« ارزش صله رحم در قرآن وحدیث | فضیلت یقین » |
ضرورت های بصیرت از منظر مقام معظم رهبری
نوشته شده توسطمدیریت استانی لرستان 6ام دی, 1391ضرورت های بصیرت از منظر مقام معظم رهبری
محمد شكراللهي ، ويژه نامه نشريه پرسمان ، شماره 83 - آذر 1388
56 نكته از سخنان رهبر معظم انقلاب درباره حوادث پس از انتخابات، جنگ نرم و بصيرت
1.معارضه دستگاه استكبار با جمهوري اسلامي، تمام شدني نيست دشمنان براي حمله به جمهوري اسلامي، استدلال دارند. به نظر من، استدلالشان از ديدگاه آنها، استدلال تامّي است. در يك نقطه بسيار حساس جهان از لحاظ جغرافيايي، يعني اين نقطه خاورميانه، خليج فارس، درياي سرخ، شمال آفريقا، بخشي از مديترانه - اين حوزه عظيمي است ديگر - مجموعه امت اسلامي واقع شده. الان شما ببينيد از اين پنج تا، شش تا گذرگاه آبي حساسِ حياتي كه در دنيا وجود دارد، سه تايش توي اين منطقه است؛ تنگه هرمز، كانال سوئز و بابالمندب. اينها گذرگاههاي مهمي است كه تجارت جهاني، متوقف به اينهاست. شما نقشه جهان را برداريد جلوي رويتان نگاه كنيد؛ خواهيد ديد كه اين چند تا مركز، چقدر براي ارتباط تجاري و اقتصادي دنيا مهم است. بنابراين، اين منطقه، منطقه حساسي است. حالا در اين منطقه بسيار حساس، يك قدرتي دارد قد ميكشد و روز به روز، خودش را بيشتر نشان ميدهد. اين قدرت، با همه خواستههاي استكباري و دستگاههاي كمپانيها و شبكههاي عظيم اقتصادي مفسد فيالارض، مخالف است؛ با نظام سلطه، مخالف است؛ با سلطهگري، مخالف است؛ با ظلم، مخالف است. خوب، اين خيلي براي دستگاه استكبار مهم است.
دستگاه استكبار، فقط ايالات متحده آمريكا يا فلان رئيس جمهور و فلان دولت آمريكا يا فلان كشور اروپايي نيست؛ دستگاه استكبار، يك شبكه عظيمتري است كه شامل اينهاست. شبكه صهيونيستي هست؛ شبكه تجار اساسي بينالمللي هست؛ مراكز پولي عظيم دنيا هست. اينها هستند كه مسائل سياسي دنيا را دارند طراحي ميكنند. دولتها را اينها ميآورند؛ اينها ميبرند. اين مجموعه كه تويش دولت ايالات متحده هست، دولتهاي اروپايي هستند؛ خيلي از اين نفتخوارهاي ثروتمند منطقه خودمان هستند؛ با يك چنين قدرتِ رو به رشد و رو به اعتلاي در حال قدكشي، به شدت مخالفند. بنابراين، هرچه بتوانند، در مقابله او كار ميكنند. توي اين سي سال هم بيكار نماندند؛ هرچه بگذرد هم باز بيكار نميمانند؛ مگر آن وقتي كه شماها همت كنيد؛ شما جوانها كشور را از لحاظ علمي، از لحاظ اقتصادي و از لحاظ امنيتي، به نقطهاي برسانيد كه امكان آسيبپذيرياش، نزديك به صفر باشد؛ آن وقت، كنار ميكشند و توطئهها تمام خواهد شد. ايني كه من توي اين چند سال به دانشگاهها مرتب راجع به مسائل علم و تحقيق و پژوهش و نوآوري و جنبش نرمافزاري و ارتباط صنعت و دانشگاه و اينها، اين همه تأكيد كردم، براي خاطر اين است كه يك ركن امنيت بلندمدت كشور و ملتتان، علم است. 2. دشمن، هميشه بيدار است معارضه با نظام، يك سابقه سي ساله در اين انقلاب دارد؛ چيز جديدي نيست. اَشكال معارضه، گوناگون بوده است؛ اما هميشه بوده است؛ شدتاً، ضعفاً، متناسب با وضعيت ما در داخل بوده. هر جا احساس كردند و هر وقت احساس كردند ميتوانند حضور قويتري پيدا كنند، ضربهاي را كه ميتوانستند - به خيال خود - وارد كردند. انقلاب هم در طول اين سي سال، در مقابل اين ضربات، ايستاده است؛ نه فقط ضعيف نشده، بلكه روز به روز، بحمداللَّه كشور و نظام جمهوري اسلامي، قويتر هم شده، منتها يك نكته وجود دارد و آن اين است كه هر چه ما در نظام جمهوري اسلامي، توانستيم ريشه خودمان را عميقتر كنيم و پيشتر برويم و كارهايمان را پيچيدهتر بكنيم، توطئه دشمن هم پيچيدهتر شده است؛ اين را بايد توجه داشت. درست است كه ما تجربه غلبه بر چالشهاي تحميل شده را داريم - نه فقط در يك مورد و دو مورد، در تمام اين سي سال، تجربه نظام جمهوري اسلامي، تجربه غلبه بر چالشها و بر معارضهها و دشمنيهاست - ولي بايستي توجه كرد كه «من نام لم يُنَم عنه»؛ دشمن، بيدار است؛ خبرهايي كه از مراكز حساس سياسي و امنيتي دنيا به دست ما ميرسد، نشان ميدهد كه دستگاههاي عظيمي، گستردهاي، با بودجههاي كلاني، به طور دائم، متوجه به نظام جمهوري اسلامي هستند؛ با انگيزههايي كه دارند كه گفته شده است و معلوم است براي ما و شما. دارند كار ميكنند؛ هر روز طرحي را به ميدان ميآورند و هر روز عرصه جديدي را در مقابل جمهوري اسلامي ميآرايند و اين، ادامه هم پيدا خواهد كرد؛ تا وقتي كه مأيوس بشوند؛ آن وقتي كه نظام جمهوري اسلامي، به نصابهاي مشخصي در زمينههاي سياسي، در زمينههاي اقتصادي، در زمينههاي امنيتي، در زمينههاي علمي، در زمينههاي اخلاقي برسد. تا جمهوري اسلامي به اين نصابهاي معين نرسيده است، اينها ادامه پيدا خواهد كرد؛ به آن جا كه رسيديم، دشمن، طبعاً مأيوس خواهد شد و واقعيت را به طور كامل، خواهد پذيرفت.
3. توطئه عليه نظام، توهم نيست؛ واقعيت است توطئه، توهم نيست؛ اي كاش مجال بود تا گفته ميشد تا آن وقت انسان ميتوانست آن برگهاي بر روي هم گذاشته كتاب حرف را باز كند؛ تا خيلي از حقائق روشن بشود. آينده، البته اين كارها خواهد شد. اين جور نيست كه شما خيال كنيد توطئه نسبت به اين كشور، يك توهم است؛ نه، يك واقعيت است؛ از همه طرف، دارد توطئه ميشود. ممكن است آن كسي كه در جهت آن توطئهها، در داخل كشور، محور حركت قرار ميگيرد، خودش اصلاً نفهمد. فهميدن اين هم ذكاوت ميخواهد. بعضيها اين ذكاوت را ندارند. ما آدمها را تجربه كرديم؛ نميفهمند دارند به سازكي ميرقصند؛ ولي اين، واقعيت را عوض نميكند كه آنها بفهمند يا نفهمند؛ بدانند يا ندانند. اين توطئهها، وجود دارد. در عين حال، اين كشور و اين نظام، نه فقط سست نميشود، ضعيف[هم] نميشود. جامعه علمياش، جامعه پيشرفتهاش - كه همين شما جوانها باشيد - امروزش از ده سال قبلش، به صورت آشكاري جلوتر ميرود. اين، معنايش چيست؟ اين، معنايش حقانيت است. اين، معنايش اصالت است. اين، معنايش ريشهدار بودن است؛ «الم تر كيف ضرب اللَّه مثلاً كلمه طيّبه كشجره طيّبه». اعتقاد ما، اين است. ما با اعتقاد، با دل كار، ميكنيم. 4. چه بدانيم، چه ندانيم، دشمن، دشمني خود را ميكند يك ملت زنده و ملتي كه اهل پيشرفت است، از جمله كارهايي كه در كنار سازندگي، در كنار پيشرفت علمي و در كنار كارهاي بزرگ، حتماً بايد از آن غفلت نكند، شناخت هدفهاي دشمن در هر مرحله است. اين خاصيت زنده بودن است. نميشود ملتي را فرض كرد كه آرمانهاي بزرگي داشته باشد و بخواهد كارهاي بزرگي بكند، اما دشمن نداشته باشد. بله، ملتهايي هستند كه به گوشهاي خزيدهاند، كاري به كار سرنوشتشان ندارند، بيگانگان هم بر آنها مسلّطند، آنها هم مثل گوسفند ميچرند و بيگانگان مثل چوپانهاي خائن، هرچه ميخواهند، از آنها استفاده ميكنند؛ البته آنها اگر بخواهند همانطور زندگي كنند، هيچ لزومي ندارد كه به اين فكرها باشند؛ چون آيندهاي برايشان وجود ندارد. البته امروز در دنيا چنين ملتهايي را خيلي كم ميشود سراغ داد. اگر وجود داشته باشند، خيلي كم هستند. بالاخره ملتها بيدار شدهاند. به هر حال، ملتي مثل ملت ايران كه عليه دخالت بيگانگان قيام كرد و دست بيگانگان را كوتاه نمود و به مداخله بيگانگان در كشور خود پايان داد - اينها كارهاي كوچكي نيست - دشمن دارد. ملت ايران، به غارت بيگانگان از منابع نفتي و منابع گوناگون مادي خود خاتمه داد و دستگاه حكومتي را كه به نفع بيگانگان كار ميكرد، ريشهكن كرد و از بيخ و بن برانداخت. اين ملت با اين خصوصيات، بالاخره دشمن دارد و بدون دشمن نخواهد بود. امروز هم ملت ايران، يك ملت آرمانگراست و با ظلم و زورگويي و تحميل و تبعيض، مخالف است. همه كساني كه اهل ظلمند، همه كساني كه اهل تبعيضند، همه كساني كه اهل زورگويي هستند و همه كساني كه اهل چپاولگرياند، طبعاً با اين ملت، ميانه خوبي ندارند. البته بعضيها ميگويند و ترويج ميكنند كه ما توهم ميكنيم كه عليهمان توطئه هست و دشمني وجود دارد! خيلي خوب؛ كساني كه دلشان ميخواهد چشم خودشان را روي هم بگذارند و بگويند انشاءاللَّه گربه است، بگذارند؛ اما واقعيت كه عوض نميشود. وجود دشمن، با به خواب رفتن من و شما كه از بين نميرود. اگر دشمن، كمين گرفته، منتظر فرصت است كه ضربه وارد كند، چه من و شما بدانيم، چه ندانيم، اگر به فرض، خود را به ندانستن هم بزنيم، بالاخره دشمني خودش را