکس که می‌خواهد مولایش حسین(ع) را ملاقات کند، به صف بایستد، ایشان به مادرش گفته بود که من از همه جلوتر بودم که خدمت آقا رسیدم، امام حسین(ع) خیلی جوان و زیبا، لباس رزم پوشیده بودند و من رفتم جلو و ایشان را بوسیدم و گفتم آقا مرا شفاعت کنید، امام حسین هم تبسمی کردند و مرا در بغل گرفتند و در این وقت از شدت ذوق دیدار آقا از خواب پریدم. بعد از این جریان به زیارت حضرت رضا علیه‌السلام مشرف شد و به تهران بازگشته و از آنجا عازم جبهه شد.

در روز بیستم اسفند ۶۲، بعد از جلب رضایت از پدر و مادرش و حلالیت طلبیدن از همه، با خداحافظی گرم و معنی داری از طریق پایگاه مقداد به کربلای ایران، جبهه‌های جنوب روانه شد و در آنجا نیز آن طوری‌که همرزمانش نقل می‌کنند مدتی در انتظامات پادگان خدمت کرد و با تلاش و پشتکارش سرانجام به گروهان والعادیات از گردان قمر بنی هاشم راه پیدا کرده و رشادتهای بسیاری از خود نشان داد.

در عملیاتی ایذایی، کمک تیربارچی بود که با مجروح شدن تیربارچی، در ساعات اولیه عملیات، مسئولیت تیربار را بر عهده می‌گیرد و از میدان مین، پل صراط این دنیا، گذشته و خود را به نزدیکی کانال‌های دشمن رسانده تا دوشکای آنان را خاموش کند، تا اینکه با اصابت گلوله‌های دشمن بعثی به فیض ‌شهادت نائل می‌آید و پیکر او روی زمین می‌افتد. به علت اینکه گروه امداد دسته، قبلا مجروح یا شهید شده بودند، امکان انتقال وی به پشت خط ممکن نمی‌شود و پیکر مطهرش در منطقه می‌ماند. فردای آن شب باران شدیدی می‌بارد و همه جا را زیر آب می‌برد و بدن محمد آقا به واسطه‌ سنگینی مهمات تیربار، در زیر آب می‌ماند و مفقود الاثر می‌شود.mashreghnews.ir
منبع: دفاع پرس

سخنان تکان دهنده شهیدی که رتبه یک کنکور شد

نوشته شده توسطمدیریت استانی لرستان 3ام اردیبهشت, 1396

بسم رب الشهدا و الصدیقین

چه کسی می‌داند جنگ چیست؟ چه کسی می‌داند فرود یک خمپاره قلب چند نفر را می‌درد؟ چه کسی می‌داند جنگ یعنی سوختن؛ یعنی آتش؛ یعنی گریز به هر جا؛ به هر جا که اینجا نباشد؛ یعنی اضطراب که کودکم کجاست؟ جوانم چه می‌کند؟ دخترم چه شد؟ به راستی ما کجای این سوال‌ها و جواب ها قرار گرفته ایم؟

 

کدام دختر دانشجویی که حتی حوصله ندارد عکس‌های جنگ را ببیند و اخبار آن را بشنود، از قصه دختران معصوم سوسنگرد با خبر است؟ آن مظاهر شرم و حیا را چه کسی یاد می‌کند که بی‌شرمان، دامنشان را آلوده کردند و زنده زنده به رسم اجدادشان به گور سپردند؟ کدام پسر دانشجویی می‌داند هویزه کجاست؟ چه کسی در هویزه جنگیده؛ کشته شده و در آنجا دفن شده است؟»

 

او این پرسشها را برای محاکات نفس و البته تلنگر به دیگران چنین ادامه می‌دهد:

«چه کسی است که معنی این جمله را درک کند: نبرد تن و تانک!؟ اصلا چه کسی می‌داند تانک چیست؟ چگونه سر ۱۲۰ دانشجوی مبارز و مظلوم زیر شنی‌های تانک له می‌شود؟   آیا می توانید این مسئله را حل کنید؟ گلوله‌ای از لوله دوشکا با سرعت اولیه خود از فاصله هزار متری شلیک می‌شود و به حلقومی اصابت نموده و آن را سوراخ کرده و گذر می‌کند، حالا معلوم نمایید سر کجا افتاده است؟ کدام گریبان پاره می‌شود؟ کدام کودک در انزوا و خلوت اشک می‌ریزد؟ و کدام و کدام … توانستید!؟»

 

احمدرضا در بخش دیگری از این دست نوشته ها؛ ماندن در شهر و فقط درس خواندن را برای خود غیر قابل تصور می خواند و می‌نویسد:

چگونه می‌توانیم در شهرمان بمانیم و فقط درس بخوانیم؟ چگونه می توانیم درها را به روی خود ببندیم و چون موش در انبار کلمات کهنه کتاب لانه بگیریم؟ کدام مسئله را حل می‌کنی؟ برای کدام امتحان درس می‌خوانی؟ به چه امید نفس می‌کشی؟ کیف و کلاسورت را از چه پر می‌کنی؟ از خیال، از کتاب، از لقب شاخ دکتر یا از آدامسی که هر روز مادرت درکیفت می‌گذارد؟ کدام اضطراب جانت را می‌خورد؟ دیر رسیدن به اتوبوس، دیر رسیدن سر کلاس، نمره گرفتن؟ دلت را به چه چیز بسته‌ای؟ به مدرک، به ماشین، به قبول شدن در حوزه فوق دکترا؟ صفایی ندارد ارسطو شدن. خوشا پر کشیدن، پرستو شدن.»

