« دائم الوضو بودن واین همه خاصیت !امام حسن علیه السلام ،الگوی کاملی برای خاموشان پرتوان »

برساحل کرامت سبط اکبر

نوشته شده توسطمدیریت استانی لرستان 22ام تیر, 1393

هر گاه یاد مرگ و قبر و بعث و صراط می نمود گریه می كرد و چون یاد می نمود عرضه شدن اعمال بر خداوند را نعره می كشید و مدهوش می گشت و چون به نماز می ایستاد بند بند بدنش می لرزید چرا كه خود را در مقابل پروردگار می دید

و همچنین:

بهشت به خداوند شكایت نمود كه مرا مسكن فقرا و مساكین قرار داده ای ؟!

خداوند در جواب فرمود:

آیا خشنود نیستی به این كه اركان تو را با حسن و حسین مزین ساختم؟!

در این هنگام بهشت بر خود مباهات نمود و بالید مانند خرامیدن عروس!

 

غرق در ذات حق

در مناقب ابن شهر آشوب آمده است كه امام حسن مجتبی علیه السلام هر گاه وضو می گرفت بدنش می لرزید و رنگ مباركش زرد می شد. علت را از آن حضرت جویا شدند، فرمود:

“سزاوار است بر كسی كه به نزد ربّ العرش می رود این چنین باشد!”

وقتی به مسجد می رفت به دم در كه می رسید سر را به سوی آسمان بلند می كرد و می فرمود:

«الهی ضیفك ببابك یا محسن قد أتاك المسیء فتجاوز عن قبیح ما عندی بجمیل ما عندك».

یعنی خدایا مهمان تو بر درگاهت ایستاده. ای خدای نیكوكار! گنه كار به نزدت آمده پس بگذر از زشتی های من به حق آن زیبایی هایی كه در نزد توست، ای كریم!

این جملات اوج تواضع امام معصوم ما را بر درگاه پروردگار نشان می دهد كه علی رغم عصمت، خود را مسیء می داند و اعمال نیكوی خود را زشتی هایی كه نیاز به بخشش و آمرزش دارد!!

ولادت امام حسن مجتبی (ع)

و از امام صادق علیه السلام نقل شده است كه فرمودند:

امام حسن علیه السلام در زمان خود از همه مردم عابدتر و زاهدتر و بافضیلت تر بودند و هر گاه سفر حج می رفت پا برهنه راه می پیمود (1) و هر گاه یاد مرگ و قبر و بعث و صراط می نمود گریه می كرد و چون یاد می نمود عرضه شدن اعمال بر خداوند را نعره می كشید و مدهوش می گشت و چون به نماز می ایستاد بند بند بدنش می لرزید چرا كه خود را در مقابل پروردگار می دید. هر گاه قرآن می خواند و به آیات بهشت و جهنم می رسید بهشت را از خدا درخواست می كرد و از جهنم به خدا پناه می برد و هر وقت در قرآن می خواند: « یا أیها الذین آمنوا …» می فرمود: « لبیك اللهم لبیك » در هر حالی كسی كه او را ملاقات می كرد می دید كه مشغول ذكر خداست. راستگوترین مردم بود در عین این كه از همه فصیح تر بود.

 

بر آستان کریمان

شخصی به خدمت امام حسن مجتبی علیه السلام رسید و او را قسم داد به آن خدایی كه او را كرامت فرموده كه بیا و به فریاد من برس و مرا از دست دشمنی كه نه به پیر رحم می كند و نه به صغیر ترحم، رهایی ده.

امام فرمود: بگو دشمنت كیست تا از او دادخواهی كنم!

آن شخص گفت: دشمن من فقر است!

آن حضرت لختی درنگ نمود و بعد از آن خادم خود را طلبید و فرمود:

هر آن چه مال نزد تو موجود است حاضر نما!

خادم پنج هزار درهم آورد و حضرت فرمود: به وی بده.

پس از آن، حضرت آن مرد را قسم داد كه اگر بار دیگر هم گرفتار این دشمن شدی به من پناه بیاور تا تو را از شرش برهانم!!

بهشت به خداوند شكایت نمود كه مرا مسكن فقرا و مساكین قرار داده ای! خداوند در جواب فرمود: آیا خشنود نیستی به اینكه اركان تو را با حسن و حسین مزیّن ساختم؟ پس بهشت بر خود مباهات نمود و بالید مانند خرامیدن عروس…

داستان تقسیم اموالش معروف تر از آن است كه ذكر شود. روایت است كه چند مرتبه كلیه اموالش را نصف نمود و بین فقرا تقسیم كرد.

باز مردی دیگر به در خانه اش آمد و با زبان شعر، عرض حاجت و افتقار نمود. آن حضرت، خادم را طلبید و فرمود:

چقدر مال در خانه داریم؟

گفت: دوازده هزار درهم.

فرمود: همه اش را به این فقیر بده.

خادم گفت: دیگر چیزی برای خود نداریم.

فرمود: بر خدا توكل كن و به او حسن ظن داشته باش كه جایش را پر خواهد كرد.

و بعد آن فقیر را طلبید و فرمود: ما حق تو را ندادیم لكن آنچه در نزدمان بود را دادیم !!! (2)

 

پی نوشت:

1- در روایتی دیگر آمده كه آن حضرت بیست و پنج مرتبه با پای پیاده به حج رفته اند.

2- غالب مطالب از جلد اول کتاب «منتهی الآمال» تألیف شیخ عباس قمی نقل شده است.




صفحات: · 2


فرم در حال بارگذاری ...