ميكند؛ چون دشمن است. با ندانستن ما، يا خود را به ندانستن زدن، دشمن از دشمني خود دست برنميدارد. افرادي مايلند اثبات كنند كه نخير، ملت ايران هيچ دشمني ندارد! كنار خانه خودتان بنشينيد و به كار خودتان سرگرم باشيد؛ خاطرتان هم جمع باشد كه همه جا امن و امان است! نه، اين حرفها واقعيت ندارد. يك ملت زنده، نميتواند اينگونه فكر كند. 5. حركت بينظير مردم در انتخابات 22 خرداد بنده دوست ندارم در سخنرانيها و خطابهها، نسبت به مخاطبان خودم با مبالغه حرف بزنم يا تملق آنها را بگويم؛ اما در اين قضيه انتخابات، خطاب به شما مردم عزيز عرض ميكنم كه هر چه با مبالغه صحبت بكنم، زياد نيست؛ حتي اگر بوي تملق هم بدهد، ايرادي ندارد. كار بزرگي كرديد. انتخابات 22 خرداد، نمايش عظيمي بود از احساس مسئوليت ملت ما براي سرنوشت كشور؛ نمايش عظيمي بود از روح مشاركتجوي مردم در اداره كشورشان؛ نمايش عظيمي بود از دلبستگي مردم به نظامشان. حقيقتاً مشابه اين حركتي كه در كشور انجام گرفت، من امروز در دنيا و در اين دموكراسيهاي گوناگون - چه دموكراسيهاي ظاهري و دروغين و چه دموكراسيهايي كه واقعاً به آراي مردم مراجعه ميكنند - نظيرش را سراغ ندارم. در جمهوري اسلامي هم جز در همهپرسي سال 58 - فروردين 58 - هيچ نظيري ديگر براي اين انتخاباتي كه در جمعه گذشته شما انجام داديد، وجود ندارد؛ مشاركت حدود 85 درصد؛ چهل ميليون تقريباً جمعيت. انسان دست مبارك وليعصر (عج) را پشت سر حوادثي با اين عظمت ميبيند. اين نشانه توجه خداست. لازم ميدانم از اعماق دل، نسبت به شما مردم عزيز در سراسر كشور، ابراز ادب و ابراز تواضع كنم كه واقعاً جا دارد. نسل جوان ما به خصوص نشان داد كه همان شور سياسي، همان شعور سياسي، همان تعهد سياسي را كه ما در نسل اول انقلاب سراغ داشتيم، دارد؛ با اين تفاوت كه در دوران انقلاب، كوره داغ انقلاب، دلها را به هيجان ميآورد؛ بعد هم در دوره جنگ، به نحو ديگري؛ اما امروز اينها هم نيست، در عين حال اين تعهد، اين احساس مسئوليت، اين شور و شعور در نسل كنوني ما وجود دارد؛ اينها چيز كمي نيست. البته بين مردم، اختلاف سليقه هست؛ اختلاف رأي هست؛ عدهاي كسي را قبول دارند، حرفي را قبول دارند؛ عده ديگري، كس ديگري را قبول دارند، حرف ديگري را قبول دارند؛ اينها هست؛ طبيعي هم هست؛ ليكن يك تعهد جمعي را انسان در بين همه اين آحاد، با اختلاف آرائشان، احساس ميكند؛ يك تعهد جمعي براي حفظ كشورشان، براي حفظ نظامشان. همه وارد شدند؛ در شهرها، در روستاها، در شهرهاي بزرگ، در شهرهاي كوچك، اقوام گوناگون، مذاهب مختلف، مردها، زنها، پير، جوان، همه وارد اين ميدان شدند؛ همه در اين حركت عظيم شركت كردند. 6. 22 خرداد يك حماسه بود عزيزان من! ملت ايران! 22 خرداد، يك حماسه بود. اين حماسه، تاريخي و جهاني شد. اگرچه بعضي از دشمنان ما در اطراف دنيا خواستند اين پيروزي مطلق نظام را، اين پيروزي حتمي را، به يك پيروزي مشكوك و قابل ترديد تبديل كنند؛ حتي بعضي خواستند اين را به يك شكست ملي تبديل كنند! خواستند كام شما را تلخ كنند و نگذارند بالاترين نصاب مشاركت جهاني را دنيا به نام شما ثبت كند. خواستند اين كارها را بكنند؛ اما به نام شما ثبت شد. نميشود آن را دستكاري كرد. 7. انتخابات 22 خرداد، زلزله سياسي براي دشمنان عزيزان من! اين انتخابات، براي دشمنان شما، يك زلزله سياسي بود؛ براي دوستان شما در اكناف عالم، يك جشن واقعي بود؛ يك جشن تاريخي بود. در سي سالگي انقلاب، اين جور مردم بيايند نسبت به اين نظام و اين انقلاب و آن امام بزرگوار اظهار وفاداري كنند! اين يك جنبش عمومي و مردمي بود براي تجديد پيمان با امام و با شهدا و براي نظام جمهوري اسلامي، يك نَفَس تازه كردن، يك حركت از نو، يك فرصت بزرگ. اين انتخابات، مردمسالاري ديني را به رخ همه مردم عالم كشيد. همه كساني كه بدخواه نظام جمهوري اسلامي هستند، ديدند مردمسالاري ديني يعني چه. اين يك راه سوم است در مقابل ديكتاتوريها و نظامهاي مستبد از يك طرف و دموكراسيهاي دور از معنويت و دين از طرف ديگر. اين، مردمسالاري ديني است؛ اين است كه دلهاي مردم را مجذوب ميكند و آنها را به وسط صحنه ميكشاند. 8. انتخابات 22 خرداد، نماد اعتماد و اميد مردم انتخابات 22 خرداد نشان داد كه مردم، با اعتماد و با اميد و با شادابي ملي، در اين كشور زندگي ميكنند. اين جواب خيلي از حرفهايي است كه دشمنان شما در تبليغات مغرضانه خودشان بر زبان ميآورند. اگر مردم كشور به آينده اميدوار نباشند، در انتخابات شركت نميكنند؛ اگر به نظام خودشان اعتماد نداشته باشند، در انتخابات شركت نميكنند؛ اگر احساس آزادي نكنند، به انتخابات روي خوش نشان نميدهند. اعتماد به نظام جمهوري اسلامي، در اين انتخابات، آشكار شد. دشمنان، همين اعتماد مردم را هدف گرفتهاند؛ دشمنان ملت ايران ميخواهند همين اعتماد را در هم بشكنند. اين اعتماد، بزرگترين سرمايه جمهوري اسلامي است و ميخواهند اين را از جمهوري اسلامي بگيرند. ميخواهند ايجاد شك كنند؛ ايجاد ترديد كنند درباره اين انتخابات و اين اعتمادي را كه مردم كردند، تا اين اعتماد را متزلزل كنند. دشمنان ملت ايران ميدانند كه وقتي اعتماد وجود نداشت، مشاركت، ضعيف خواهد شد؛ وقتي مشاركت و حضور در صحنه ضعيف شد، مشروعيت نظام، دچار تزلزل خواهد شد؛ آنها اين را ميخواهند؛ هدف دشمن، اين است. ميخواهند اعتماد را بگيرند تا مشاركت را بگيرند؛ تا مشروعيت را از جمهوري اسلامي بگيرند. اين، ضررش به مراتب از آتش زدن بانك و سوزاندن اتوبوس، بيشتر است. اين، آن چيزي است كه با هيچ خسارت ديگري قابل مقايسه نيست. مردم بيايند در يك چنين حركت عظيمي، اين جور مشتاقانه حضور پيدا كنند، بعد به مردم گفته بشود كه شما اشتباه كرديد به نظام اعتماد كرديد؛ نظام قابل اعتماد نبود. دشمن اين را ميخواهد. اين خط را از پيش از انتخابات هم شروع كردند؛ از دو سه ماه پيش از اين. من اول فروردين در مشهد گفتم هي دارند به گوشها ميخوانند و تكرار ميكنند كه بناست در انتخابات تقلب بشود. ميخواستند زمينه را آماده كنند. من آن وقت به دوستان خوبمان در داخل كشور تذكر دادم و گفتم اين حرفي را كه دشمن ميخواهد به ذهن مردم رسوخ بدهد، نگوييد. نظام جمهوري اسلامي، مورد اعتماد مردم است. اين اعتماد، آسان به دست نيامده؛ سي سال است كه نظام جمهوري اسلامي، با مسئولانش، با عملكردش، با تلاشهاي فراوانش، توانسته اين اعتماد را در دل مردم عميق كند. دشمن ميخواهد اين اعتماد را بگيرد و مردم را دچار تزلزل كند. 9. نتيجه عمل نكردن به قانون، تلخ است بنده مخالفم كه مردم كشورمان را، مردم عزيزمان را به دو بخش تقسيم كنيم؛ يك عدهاي را مقابل يك عده ديگر قرار بدهيم. قضيه اين جوري نيست. در خيلي از مسائل، مردم سليقههايشان، نگاههايشان، نظرهايشان يكي نيست؛ اما اين به معناي اصطكاك و تزاحم و تعارض و دست به يقه شدن نيست. ما نبايد مردممان را وادار كنيم كه با هم دست به يقه بشوند. من به هر دو طرف نصحيت ميكنم؛ احساسات جوانها را تحريك نكنند و مردم را مقابل هم قرار ندهند. ملت يكپارچهاي است؛ ايمان واحدي دارد؛ قلباً هم با نظام خود روابط حسنهاي دارد؛ نشانه اين روابط حسنه، همين حضور در پاي صندوقهاست. اگر اميدوار نبودند، اگر حسن ظن نداشتند، اگر اعتماد نداشتند، نميآمدند پاي صندوقها. پس اين ملت با نظام خود هيچ مشكلي ندارد. نبايد اين ملت يكپارچه را دو شقه كرد؛ تقسيم كرد؛ يك گروه را عليه آن گروه ديگر، آن گروه را عليه اين گروه ديگر تحريك كرد. در همين جا هم براي حل و فصل قضايا، معيار قانوني وجود دارد. اگر قانون حاكم نشد، آن چيزي كه از بيقانوني بر سر همه خواهد آمد، بسيار تلختر است از آنچه كه اجراي قانون ممكن است در كام بعضي، تلخي به وجود بياورد؛ «و من ضاق عليه العدل فالجور عليه اضيق». عدل، همان رعايت قانون است. اگر ما از رعايت قانون احساس ضيق كرديم، نخواستيم به قانون تن بدهيم، آنچه كه بر سر ما از بيقانوني خواهد آمد، به مراتب از اين تلخي تحمل قانون، سختتر است. اين را بايد همه توجه كنند. 10. حوادث بعد از انتخابات، دور از انتظار نبود همه ملاحظه كرديد؛ كشور در برههاي از زمان، در معرض يك آزمون سياسي بسيار تعيين كنندهاي قرار گرفت و همان طور كه بعضي از دوستان اشاره كردند، هاضمه نظام و كشور، توانست حوادث را در درون خودش هضم كند و