 

و اما یکی دیگر از دست نوشته‌های عارفانه این شهید والامقام، مربوط به آخرین روزهای زندگی دنیوی اوست که اشاره‌ای هم به فرازهایی از مناجات شعبانیه و فراز «إلهی هَب لی کمال الإنقطاع إلیک…» دارد:

«دیگر نمی خواهم زنده بمانم؛ من محتاج نیست شدنم؛ من محتاج تو ام. خدایا! بگو ببارد باران؛ که کویر شوره زار قلبم سال‌هاست که سترون مانده است. من دیگر طاقت دوری از باران را ندارم. خدایا! دیگر طاقت ماندن ندارم؛ بگذار این خشک زار وجودم، این مرده قلب من دیگر نباشد! بگذار این دیدگان دیگر نبیند؛ بس است هر چه دیده اند. بگذار این گوش‌های صُمّ دیگر نشنوند؛ بس است هر چه شنیده‌اند. بگذار این دست و پاها دیگر حرکت نکنند؛ بس است هر چه جنبیده‌اند. خدایا! دوست دارم، تنهای تنها بیایم، دور از هر کثرتی؛ دوست دارم، گمنام بیایم، دور از هر هویتی. خدایا! اگر بگویی لیاقت نداری؛ خواهم گفت لیاقت کدام یک از الطاف تو را داشته‌ام؟ خدایا! دوست دارم سوختن را؛ فنا شدن؛ از همه جا جاری شدن، به سوی کمال انقطاع روان شدن.»/ jamnews.ir

پیام هایی به مناسبت هفته بسیج

نوشته شده توسطمدیریت استانی لرستان 3ام آذر, 1392

 


هفته بسيج، بزرگ‏داشت جان‏فشانى‏هايى است كه براى سربلندى اين سرزمين صورت گرفته است. گمان غلطى است اگر بسيج را حاصل جنگ تحميلى يا انقلاب اسلامى بدانيم. بسيج، فهم درست اتحاد، اراده و اخلاص مسلمانان است كه با ظهور اسلام تولد يافته و در ملت‏هاى مسلمان رشد كرده است. هوشمندى حضرت امام خمينى رحمت ‏الله عليه و عدالت‏خواهى ميليون‏ها انسان باايمان، تنها، تبلور دوباره بسيج در عصر حاضر بود. اين مقاله، شامل پيام‏هايى است كه هر كدام گوشه‏اى از برنامه‏ها، ويژگى‏ها و آرمان‏هاى بسيج را به همراه دارند.

تفكر بسيج؛ روحى در كالبد نظام


در هر مجموعه منظم و هدفمند، افزون بر پيشرفت اجزا، هماهنگى و هم‏گرايى ميان آنان نيز ضرورى است تا خواسته‏هاى مجموعه تحقق يابد. فراگير شدن تفكر بسيجى كه همان اخلاص، ايمان به هدف، بالندگى و رشدآفرينى است، در ذهن همه افراد جامعه، حركتى هم‏سو را به دنبال دارد. فعاليت‏هاى اقتصادى، پيشرفت‏هاى نظامى، دستاوردهاى علمى و…، هر كدام بخشى از بدنه جامعه را ترميم مى‏كند، ولى روح حاكم بر تمام بخش‏ها، تفكر بسيجى است. تفكر بسيج، ارتباط ناگسستنى ميان اجزاى نظام اسلامى را رقم مى‏زند؛ چرا كه يك‏پارچگى اعضاى گوناگون جامعه، ناشى از يگانگى افكار آنهاست.

ادامه »

انتخاب شهادت

نوشته شده توسطمدیریت استانی لرستان 9ام اردیبهشت, 1392

شهيد حاج جعفر ذاكر

 

شبى ديدم صداى گريه‏ى بلند «حاج جعفر» مى‏آيد. داخل اتاق شدم و وقتى پرسيدم چه شده؟ گفت: «الآن امام در تلويزيون گفتند: اى كاش من هم يك پاسدار بودم!».

با شنيدن همين جمله از امام، ايشان وارد سپاه مى‏شود. هميشه مى‏گفت من زودتر از اينها بايد اين شغل را انتخاب مى‏كردم.

… شهيد حاج جعفر، مسؤول تداركات نيروى صد هزار نفره‏ى سپاه محمد رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم بود، در منطقه‏اى كه نيرو اعزام مى‏كرد، قبل از عمليات شهيد مى‏شود. دوستان ايشان فقط به خاطر مظلوميت ايشان گريه مى‏كردند.

… چون از نحوه‏ى شهادتش هيچ اطلاعى نداشتم، خيلى دلم مى‏خواست بدانم چطور شهيد شده است. آخر او خيلى مظلومانه و بى سر و صدا شهيد شد. تا اين كه شبى به خوابم آمد و گفت: «زمانى كه نزديك بود سرم به زمين اصابت كند صحنه‏اى برايم پيش آمد كه گفتند: «يا همسرت، يا شهادت». رو به من با حالت شرمندگى گفت: «من شهادت را انتخاب كردم». نكته‏اى را كه فراموش كردم بگويم اين است كه شهيد، چندين بار به سفر حج مشرف شده بود و در سال شصت پاسپورت مكه در جيبشان بود كه به ايشان گفتند در جبهه به تو نياز بيشترى هست و به همين دليل حاج جعفر به حج واجب خود نرفت و ماندن در جبهه را ترجيح داد.

(مجله‏ى شاهد، ش 258، آبان 75، ص 27)

 

راوى: همسر شهيد

 

ادامه »