فائق بيايد. من قبلاً هم گفتم؛ بروز چنين حوادثي، براي ما هيچ خلاف انتظار نيست؛ يعني حالا اگر تعبير دقيقتري بخواهم بكنم، «چندان» [خلاف انتظار نيست] نگوييم «هيچ» خلاف انتظار نيست؛ يعني تا حدود زيادي، انتظار حوادثي از اين قبيل هست؛ به دلايل گوناگون؛ رسالتي كه براي نظام قائليم؛ رسالتي كه براي اسلام قائليم، معنايي كه براي جمهوري اسلامي در ذهنمان داريم؛ تعريفي كه جمهوري اسلامي از خودش براي ما در طول اين سي سال كرده، هوشمندي مردممان و جوانانمان كه به تجربه رسيده، وجود آزادي ناگزير كه به حكم اسلام، بايد اين آزادي در كشور باشد و ما به آن اعتقاد داريم، اعتقاد ما به آزادي، يك مسئله تاكتيكي نيست؛ يك مسئله واقعي است؛ آزادي به همان معنايي كه جمهوري اسلامي تعريف ميكند؛ نه به معنايي كه غربيها تعريف ميكنند كه آن، به نظر ما، انحراف است؛ آن جايي كه بايد آزادي باشد، نيست؛ آن جايي كه بايد محدوديت باشد، قيدها گسسته است و آزادي هست! آن را ما مطلقاً قبول نداريم؛ توي رودربايستي با غرب هم گير نميكنيم. ما آزادي را با همان مفهوم اسلامي خودش قبول داريم كه البته در آن آزادي، بيان هست؛ آزادي رفتار هست؛ آزادي فكر هست. [بنابراين] اين حوادث، چندان خلاف انتظار نيست. آن چه كه مهم است، اين است كه يك انسان باشرف، مؤمن، معتقد به اهداف والاي جمهوري اسلامي، بداند كه در اين جور حوادث، چه كار بايد بكند. اين، مهم است. اين، آن چيزي است كه مخاطبه من با شما دانشگاهيان را در اين مسئله خاص، الزامي ميكند. 11. جريان حوادث اخير، جرياني از پيش طراحي شده بود اين مطلبي كه عرض ميكنم، تحليل است؛ خبر نيست. به اعتقاد من و با تحليل من، اين مسئله، از بعد از انتخابات يا از روزهاي حول و حوش انتخابات، شروع نشده، اين از قبل شروع شده، اين از قبل طراحي و برنامهريزي شده است. من افرادي را كه دستاندركار بودند، متهم نميكنم كه اينها دستنشانده بيگانههايند يا انگليسند يا آمريكايند. اين را من ادعا نميكنم؛ چون براي من، اين قضيه ثابت نيست. چيزي كه ثابت نيست، نميتوانم بگويم؛ اما آني كه ميتوانم بگويم، اين است كه اين جريان، چه پيشقراولانش دانسته باشند، چه ندانسته باشند، يك جرياني بود طراحيشده و تصادفي نبود. همه نشانهها نشان ميدهد كه اين جريان، طراحيشده و حسابشده بود؛ البته آنهايي كه طراحي كرده بودند، يقين نداشتند كه خواهد گرفت. بعد از انتخابات كه تحركاتي از طرف بعضيها شروع شد، يك تجاوب نسبي هم از سوي جمعي از مردم تهران صورت گرفت، آنها اميدوار شدند؛ فكر كردند آن چه كه تصور ميكردند، انجام شد و گرفت و اميدوار شدند؛ لذا ديديد كه اين دستگاهها و وسائل رسانهاي و صوتي و الكترونيكي و ماهوارهاي و غيره، حضورشان در صحنه را چطور تشديد كردند؛ صريح وارد ميدان شدند. قبلاً اميدوار نبودند كه اين كار بگيرد؛ بعد ديدند نه، گرفت؛ لذا سريع وارد ميدان شدند؛ منتها خوشبختانه مثل هميشه كه مسائل ايران را بد ميفهمند و ملت ايران را نميشناسند، اين دفعه هم نشناختند. اينها تودهني خوردند؛ سيلي خوردند؛ ولي هنوز نااميد نيستند. من به شما عرض كنم: دانشجوهاي عزيز! اينها نااميد نيستند؛ دارند قضايا را دنبال ميكنند؛ به اين زودي هم زمين نميگذارند. اينها صحنهگردانهايي دارند؛ صحنهگردانهايي هم پيدا خواهند كرد. قطعاً اين بلواهاي بعد از انتخابات، به نظر آدمهاي خبره و آگاه، برنامهريزي شده بود؛ يعني انسان با هر كسي از انسانهاي فهيم كه با مسائل كشور و با مسائل جهاني آشنا هستند، در ميان ميگذارد، ميفهمد. همه اين را ميفهمند كه اين كار، برنامهريزي شده بود و يك كار دفعي نبود كه بخواهيم بگوييم يك چيزي پيش آمده، مثلاً دفعتاً كسي بلند شد حرفي زد؛ نه، اين كار، برنامهريزي شده بود و از يك مركزي هدايت ميشد. خوب، شكست خوردند ديگر؛ انشاءاللَّه اين شكستشان ادامه هم پيدا خواهد كرد؛ منتها دائم دارند توطئه ميكنند. 12. مسائل اصلي و فرعي در حوادث پس از انتخابات در اين مسائل اخير، مسائل را بايد اصلي و فرعي كرد؛ مسئله اصلي چيست؛ يك سلسله مسائل فرعي هم پيرامون اوست؛ نه اين كه آن مسائل فرعي، كماهميت است؛ اما مسئله اصلي، اهميتش بيشترش از آنهاست. مسئله اصلي در اين قضاياي اخير، اصل انتخابات بود. زير سؤال بردن اصل انتخابات، بزرگترين جرمي بود كه انجام گرفت. چرا شما نسبت به اين جرم، چشمتان را ميبنديد؟ اين همه زحمت كشيده بشود، مردم بيايند، يك شركت به اين عظمت، يك نصابشكني، يك ركودشكني در دنيا در مردمسالاري، در دمكراسياي كه اين قدر ادعايش را ميكنند، انجام بگيرد، بعد يك عده مفت و مسلّم بيايند، بدون استدلال، بدون دليل، همان فرداي انتخابات بگويند: انتخابات، دروغ است! اين، كار كوچكي است؟ اين، جرم كمي است؟ يك قدري بايد منصف بود. توي اين قضايا. دشمن هم حداكثر استفاده را از اين كرد. يك عده هم هستند در داخل كشور؛ از اول با نظام جمهوري اسلامي موافق نبودند - مال امروز و ديروز نيست؛ سي سال است كه موافق نيستند - از اين فرصت استفاده كردند؛ ديدند عناصري وابسته به خود نظام، از خود نظام، دارند اين جور ميدانداري ميكنند؛ اينها هم وقت را مغتنم شمردند و آمدند داخل ميدان. من روز اول اين را پيغام دادم به همين حضراتي كه صحنهگردان اين قضايا هستند؛ آن ساعات اول من به آنها پيغام خصوصي دادم. من اگر يك وقتي توي نماز جمعه يك حرفي ميزنم، اين، ابتدا به ساكن نيست؛ حرف خصوصي، پيغام خصوصي و نصيحت لازم انجام ميگيرد. وقتي انسان ناچار ميشود، يك حرفي را ميآورد در علن بيان ميكند. من پيغام دادم؛ گفتم: اين را شما داريد شروع ميكنيد؛ اما نميتوانيد تا آخر كنترل كنيد؛ ديگران ميآيند سوءاستفاده ميكنند؛ حالا ديديد؛ آمدند سوءاستفاده كردند! مرگ بر اسرائيل را خط زدند! مرگ بر آمريكا را خط زدند! معناي اين كار، چيست؟ آني كه وارد عرصه سياست ميشود، بايد مثل يك شطرنجباز ماهر، هر حركتي را كه ميكند، تا سه چهار تا حركت بعد از آن را هم پيشبيني كند. شما اين حركت را ميكني، رقيبت در مقابل آن، حركت ديگر را خواهد كرد؛ بايد فكرش باشي كه تو، چه حركتي خواهي كرد. اگر ديدي در آن حركت دوم، تو درميماني، الان اين حركت را نكن؛ اگر كردي، ناشي هستي - حالا تعبير بهترش اين است - توي اين كار، توي اين بازي، توي اين حركت، ناشي هستي؛ ناواردي. اينها نميفهمند چه كار ميكنند؛ يك حركتي را شروع ميكنند؛ ملتفت نيستند كه در حركات بعد و بعد و بعد، چطور در خواهند ماند؛ مات خواهند شد. اينها را بايد محاسبه ميكردند. مطلب اصلي، اين بود؛ زير سؤال رفتن انتخابات؛ مواجه كردن مجموعهاي از مردم - آنها هيچ نيت سويي هم ندارند؛ وارد ميدان انتخابات شدند؛ طبق عقيدهشان عمل كردند؛ خيلي هم خوب - با نظام؛ با كشور؛ با حركت عمومي كشور. اينها، كارهاي كوچكي نيست. اگر شما منصفيد، آن حركتهاي جانبي را، آن قضاياي جانبي را ببينيد و اهميتش را هم در نظر داشته باشيد؛ اما مهمتر بودن اين را هم در نظر داشته باشيد. 13. متن و حاشيه قضاياي اخير اين فتنههايي كه دشمن برپا كرده بود و اميد بسته بود كه شايد بتواند از اين آب گلآلود ماهي بگيرد، بحمداللَّه اين فتنهها تمام شد. هر فتنهاي، در مقابل حق و در مقابل ملت هوشيار، از بين خواهد رفت؛ گرد و غبار، فرو خواهد نشست. هميشه همين جور است. حواشي ايجاد شده به وسيله يك عده دشمن و يك عده غافل، از بين ميروند و متن قضيه باقي ميماند. متن قضيه اين است كه در يك انتخابات پرشكوه، تقريباً چهل ميليون نفر از ملت ايران شركت كردهاند. اين، متن قضيه است؛ اين، حقيقت قضيه است. چهل ميليون، بعد از گذشت سي سال از انقلاب، اعتماد خود را به نظام و اميدواري خود را به آينده با اين حضورشان نشان دادند. اين، ميماند. متن قضيه اين است كه رئيس جمهوري با بيش از بيست و چهار ميليون رأي مردم انتخاب شده است؛ اينها متن قضيه است. حواشي، گرد و غبارها، پيرايهها، كارها و حرفهاي دشمنشادكن، تمام خواهد شد؛ اما اين حقيقت ميماند. «فأمّا الزّبد فيذهب جفاء و امّا ما ينفع النّاس فيمكث في الأرض» . 14. از بين بردن پشتوانه مردمي نظام، هدف دشمن در حوادث اخير همه اين بلواهايي كه شما مشاهده كرديد، در دوره بعد از انتخابات پيش آمد و پيش آوردند و آنها حمايت كردند؛ براي همين بود كه شايد بتوانند پشتوانه مردمي انقلاب را ضربه بزنند و از انقلاب بگيرند. بنده عرض كردم: نشانه اعتماد مردم به اين نظام، حضور چهل ميليوني در انتخابات بود. حالا در راديوهاي بيگانه و متأسفانه بعضي هم در داخل، همنواي با آنها، هي اصرار و تكرار كه بله، اعتماد مردم از نظام، سلب شده! اين، جواب آن حرف است. آن جا ما گفتيم: ايني كه هشتاد و پنج درصد مردم ميآيند رأي ميدهند، چهل ميليون پاي صندوقها ميآيند، به هر كسي كه رأي ميدهند، خود آمدن پاي صندوق، نشانه اعتماد مردم به نظام است - كه حقيقت قضيه هم همين است - اينها براي اين كه اين حرف را دروغ از آب در بياورند، مكرر در مكرر، تبليغات كردند كه اعتماد مردم از دست رفته، چه كار كنيم؟ حالا بعضي در لباس دلسوزي گفتند: چه كار كنيم كه اعتماد برگردد؟ مردم، به نظام، اعتماد دارند؛ نظام هم به مردم اعتماد دارد. انشاءاللَّه خواهيد ديد در انتخابات آينده - كه حالا دو سه سال ديگر است - همين مردم با وجود همين بازيگرياي كه مخالفان و دشمنان و غافلان و بيخبران داخلي كردند، يك حضور مستحكمِ قوي، در انتخابات خواهند داشت. 15. در اين حوادث، ضعفهاي خود را شناختيم در امتحانهايي از قبيل همين حوادثي كه حول و حوش انتخابات پيش آمد - بعد از انتخابات و قبل از انتخابات - ديديم كه در همين زمينهها، ضعفها و مشكلاتي داريم. اين حوادث، براي ما، نعمت بزرگي است؛ از اين جهت كه ضعفهاي خودمان را بشناسيم؛ مثل رزمايشهايي كه نيروهاي مسلح راه مياندازند. رزمايش، اصلاً براي همين است كه اين يگان نظامي يا اين سازمان نظامي، نقاط ضعفش را پيدا كند. هدفي را ميدهند؛ فرمان صادر ميشود كه به سمت آن هدف، حركت بكنند؛ بعد چشمهاي بصير و بينايي ميايستند و از بالاي صحنه، صحنه را نگاه ميكنند؛ ميبينند كه بله، در فلان نقطه، ضعف وجود دارد يا بعضاً ناتوانيهاي مزمن وجود دارد. اين، براي ما يك رزمايش شد؛ البته به اختيار خود ما پيش نيامد؛ بر ما تحميل شد؛ اما خوب شد؛ ضعفهاي خودمان را فهميديم. بنابراين، اين آرمانها، بالاي سر ماست و بايد به سمت اين آرمانها حركت كنيم؛ آن وقت، اين ضعفها برطرف خواهد شد. 16. اين حوادث، براي ملت ما تجربه شد در حوادث اين روزها - ما در اين سي سال، روزي نبود كه تجربهاي نيندوزيم و مطلبي ياد نگيريم - خيلي چيزها ياد گرفتيم و خيلي چيزها فهميديم؛ براي ملت ما، تجربه شد. همه فهميدند كه در آن وقتي كه ملت، در عين استقرار و آرامش و ثبات، يك حركت بزرگ را انجام ميدهد، نبايد از دشمني دشمناني كه دارند برايش نقشه ميكشند، غافل بماند. همه گفتند: يك انتخابات چهل ميليوني؛ يك عظمت بينظير از اول انقلاب تا حالا؛ حضور مردم در صحنه بعد از سي سال؛ قدرت جذب مردم و به صحنه آوردن مردم براي نظام. اين، يك عظمت بود؛ نبايد غفلت كنند. همه فهميدند كه در چنين وضعيتي، نبايد غفلت كنند كه دشمن، كمين گرفته و مراقب است. 17. در حوادث اخير، نظام، ضدضربه شد در اين حوادث سياسي اخير و در مجموع حوادث اين سي سال، كشور به تدريج، به مجموعه مصونيتدار، ضد ضربه و ضد بمب، تبديل شده، يعني نظام جمهوري اسلامي. شوخي نيست. شما قدرت امنيتي و جاسوسي و تبليغاتي اين سرويسهاي گوناگون امنيتي و تبليغاتي دنيا را دست كم نگيريد. همه اين را احساس ميكنند - حالا شايد كساني كه كمتر توي مقولههاي گوناگون، تبحر داشتند، كمتر ببينند - هاليوود را شما دست كم نگيريد. قدرت اثرگذاري هنري در غرب و چينش بسيار دقيق حروف تبليغات در دنياي غرب را دست كم نگيريد. همه اين نيروي عظيم، به اضافه ثروت بيپايان، به اضافه دستگاههاي عظيم سياسي و تبليغاتي، افتادند به جان جمهوري اسلامي. امروز هيچ كشور ديگري در دنيا پيدا نميكنيد كه اين جور آماج حملات باشد و جمهوري اسلامي، دارد مقاومت ميكند. اين، شوخي است؟ اين موجود هفتجوش مستحكم مصونيتيافته، دارد مقاومت ميكند. اين، كم چيزي نيست. 18. ياد خدا، حفظ كننده دلها در شرايط طوفاني قال الحكيم في كتابه: «هو الّذي انزل السّكينه في قلوب المؤمنين ليزدادوا ايمانا مع ايمانهم و للَّه جنود السّموات و الأرض و كان اللَّه عليماً حكيما». اين آيهاي كه من تلاوت كردم، به مؤمنان بشارت ميدهد و نزول سكينه الهي را يادآوري ميكند. سكينه يعني آرامش در مقابل تلاطمهاي گوناگون روحي و اجتماعي. اين آيه، مربوط به حديبيه است. در ماجراي حركت پيامبر اكرم (ص) از مدينه به سمت مكه با چند صد نفر از ياران و اصحاب خود به قصد عمره - در سال ششم از هجرت - حوادثي پيش آمد كه از چند جهت، موجب طوفاني شدن دلهاي مؤمنان بود. از يك طرف، دشمنان با نيروي مجهزي، آنها را محاصره كرده بودند؛ اينها از مدينه دور بودند - حديبيه نزديك مكه است - نيروهاي دشمن، متكي به عقبه مكه بودند، نيرو داشتند، سلاح داشتند، جمعيت زياد داشتند؛ اين، يك طرف قضيه بود كه موجب اضطراب و موجب تشويش براي بسياري از مؤمنين ميشد؛ از طرف ديگر، پيغمبر اكرم (ص) بر طبق آن سياست عظيم مكتوم الهي - كه بعد براي همه آشكار شد - در مقابل كفاري كه آمده بودند در مقابل او، در مواردي كوتاه آمد؛ گفتند اسم «رحمان و رحيم» را، «بسم اللَّه» را از اين نوشته حذف كنيد و پيغمبر قبول كرد و چند مسئله از اين قبيل پيش آمد. اين هم دلهايي را مشوش و مضطرب كرد و به ترديد انداخت. در يك چنين مواردي كه اين اضطرابهاي گوناگون - چه به لحاظ مسائل شخصي، چه به لحاظ مسائل اجتماعي - براي مؤمنينِ به اسلام پيش ميآيد، اين جا بايد منتظر سكينه الهي بود؛ آن وقت ميفرمايد: «هو الّذي انزل السّكينه في قلوب المؤمنين»؛ خدا دلها را قرص كرد؛ آرامش به آنها داد؛ آنها را از تلاطمهاي روحي، برحذر و بركنار داشت و مسلمانها از لحاظ رواني، به خاطر اين آرامشي كه خدا به آنها داد، آسوده شدند. آن وقت نتيجه اين سكينه الهي و آرامش روحي، اين ميشود كه: «ليزدادوا ايماناً مع ايمانهم»؛ آن وقت بذر ايمان در دل آنها عميقتر ميرويد؛ نور ايمان، دل آنها را بيشتر روشن ميكند؛ ايمان آنها عميقتر ميشود. اين است كه براي يك مجموعه مسلمان و مؤمن، مهم است كه به خدا حسن ظن داشته باشد؛ بداند كه خدا كمككار اوست؛ بداند كه خدا پشت سر رهپويان راه حق است. وقتي دلها قرص شد، گامها هم محكم ميشود؛ وقتي گامها استوار شد، راه به آساني طي ميشود و به هدف نزديك ميشود. هميشه دشمنان اسلام خواستهاند دل مسلمانان را مشوش و مضطرب كنند. در طول تاريخ اسلام، موارد زيادي پيش آمده است. قبل از اسلام هم در مورد حركتهاي عظيم جهادي پيامبران قبل از نبي مكرم، مؤمنيني كه توانستند ايمان خودشان را استوار نگه دارند، آرامش روحي پيدا كردند. اين آرامش روحي، حركات آنها را در اختيار جهت ايماني قرار داد؛ مشوش نشدند؛ مضطرب نشدند؛ راه را گم نكردند؛ چون در حال تشويش و اضطراب، پيدا كردن راه درست، دشوار ميشود. انساني كه از آرامش روحي برخوردار است، درست فكر ميكند؛ درست تصميم ميگيرد و درست حركت ميكند. اينها نشانههاي رحمت الهي است. امروز جامعه انقلابي ما، مردم مؤمن ما، نياز به اين دارند كه اين آرامش را، اين سكينه را، اين طمأنينه و وقار را در خودشان هرچه بيشتر به وجود بياورند. «الا بذكر اللَّه تطمئن القلوب». ياد خداست كه دلها را در ماجراهاي طوفاني دنيا و زندگي، حفظ ميكند. 19. جنگ امروز ما، جنگ نرم است امروز توطئه دشمن، توطئه پيچيدهاي است. ما بايد جوانب اين توطئه را به روشني بشناسيم و بشناسانيم؛ وظيفه ما اين است. امروز جنگ نظامي با ما، خيلي محتمل نيست - نميگوييم به كلي منتفي است؛ اما خيلي محتمل نيست - لكن جنگي كه وجود دارد، اگر خطرش از جنگ نظامي بيشتر نباشد، كمتر نيست؛ اگر احتياط بيشتري نخواهد، كمتر نميخواهد. در جنگ نظامي، دشمن به سراغ سنگرهاي مرزي ما ميآيد و سعي ميكند مراكز مرزي ما را منهدم كند؛ تا بتواند در مرز، نفوذ كند؛ در جنگ رواني و آن چه كه امروز به آن جنگ نرم گفته ميشود در دنيا، دشمن به سراغ سنگرهاي معنوي ميآيد كه آنها را منهدم كند؛ به سراغ ايمانها، معرفتها، عزمها، پايهها و اركان اساسي يك نظام و يك كشور ميآيد. دشمن به سراغ اينها ميآيد كه اينها را منهدم كند و نقاط قوت را در تبليغات خود، به نقاط ضعف تبديل كند؛ فرصتهاي يك نظام را به تهديد تبديل كند. اين، كارهايي است كه دارند ميكنند. در اين كار، تجربه هم دارند؛ تلاش هم زياد دارند ميكنند؛ ابزار فراواني هم در اختيارشان هست. بايد ابعاد دشمن و ابعاد دشمني را بدانيم؛ تا بتوانيم بر او فائق بياييم؛ البته ما مدد الهي و كمك غيبي داريم؛ بدون شك. اين را انسان دارد مشاهده ميكند؛ لكن ما، مادامي كه هوشيارانه و آگاهانه در ميدان نباشيم و تدبير لازم را به كار نبريم، كمك الهي به سراغ ما نخواهد آمد. اين حركت عظيم انقلاب اسلامي، يك حركت تمام شده نيست. حالا يك گوشه از لشكر آن، من و شماييم كه حالا يك ذره مثلاً اهل ادب و فرهنگ و اينها محسوب ميشويم؛ «و للَّه جنود السّموات و الارض»؛ لشكر او، زمين و آسمان نميشناسد؛ «و كان اللَّه عزيزاً حكيما»؛ خدا عزيز است - عزيز، يعني غالبِ لايُغلب؛ يعني بينياز از همه - من و شما هم حالا يك گوشهاي از كار را در دست ميگيريم. اين حركت، عظيمي كه با انقلاب اسلامي شروع شد، يك حركت تمام شده نيست؛ مطلقاً تمام شده نيست؛ آن حركت ادامه دارد. هميني كه حالا معمول شده كه در بيانها و در تلويزيون و توي تبليغات و توي دادگاه و توي زبان همه، ميگويند جنگ نرم، راست است، اين، يك واقعيت است؛ يعني الان جنگ است؛ البته اين حرف را من امروز نميزنم؛ من از بعد از جنگ - از سال 67 - هميشه اين را گفتهام؛ بارها و بارها. علت اين است كه من صحنه را ميبينم؛ چه بكنم اگر كسي نميبيند؟ چه كار كند انسان؟ من دارم ميبينم صحنه را؛ ميبينم تجهيز را؛ ميبينم صفآراييها را؛ ميبينم دهانهاي با حقد و غضب گشوده شده و دندانهاي با غيظ به هم فشرده شده را عليه انقلاب و عليه امام و عليه همه اين آرمانها و عليه همه آن كساني كه به اين حركت دل بستهاند. اينها را انسان دارد ميبيند. خب، چه كار كند؟ اين، تمام نشده، چون تمام نشده، همه وظيفه داريم. 20. جنگ نرم چيست؟ همه اين را امروز فهميدهاند و دانستهاند كه مواجهه استكبار با نظام جمهوري اسلامي، ديگر از نوع مواجهه دهه اول انقلاب نيست. در آن مواجهه، زورآزمايي كردند، شكست خوردند. مواجهه سخت بود؛ ايجاد جنگ بود؛ كودتا بود. در اول انقلاب، كودتا راه انداختند، شكست خوردند؛ شورشهاي قومي راه انداختند، سركوب شدند و شكست خوردند؛ جنگ تحميلي را به راه انداختند كه هشت سال به طول انجاميد، شكست خوردند؛ پس دنبال اين راهها نخواهند رفت؛ يعني احتمالش ضعيف است. البته بايد هميشه هوشياري نسبت به همه جوانب باشد؛ اما اين، اولويت استكبار در مواجهه با نظام اسلامي نيست. اولويت، آن چيزي است كه امروز به آن ميگويند جنگ نرم؛ يعني جنگ به وسيله ابزارهاي فرهنگي، به وسيله نفوذ، به وسيله دروغ، به وسيله شايعهپراكني؛ با ابزارهاي پيشرفتهاي كه امروز وجود دارد، ابزارهاي ارتباطياي كه ده سال قبل و پانزده سال قبل و سي سال قبل نبود و امروز گسترش پيدا كرده است. جنگ نرم، يعني ايجاد ترديد در دلها و ذهنهاي مردم. يكي از ابزارها در جنگ نرم، اين است كه مردم را در يك جامعه، نسبت به يكديگر بدبين كنند، بددل كنند، اختلاف ايجاد كنند؛ يك بهانهاي پيدا كنند، با اين بهانه، بين مردم ايجاد اختلاف كنند؛ مثل همين قضاياي بعد از انتخابات امسال كه ديديد يك بهانهاي درست كردند و بين مردم، ايجاد اختلافي كردند. خوشبختانه مردم ما بابصيرتند. اين جور كاري در كشورهاي ديگر، اوضاع كشور را به كلي عوض كرد؛ در جاهاي ديگر، ترديدافكني در دلهاي مردم نسبت به يكديگر؛ يك بهانهاي مثل بهانه انتخابات را پيش بكشند، ايجاد ترديد كنند، دلها را نسبت به يكديگر چركين كنند، مردم را در مقابل هم قرار بدهند؛ بعد در ميانه، عناصر دستآموزِ مغرضِ معاند را به كارهاي خلاف وادار كنند و مسئولين كشور نتوانند تشخيص بدهند كي بود، چي بود و چه شد. اين جزء طرحهاي اساسي است. اين جور كاري را دنبال ميكنند. 21. اهداف دشمن در اين مرحله در جبهه، يك فرمانده خوب، آن كسي است كه بتواند بفهمد دشمن از كجا ميخواهد حمله كند و اين را به نيروهاي خودش تفهيم نمايد. در دوران جنگ تحميلي، جواناني كه آن روز در ميدان جنگ بودند، اين نكته را خيلي خوب ميدانند. اگر در هر نقطهاي كه شما هستيد، بتوانيد بفهميد دشمن در فكر چيست، يقيناً مبالغ زيادي از حمله دشمن را پيشگيري خواهيد كرد و خودتان را مصونيت خواهيد بخشيد و كارهايي را كه بايد انجام دهيد، انجام خواهيد داد. البته ما نميخواهيم حالا دشمن معرفي كنيم. غالباً ملت ايران، دشمنان بينالمللي و جهاني خودش را ميشناسد؛ اما هدفهاي دشمن در اين مرحله چيست؟ اگر از من سؤال كنند، من ميتوانم دو سه هدف را بهعنوان هدفهاي مرحلهاي دشمن در اين مقطع زماني، براي كشور و ملتمان نام ببرم. دشمن سه هدفِ مرحلهاي و مقطعي را تعقيب ميكند. اول عبارت است از تخريب وحدت ملي؛ يكپارچگي ملت ايران را بشكنند و تخريب كنند. دوم، تخريب ايمان و باورهاي كارساز در دل مردم؛ يعني به تخريب ايمانها و باورها و اعتقاداتي كه اين ملت را از يك ملت عقبافتاده توسريخور، به يك ملت پيشرو و شجاع و ميداندار در دنيا تبديل كرد، بپردازند. اين حركت، با اعتقادات و باورهايي انجام گرفت؛ بدون اين باورها كه انسان حركت نميكرد و اين ملت پيش نميرفت. دشمن ميخواهد اين باورها را در ذهن ملت ما تخريب كند. سوم، تخريب روح اميد و تخريب آينده در ذهن مردم. پس، سه تخريب، مورد نظرِ دشمن است: تخريب وحدت ملي، تخريب باورهاي كارساز و مقاومتبخش، و تخريب روح اميد. اسم اين تخريبها را هم «اصلاح» ميگذارند! من كاري به اين دوستان و خوديهاي غافل ندارم؛ بحث من بر سر دشمن است كه سلسلهجنبان اين حركت، به بيرون از اين مرزها مربوط است. در داخل مرزها هم كساني كه اساس كار، دست آنهاست، جزء دشمنانند؛ مثل جبهه قاسطين كه من در مورد اميرالمؤمنين عليهالسلام عرض كردم. 22. خطوط اصلي فعاليت دشمن در جنگ نرم دشمنان ما، دشمنان انقلاب و دشمنان نظام جمهوري اسلامي، چند خط را دارند دنبال ميكنند كه اين در تبليغاتشان و در كاري كه انجام ميدهند، واضح هم هست. اينها چيزهاي پوشيده و پنهاني نيست و بايد در ذهن خودمان اينها را جمعبندي كنيم: 1. از بين بردن اميد در دل مردم يكي اين است كه نشانههاي اميد را مخدوش كنند و مورد خدشه قرار بدهند كه از جمله، همين انتخابات بود. حضور هشتاد و پنج درصدي مردم، يك چيز اميدبخش و مهمي است؛ همان طور كه عرض كرديم، سي سال بعد از يك انقلاب، مردم كشور بيايند به نظام برآمده از اين انقلاب، يك چنين آراي وسيعي را تقديم بكنند، اين جز اعتماد به اين نظام و دل بستن به اين نظام، معناي ديگري ندارد و اين اتفاق افتاد يا رئيس جمهوري را با اين رأي بالا انتخاب بكنند؛ اين، يك چيز بيسابقه است. اين، اتفاق افتاد و اين كار در كشور شد. اين، خيلي نقطه قوت مهمي است. سعي شد اين نقطه قوت را تبديل كنند به نقطه ضعف؛ اين مايه اميد را تبديل كنند به مايه ترديد؛ مايه يأس. اين، كار خصمانهاي است. در كشور، مايههاي اميد فراوان است؛ زيرساختهاي كشور، امروز، زيرساختهاي بسيار مستحكمي است؛ كارهاي مهمي در طول اين سالها انجام گرفته و امروز كشور آماده يك حركت جهشوار به جلوست. پيشرفتهاي علمي، امروز خيلي چشمنواز و چشمگير است؛ به طوري كه ديگران - دانشمندان كشورهاي ديگر، آنهايي كه انگيزه سياسي ندارند - اعتراف ميكنند. در مورد همين سلولهاي بنيادي، اعتراف كردند كه باور نميكردند در ايران اين حدِ پيشرفت وجود داشته باشد. ميگويد: من پارسال هم در اين كنفرانس علمي شركت كردم، امسال هم شركت كردم؛ امسال تا پارسال؛ تفاوت زيادي به وجود آمده، پيشرفت زيادي شده! اين، يك نمونهاش است. دهها نمونه از اين قبيل داريم كه اينها پيشرفتهاي علمي است؛ مايههاي اميد است. خودِ تجربه سي ساله - سي سال تجربه پشت سر ماست؛ در اختيار ماست - نسل جوانِ پر انرژي و تحصيل كردهاي در وسط ميدان است. اينها همه مايههاي اميد و نقاط قوت است. نسل جواني كه هم تحصيل كرده است، هم اعتماد به نفس دارد؛ هم احساس ميكند كه ميتواند كشور خودش را پيش ببرد. ما يك سند چشمانداز داريم كه تا سال 1404، مشخص كرده كه خط ما از لحاظ پيشرفتهاي كشوري و مادي كجاست؛ خيلي چيز مهمي است. معلوم كرديم كه به كجا بايد برسيم و از چه طريقي، بايد حركت بكنيم. اينها عوامل اميد است. اينها نقطههاي قوت است. ميخواهند اينها را به موجبات يأس تبديل كنند. راجع به سند چشمانداز صحبت بشود، ميگويند: آقا به اين سند توجهي نشده؛ راجع به پيشرفتهاي علمي بحث بشود، ميگويند: اينها خيلي اهميتي ندارد؛ راجع به انتخابات بحث بشود، اين شبههها و خدشهها را پيش ميآورند؛ راجع به جوانها صحبت بشود، اشاره ميكنند به تخلف چند تا جوان در يك طرفي! يعني همه اين نقاط مثبت، اين قلههاي برجستهاي كه همهاش اميدافزا هست، اينها را سعي ميكنند در چشمها كمرنگ كنند؛ متقابلاً نقاط ضعف كوچكي را كه حتماً وجود دارد، بزرگ كنند يا نقاط ضعف را - نميگوييم هم كوچك، نقاط ضعفي وجود دارد - بزرگنمايي كنند؛ چند برابرِ آن چه كه هست، اين نقاط ضعف را نشان بدهند؛ سياهنمايي كنند؛ تلقيهاي بدبينانه نسبت به نظام را گسترش بدهند. ميبينيد ديگر؛ بهزور ميخواهند اين يأس را به جامعه القا كنند. وقتي يأس وارد جامعه شد، جامعه از پويايي خواهد افتاد؛ افراد مبتكر، افراد نخبه، افراد جوان و پُرنشاط، منزوي ميشوند؛ كنارهگيري ميكنند؛ دست و دلشان به كار نميرود؛ مشاركتها كم ميشود؛ پويايي جامعه از دست ميرود. اين، يكي از خطوط كاري دشمن است؛ مرتباً القاي بنبست كردن. شما اگر ببينيد اين تبليغات راديوها را - حالا امروز راديوها ديگر نيست؛ يك وقتي ميگفتيم دهها راديو، امروز مسئله هزارهاست؛ راديو هست؛ تلويزيون هست؛ اين وسايل اينترنتي هست - به طور دائم از مراكز مشخصي، مرتباً القاي بنبست، القاي بحران، القاي سياه بودن وضعيت ميشود؛ هر مقداري كه بگيرد؛ هر مقداري كه مستمع و شنونده پيدا بكند و باورپذير باشد براي آنها. دارند در اين زمينه كار ميكنند. اين، يكي از خطوط كاري دشمن است. 2. ايجاد تفرقه يكي از خطوط كاري اصلي دشمن، همين مسئله تفرقه است كه بسيار مسئله مهمي است. مسئله اتحاد ملت و كاري كه براي ايجاد تفرقه دارد انجام ميگيرد، بسيار مسئله مهمي است. ما نشانههاي وحدت عمومي مردم را داريم ميبينيم. شما نماز جمعهها را در ماه رمضان ديديد؛ روز قدس را ديديد، نمازهاي عيد فطر را ديديد؛ چه عظمتي! انسان وقتي نگاه ميكند - نه فقط در تهران، در مشهد، در اصفهان، در كرمان، در تبريز، در مناطق مختلف - منظره، منظرههاي بينظيري است؛ اصلاً شايد در طول تاريخ اسلام، هرگز نماز عيد فطر با اين عظمت، با اين شُكوههاي عجيب - در نقاط مختلف يك كشور، نه فقط در يك شهر - ديده نشده! ما امروز اينها را داريم. اينها همه نشانه وحدت است؛ نشانه همدلي مردم است؛ نشانه اين است كه يك مركز مشتركي وجود دارد كه مردم عليرغم اختلافات جزئي و فرعياي كه با هم دارند، در گرايش و انتماء به اين اصل، متفقند؛ دلشان متوجه اين مركز است كه اين مركز هم دين است؛ اصول اسلامي است؛ ارزشهاي والاست؛ دين خداست. اين، خيلي چيز مهمي است. خوب، همه بايد در مقابل اين وحدت، سر فرود بياورند. وقتي اين وحدت را ميبينند، ميبينيم كه متأسفانه بعكس، بعضي دم از تفرّق ميزنند؛ از روي جهالت، غفلت؛ واقعاً محمول بر غفلت است اين چيزها؛ بيش از آن چه كه بر چيزهاي ديگري انسان بخواهد اينها را حمل كند. اين، مسئله مهمي است. مسئله ايجاد وحدت، وحدت مذهبي، وحدت قومي، وحدت سلايق سياسي، اينها مهم است؛ بايد سعي كرد. يكي از خطوط دشمن، ايجاد تفرقه است؛ هر چه بتوانند؛ در هر جا بتوانند؛ در هر سطحي كه بتوانند؛ در سطوح مختلف؛ از مسئولين، غير مسئولين، آحاد مردم؛ بين خودِ گروههاي روحاني، بين خود گروههاي دانشگاهي، بين خودِ جمعها و جمعيتهاي واحدهاي ديگر اجتماعي و بين اينها با يكديگر ايجاد اختلاف كنند و بين مذاهب. نمونههاي فراوانش را داريد مشاهده ميكنيد كه در جامعه هست. اين؛ يك مسئله است. خط دشمن، خط ايجاد تفرقه است. 3. غافل كردن مردم از دشمني دشمن خط ديگري كه دشمن بر روي آن دارد سرمايهگذاري ميكند، منصرف كردن ذهن مردم از دشمني دشمن است. ما هرگز منكر نيستيم كه در نارساييهاي گوناگون و مشكلات فراواني كه بر سر راه جامعه و افراد پيش ميآيد، تقصيرهاي شخصي و تقصيرهاي اجتماعي، از درون وجود دارد؛ در اين، هيچ ترديدي نيست؛ كسي اين را منكر نيست؛ «ما أصابك من حسنه فمن اللَّه و ما أصابك من سيئه فمن نفسك»؛ اين كه معلوم است؛ دشمن هم اگر ضربهاي به ما زد و اين ضربه كاري شد، اين هم «من نفسك» است؛ در اين، شكي نيست. در جنگ احد هم كه دشمن حمله كرد و ضربه زد، در حقيقت، مسلمانها از خودشان ضربه خوردند؛ در اين كه بحثي نيست؛ منتها نكته اين است كه اگر انسان بخواهد ضربه نخورد، بايد نقش دشمن را ببيند. يكي از لوازم توجه و ملاحظه براي ضربه نخوردن، ديدن دشمني است كه ميخواهد به ما ضربه بزند؛ از اين، ما را نبايد غافل كنند. خط اغفالِ، بخصوص خواص و نخبگان از تأثير دشمن، يكي از خطوط القايي و تبليغاتي دشمن است. حالا طرق مختلفي البته براي اين كار دارند. تا كسي بگويد دشمن، ميگويند: آقا شما همهاش به گردن دشمن مياندازيد! خوب، هست دشمن؛ چرا نميبينيم دشمن را؟ چرا نميبينيم شعف عظيمي كه دشمن پيدا ميكند از آن چه كه اين جا از اختلاف ما، از حوادث گوناگون، از بلواي بعد از انتخابات به وجود ميآيد؟ تشويق كنند كساني را كه عامل هستند. آن جا، رئيس يك كشور بزرگ از آدمها اسم ميآورد! خوب، اين جز ايجاد دشمني است؟ از معارضين نظام اسم ميآورد و تمجيد ميكند. از فلان كس كه آقا از شجاعت او ما تعجب كرديم. چرا؟ چون يك كلمهاي گفته كه آنها خوششان آمده. اينها را بايد ديد. اينها را بايد متوجه شد و نبايستي از دشمني دشمن، غفلت كرد. البته دشمني دشمن، خلاف انتظار نيست؛ غفلت ما خلاف انتظار است. دولت انگليس كه كارنامه دويست ساله حضور آنها و ارتباط آنها با كشور ما، كارنامهاي سر تا پا سياه است - واقعاً يك نقطه و يك جا نداريم كه بشود نشان داد كه دولت انگليس به نفع ملت ايران، يك قدم كوچكي برداشته باشد؛ هر چه بوده، ضرر؛ هر چه بوده، صدمههاي بزرگ - اينها اعلان ميكنند كه ما طرفدار ملت ايرانيم! دولت آمريكا اعلام ميكند كه ما طرفدار مردم ايرانيم! يعني با نظام جمهوري اسلامي بديم؛ اما مردم را دوست داريم! خوب، مردم جزو اين نظامند. اين نظام كه منفك از مردم نيست. اين، ترفندهاي دشمن است. اينها را بايد شناخت؛ فهميد. او البته دشمنياش را ميكند؛ امري طبيعي است؛ اما اين كه ما نفهميم دشمني او را و از اين معنا غفلت كنيم، اين، قابل قبول نيست. يك وقت ميبينيد ما در داخل جدول و پازلهاي دشمن قرار ميگيريم - در پازل، مجموعهاي را كنار هم ميچينند تا يك شكلي از تويش در بيايد - تا يكي از اين اجزاء را ما تأمين بكنيم. خوب، اين، خيلي چيز بدي است. ما بايد سعي كنيم كه تأمين كننده اجزاي او نباشيم؛ مثل اين جدول حروف متقاطع كه وقتي كنار هم گذاشته ميشود، يك كلمهاي از تويش در ميآيد. دشمن، يك جدولي اين جوري درست كرده، براي اين كه يك حرفي از تويش در بياورد؛ چند تا از اين حروف را هم ما بگذاريم! اين را بايد مراقبت كرد؛ بحث سر اين است. بايد جدول دشمن را كامل نكنيم؛ پازل دشمن را كامل نكنيم؛ ببينيم دشمن چه كار دارد ميكند و چه كار ميخواهد بكند؛ اهداف و حضور واضح او را ببينيم. 23. رسانهها، مياندارترين عناصر دشمن در جنگ نرم تا گفته ميشود دشمن خارجي، فوراً خارجيها با چهره حق به جانب ميآيند كه نه، نه، ما دخالتي نداريم. ما كاري نكرديم. اين، بيحيايي است؛ همه ميبينند. حالا آن كاري كه دستگاههاي اطلاعاتي و ديگران كشف ميكنند و دخالتها را ميدانند، آن به كنار؛ آن چيزي كه همه دارند مشاهده ميكنند، نقش رسانههاست كه مهمترين نقش را در اين چند ده سال اخير، رسانهها در تحولات ملتها داشتهاند. من يك وقتي، چند سال قبل از اين، به عنوان هشدار، اين جا گفتم كه رسانهها و دستگاههاي تبليغاتي و اطلاعاتي وابسته به استكبار، ميداندارترين عناصر دشمنان استقلال ملتها براي به آشوب كشيدن ملتها هستند؛ براي اين كه اينها را از مسيري كه دارند حركت ميكنند، منصرف كنند و چند تا كشور را مثال زدم. خوب، امروز نسبت به آن چند سال قبل كه ما اين حرف را زديم، وسايل ارتباطاتي، خيلي گستردهتر، وسيعتر، همگانيتر و متنوعتر شده است. دشمنان دارند كار ميكنند. آن وقت ميگويند: ما هيچ كاري نميكنيم! ما هيچ اقدامي نميكنيم! دستورالعملهايشان براي گروههاي غافل و نادانِ اغتشاشگر، توي رسانههاي خودشان، به طور علني دارد پخش ميشود كه اين جوري با پليس درگير بشويد؛ اينجوري عليه بسيج حرف بزنيد؛ اين جوري توي خيابان اغتشاش ايجاد كنيد؛ اينجوري تخريب كنيد؛ اينجوري آتش بزنيد؛ اينها دخالت نيست؟ از اين دخالت واضحتر؛ علنيتر؟ اين را مردم ما به چشم ديدند. اينها براي ملت ما تجربه است. 24. تلاش رسانههاي تبليغاتي دشمن در متشنج نشان دادن اوضاع شما امروز ميبينيد كه ايادي دشمن در تبليغاتشان - چه در راديوهاي بيگانه، چه در ادامه آن راديوها در داخل و در بعضي از رسانههاي داخلي - مرتب حرفهايي ميزنند و كارهايي ميكنند كه اينطور احساس شود كه تشنج عظيم سياسياي وجود دارد؛ در حالي كه واقعيت، اين نيست. شما به بعضي از اين رسانههاي داخلي نگاه كنيد. البته همه اينها بيگانه نيستند؛ اما بعضي چرا؛ بعضي مال آن دشمنانند! البته اينها را هم ميشناسيد؛ همهاش هم فرياد ميزنند كه اختناق هست؛ حالا نميفهمند همين فريادي كه ميزنند اختناق هست، اين آنها را بيشتر رسوا ميكند؛ بهخاطر اين كه هر روز حرفهاي دروغ و خلاف و تشنجآفرينشان منتشر ميشود؛ دستگاهها هم ميبينند و مادامي كه يك جرم مشخصي را مرتكب نشده باشند، كسي به آنها كاري ندارد؛ حرفهايشان را ميزنند و در واقع، خودشان را تخطئه و تكذيب ميكنند؛ اما هستند و سعي ميكنند فضا را آشفته، مغشوش، متشنج و ناآرام جلوه دهند؛ در حالي كه چنين چيزي نيست. 25. تبليغات، مؤثرترين سلاح دشمن در جنگ نرم امروز مؤثرترين سلاح بينالمللي عليه دشمنان و مخالفين، سلاح تبليغات است؛ سلاح ارتباطات رسانهاي است. امروز، اين، قويترينِ سلاح است و از بمب اتم هم بدتر و خطرناكتر است. اين سلاح دشمن را شما در بلواهاي بعد از انتخابات نديديد؟ دشمن با همين سلاح، لحظه به لحظه، قضاياي ما را دنبال ميكرد و به كساني كه اهل شيطنت بودند، رهنمود ميداد؛ «و انّ الشّياطين ليوحون الي اوليائهم ليجادلوكم»؛ دائم به اولياي خودشان ايحاء ميكردند. خوب، اين، حضور دشمن است ديگر. حضور دشمن را از اين واضحتر و روشنتر، ميشود فرض كرد؟ 26. در جنگ نرم، چه كساني بايد به ميدان بيايند؟ امروز جمهوري اسلامي و نظام اسلامي، با يك جنگ عظيمي مواجه است؛ ليكن جنگ نرم. خوب، حالا در جنگ نرم، چه كساني بايد ميدان بيايند؟ قدر مسلّم، نخبگان فكرياند؛ يعني شما افسران جوانِ جبهه مقابله با جنگ نرميد. ايني كه چه كار بايد بكنيد، چه جوري بايد عمل كنيد، چه جوري بايد تبيين كنيد، اينها چيزهايي نيست كه من بيايم فهرست كنم؛ بگويم آقا اين عمل را انجام بدهيد؛ اين عمل را انجام ندهيد؛ اينها كارهايي است كه خود شماها بايد در مجامع اصليتان، فكريتان و در اتاقهاي فكرتان، بنشينيد، راهكارها را پيدا كنيد؛ ليكن هدف، مشخص است؛ هدف، دفاع از نظام اسلامي و جمهوري اسلامي است؛ در مقابله با يك حركت همه جانبه متكي به زور و تزوير و پول و امكانات عظيم پيشرفته علمي رسانهاي. بايد با اين جريان شيطاني خطرناك، مقابله شود. 27. افسران و فرماندهان جبهه مبارزه با جنگ نرم من به جوانهاي دانشجو هم اين را گفتم كه ما با جنگ نرم، با مبارزه نرم از سوي دشمن مواجهيم كه البته خود جوانها هم همين را هي گفتند؛ مكرر قبل از اين كه بنده بگويم، آنها هم هي گفتند و همه اين را ميدانستند. آني كه من اضافه كردم، اين بود كه گفتم: در اين جنگ نرم، شما جوانهاي دانشجو، افسران جوان اين جبههايد. نگفتيم سربازان؛ چون سرباز، فقط منتظر است كه به او بگويند پيش، برود جلو؛ عقب بيا، بيايد عقب؛ يعني سرباز، هيچ گونه از خودش تصميمگيري و اراده ندارد و بايد هر چه فرمانده ميگويد، عمل كند. نگفتيم هم فرماندهانِ طراح قرارگاهها و يگانهاي بزرگ؛ چون آنها طراحيهاي كلان را ميكنند. افسر جوان، توي صحنه است؛ هم به دستور عمل ميكند، هم صحنه را درست ميبينيد؛ با جسم خود و جان خود، صحنه را ميآزمايد؛ لذا اينها افسران جوانند. دانشجو، نقشش اين است. حقيقتاً افسران جوان، فكر هم دارند؛ عمل هم دارند؛ توي صحنه هم حضور دارند؛ اوضاع را هم ميبينند؛ در چهارچوب هم كار ميكنند. خوب، با اين تعريف، استاد دانشگاه؛ چه رتبهاي دارد؟ اگر در زمينههاي مسائل اجتماعي، مسائل سياسي، مسائل كشور، آن چيزهايي كه به چشم باز، به بصيرت كافي احتياج دارد، جوان دانشجوي ما، افسر جوان است، شما كه استاد او هستيد، رتبه بالاترِ افسر جوانيد؛ شما فرماندهاي هستيد كه بايد مسائل كلان را ببينيد؛ دشمن را درست شناسايي بكنيد؛ هدفهاي دشمن را كشف بكنيد؛ احياناً به قرارگاههاي دشمن، آن چناني كه خود او نداند، سر بكشيد و بر اساس آن، طراحي كلان بكنيد و در اين طراحي كلان، حركت كنيد. در رتبههاي مختلف، فرماندهانِ بالا، اين نقشها را ايفا ميكنند. 28. خودتان نقشتان را در جنگ نرم پيدا كنيد حالا شما جواناني كه گفتيم افسران جوان مقابله با جنگ نرم هستيد، از من نپرسيد كه نقش ما دانشجويان در تخريب مسجد ضرار كنوني چيست؛ خوب، خودتان بگرديد نقش را پيدا كنيد يا مقابله با نفاق جديد يا تعريف عدالت. من اين جا بيايم بنشينم يك بحث فلسفي بكنم، عدالت چند شعبه دارد، چه جوري است، حالا بامزه اين است كه ايشان ميگويند: توي يك جمله بيان كنيد. معروف است يك نفري زمان شيخ انصاري پسرش را آورده بود نجف؛ ديد طلبهها درس ميخوانند و ملا ميشوند و شيخ انصاري هم خوب، شخص بزرگي بود؛ هوس كرد پسرش را طلبه كند. آمد به پيش شيخ انصاري؛ گفت: شيخنا! اين نوجوان را من آوردهام و خواهش ميكنم تا فردا كه ميخواهيم راه بيفتيم برويم، شما او را فقيه كنيد! 29. وظيفه اساتيد در قبال جنگ نرم استادي كه بتواند اين نقش را ايفا كند، آن استاد شايسته حال و آينده نظام جمهوري اسلامي است. توقع از اساتيد محترم اين است: 1. دادن قدرت تحليل به دانشجويان جوانهايتان را توجيه كنيد. منظورم اين نيست كه بنشينيد زيد و عمرو سياسي را برايشان معرفي كنيد؛ نه، اصلاً من موافق هم خيلي نيستم. اسم آوردن از زيد و عمرو و بكر و… اين چيزها، كمكي به حل مشكل نميكند. به اينها، قدرت تحليل بدهيد. به اينها، توان كار و نشاط كار بدهيد. 2. ايجاد فضاي اميد، نشاط و حركت فضاي كلاس را، فضاي محيط درس و دانشگاه را فضاي اميد كنيد؛ اميد به آينده. بدترين بلايي كه ممكن است بر سر يك نسل، در يك كشور بيايد، نااميدي است؛ يأس است. اين كه ميگويند: آقا! چه فايده دارد؟ فايدهاي ندارد؛ اين روحيه «فايدهاي ندارد» - يأس از آينده - سم مهلك همه فعاليتهاست؛ چه فعاليتهاي اجتماعي و سياسي، چه حتّي فعاليتهاي علمي [و] فعاليتهاي پژوهشي. اين كساني كه كشفيات بزرگ را در زمينههاي علوم تجربي و دانشهاي گوناگون انجام دادند، اينها اگر نااميد از نتيجه بودند، قطعاً به اين جا نميرسيدند. اميد، آن نيروي عظيمي است كه انسان را پيش ميبرد. جوان ما را نااميد كنند از كشورش، از انقلابش، از آيندهاش، از دولتش، از دانشگاهش، از آينده علمياش، از آينده شغلياش، اين، خيلي مضر است. اين كاري است كه تو برنامههاي دشمنان ما و مخالفين نظام، وجود دارد. به نظر من، يكي از كارهاي اساسي اين است [كه] محيط را براي دانشجو، محيط نشاط، محيط اميد، محيط حركت به جلو قرار دهيد. 3. ميدان دادن به دانشجو براي اظهار نظر يكي ديگر از كارهايي كه بايد در زمينه مسائل گوناگون اجتماعي و سياسي و علمي انجام بگيرد، ميدان دادن به دانشجوست؛ براي اظهارنظر، از اظهارنظر هيچ نبايد بيمناك بود. اين كرسيهاي آزادانديشي كه ما گفتيم، در دانشگاهها بايد تحقق پيدا كند و بايد تشكيل بشود. اگر بحثهاي مهم تخصصي در زمينه سياسي، در زمينههاي اجتماعي، در زمينههاي گوناگون، حتّي فكري و مذهبي، در محيطهاي سالمي بين صاحبان توان و قدرتِ بحث، مطرح بشود، مطمئناً ضايعاتي كه از كشاندن اين بحثها به محيطهاي عمومي و اجتماعي ممكن است پيش بيايد، ديگر پيش نخواهد آمد. وقتي كه با عامه مردم، افراد مواجه ميشوند، همه نميتوانند خودشان را حفظ كنند. مواجهه با عامه مردم، انسانها را دچار انحرافها و انحطاطها و لغزشهاي زيادي ميكند كه متأسفانه ما شاهد بوديم. خيلي از افرادي كه شما ميبينيد در مواجهه با عامه مردم يك حرفي ميزنند، يك چيزي ميگويند، در اعماق دلشان اي بسا خيلي اعتقادي هم ندارند [و] به تعبير بعضيها، جوگير ميشوند. اين، خيلي چيز بدي است. اگر در محيطهاي خاص، محيطهاي آزادانديشي و آزادفكري، اين مسائل مطرح بشود - مسائل تخصصي، مسائل فكري، مسائل چالشبرانگيز - مطمئناً ضايعات، كمتر پيش خواهد آمد. 30. كار علمي دانشگاهها نبايد تعطيل شود همين جا به شما بگويم؛ مواظب باشيد توي اين قضاياي سياسي كوچك و حقير، مبادا دانشگاه تحت تأثير قرار بگيرد؛ مبادا كار علمي دانشگاه، متزلزل شود؛ مبادا آزمايشگاههاي ما، كلاسهاي ما، مراكز تحقيقاتي ما دچار آسيب بشوند؛ حواستان باشد؛ يعني يكي از مسائل مهم در پيش روي شما، حفظ حركت علمي در دانشگاههاست. دشمنها خيلي دوست ميدارند كه دانشگاه ما يك مدتي لااقل دچار تعطيلي و تشنج و اختلالهاي گوناگوني باشد. اين برايشان يك نقطه مطلوب است؛ هم از لحاظ سياسي برايشان مطلوب است، هم از لحاظ بلندمدت؛ چون علم شما از لحاظ بلندمدت، به ضرر آنهاست؛ لذا مطلوب اين است كه دنبال علم نباشيد. 31. نخبگان، هدف اصلي دشمن در جنگ نرم دشمن انواع و اقسام كار را ميكند؛ انواع و اقسام فعاليت را ميكند؛ عمده هم امروز به گمان من، هدف و آماج توطئههاي دشمن، خواص است؛ آماج دشمن، خواص است. مينشينند طراحي ميكنند تا ذهن خواص را عوض كنند؛ براي اين كه بتوانند مردم را بكشانند؛ چون خواص، تأثير ميگذارند و در عموم مردم، نفوذ كلمه دارند. به نظر من، يكي از وظائف اصلي امروز ما و شما، همين است: ما بصيرت خودمان را در مسائل گوناگون، تقويت كنيم و بتوانيم انشاءاللَّه، بصيرت مخاطبان و مستمعان خودمان را هم زياد بكنيم. 32. نخبگان در زمان فتنه، بيشتر مراقب باشند نخبگان بدانند هر حرفي، هر اقدامي، هر تحليلي كه به آنها كمك بكند، اين حركت، در مسير خلاف ملت است. همه ما خيلي بايد مراقب باشيم؛ خيلي بايد مراقب باشيم: مراقب حرف زدن، مراقب موضعگيري كردن، مراقب گفتنها، مراقب نگفتنها. يك چيزهايي را بايد گفت؛ اگر نگفتيم، به آن وظيفه عمل نكردهايم. يك چيزهايي را بايد بر زبان نياورد؛ بايد نگفت؛ اگر گفتيم، برخلاف وظيفه عمل كردهايم. نخبگان، سر جلسه امتحانند؛ امتحان عظيمي است. در اين امتحان، مردود شدن، رفوزه شدن، فقط اين نيست كه ما يك سال عقب بيفتيم؛ سقوط است. اگر بخواهيم به اين معنا دچار نشويم، راهش اين است كه خرد را كه انسان را به عبوديت دعوت ميكند، معيار و ملاك قرار بدهيم؛ شاخص قرار بدهيم. عقل، اين سياسيبازيها و سياسيكاريهاي متعارف نيست؛ اينها خلاف عقل است؛ «العقل ما عُبد به الرّحمن و اكتسب به الجنان»؛ عقل اين است كه انسان را به راه راست هدايت ميكند. اشتباه ميكنند آن كساني كه خيال ميكنند با سياسيكاري، عقلايي عمل ميكنند؛ نه، عقل آن چيزي است كه راه عبادت خدا را هموار ميكند؛ شاخصش هم براي ما، بين خودمان و خدا، اين است كه نگاه كنيم ببينيم در بيان اين حرف، اخلاص داريم يا نه؛ به فكر خداييم يا نه؟ من دارم براي خاطر خدا، رضاي خدا حرف ميزنم يا براي خاطر جلب توجه شما دارم حرف ميزنم؟ براي خاطر خداست يا براي خاطر دل مستمع و غير مستمع است؟ معيارش اين است. به خودمان مراجعه كنيم؛ اقضي القضات نسبت به انسان، خود انسان است. خودمان را فريب ندهيم. بفهميم چه كار ميكنيم. بفهميم چه ميگوييم؛ چه حركتي ميكنيم. 33. وظايف نخبگان در زمان فتنه 1. تبيين حقيقت يكي از كارهاي مهم نخبگان و خواص، تبيين است؛ حقايق را بدون تعصب، روشن كنند؛ بدون حاكميت تعلقات جناحي و گروهي و بر دل آن گوينده. اينها مضر است. جناح و اينها را بايد كنار گذاشت. بايد حقيقت را فهميد. در جنگ صفين، يكي از كارهاي مهم جناب عمار ياسر، تبيين حقيقت بود؛ چون آن جناح مقابل كه جناح معاويه بود، تبليغات گوناگوني داشتند. هميني كه امروز به آن جنگ رواني ميگويند، اين جزو اختراعات جديد نيست؛ شيوههايش فرق كرده، اين از اول بوده، خيلي هم ماهر بودند در اين جنگ رواني؛ خيلي. آدم نگاه ميكند كارهايشان را، ميبيند كه در جنگ رواني، ماهر بودند. تخريب ذهن هم آسانتر از تعمير ذهن است. وقتي به شما چيزي بگويند: سوءظني يك جا پيدا كنيد، وارد شدن سوء ظن به ذهن، آسان است؛ پاك كردنش از ذهن، سخت است؛ لذا آنها شبههافكني ميكردند؛ سوءظن را وارد ميكردند؛ كار آساني بود. اين كسي كه از اين طرف، خودش را موظف دانسته بود كه در مقابل اين جنگ رواني بايستد و مقاومت كند، جناب عمار ياسر بود كه در قضاياي جنگ صفين دارد كه با اسب از اين طرف جبهه، به آن طرف جبهه و صفوف خودي ميرفت و همين طور اين گروههايي را كه - به تعبيرِ امروز، گردانها يا تيپهاي جدا جداي از هم - بودند، به هر كدام ميرسيد، در مقابل آنها ميايستاد و براي آنها صحبت ميكرد؛ حقايقي را براي آنها روشن ميكرد و تأثير ميگذاشت. يك جا ميديد اختلاف پيدا شده، يك عدهاي دچار ترديد شدند؛ بگو مگو توي آنها هست؛ خودش را به سرعت آن جا ميرساند و برايشان حرف ميزد؛ صحبت ميكرد، تبيين ميكرد؛ اين گرهها را باز ميكرد. 2. ايجاد بصيرت در خود و ديگران نقش ديگر نخبگان و خواص اين است كه بصيرت را نه فقط در خودشان، در ديگران به وجود بياورند. آدم گاهي ميبيند كه متأسفانه بعضي از نخبگان، خودشان هم دچار بيبصيرتياند؛ نميفهمند؛ اصلاً ملتفت نيستند؛ يك حرفي يكهو به نفع دشمن ميپرانند؛ به نفع جبههاي كه همتش نابودي بناي جمهوري اسلامي است؛ نخبه هم هستند؛ خواص هم هستند؛ آدمهاي بدي هم نيستند؛ نيت بدي هم ندارند؛ اما بيبصيرتي است ديگر. اين بيبصيرتي را بخصوص شما جوانها با خواندن آثار خوب، با تأمل، با گفت و گو با انسانهاي مورد اعتماد و پخته، نه گفت و گوي تقليدي - كه هر چه گفت، شما قبول كنيد؛ نه، اين را من نميخواهم - از بين ببريد. كساني هستند كه ميتوانند با استدلال، آدم را قانع كنند؛ ذهن انسان را قانع كنند و حتي حضرت اباعبداللَّه الحسين عليهالسلام هم از اين ابزار در شروع نهضت و در ادامه نهضت، استفاده كرد. امام حسين را فقط به جنگِ روز عاشورا نبايد شناخت؛ آن، يك بخش از جهاد امام حسين است؛ به تبيين او، امر به معروف او، نهي از منكر او، توضيح مسائل گوناگون در همان مني و عرفات، خطاب به علما، خطاب به نخبگان - حضرت بيانات عجيبي دارد كه در كتابها ثبت و ضبط است - بعد هم در راه به سمت كربلا، هم در خود عرصه كربلا و ميدان كربلا، بايد شناخت. در خود عرصه كربلا، حضرت اهل تبيين بودند؛ ميرفتند؛ صحبت ميكردند. حالا ميدان جنگ است؛ منتظرند خون هم را بريزند؛ اما از هر فرصتي اين بزرگوار استفاده ميكردند كه بروند با آنها صحبت بكنند؛ بلكه بتوانند آنها را بيدار كنند. البته بعضي خواب بودند؛ بيدار شدند. بعضي خودشان را به خواب زده بودند و آخر هم بيدار نشدند. آنهايي كه خودشان را به خواب ميزنند، بيدار كردن آنها مشكل است [و] گاهي اوقات، غيرممكن است. 34. وظيفه انسانهاي فرهنگي در حوادث فتنهگون در اين جا شاعر چه نقشي دارد؟ مردِ هنري و مردِ فرهنگي، يعني انسانِ هنري و انسانِ فرهنگي، در اين صحنه چه وظيفهاي دارد؟ به نظر، من وظيفه، خيلي سنگين است؛ خيلي بزرگ است. مهمترين وظيفه هم تبليغ و تبيين است؛ «الّذين يبلّغون رسالات اللَّه و يخشونه و لا يخشون احداً الا اللَّه». اين، يك معيار است؛ حقيقتي را كه درك ميكنيد، آن را تبيين كنيد. كسي انتظار ندارد بر خلاف آن چه كه ميفهميد، حرف بزنيد؛ نه، آن چه را كه ميفهميد، بگوييد. البته براي اين كه آن چه ميفهميد، درست و صواب باشد، بايد تلاش و مجاهدت كنيد؛ چون در حوادثِ فتنهگون، شناخت عرصه، دشوار است؛ شناخت اطراف قصه، دشوار است؛ شناخت مهاجم و مدافع، دشوار است؛ شناخت ظالم و مظلوم، دشوار است؛ شناخت دشمن و دوست، دشوار است. اگر بنا باشد يك شاعر هم مثل ديگران گول بخورد، فريب بخورد و بيبصيرتي به سراغش بيايد، اين خيلي دون شأن يك انسان هنري و يك انسان فرهنگي است. پس بايد حقيقت را فهميد؛ بعد هم بايد همان حقيقت را تبليغ كرد. نميشود با شيوههاي سياسي - شيوههاي سياستگران و سياستمداران - در عالم فرهنگ، حركت كرد. اين، خلاف شأن فرهنگ است. در عالم فرهنگ، بايستي گرهگشايي كرد؛ بايستي حقيقت را باز كرد؛ بايستي گرههاي ذهني را باز كرد و اين، تبيين لازم دارد؛ يعني همان كار انبيا. فصاحت و بلاغتي هم كه گفتهاند در بيان لازم است، بلاغتش به اين معناست. اگر چه بلاغت را در كتب فني، به معناي مطابقه با مقتضاي حال معنا ميكنند، اما آن، يك معناي خاصي از بلاغت است. معناي اوّلي و صريح بلاغت، اين نيست؛ بلاغت، يعني رساندن. بلاغ يعني رساندن. ايني كه مثلاً ميگويند: حافظ اين شعر فصيح و بليغ را گفته، بليغش يعني چه؟ يعني مناسب مقتضاي حال گفته؟ چه ميدانيم ما آن وقتي كه اين شعر را گفته، مقتضاي حال بوده يا نبوده؛ ما الان داريم نگاه ميكنيم؛ بحث اقتضاي حال نيست؛ يعني رساست. بليغ، يعني رسا؛ رسا بگوييد؛ روشن بگوييد؛ مبيَّن بگوييد؛ اما آن چه را كه ميفهميد بگوييد؛ هيچ انتظار نيست - حق هم نيست كه انتظار باشد - كسي بر خلاف فهميده خودش حرف بزند. سعي هم بكنيد كه آن چه كه فهميديد، درست باشد. 35. وظيفه مجموعه فرهنگي، بلاغ و تبيين در قالب هنر وظيفه مجموعه فرهنگي و ادبي و هنري هم وظيفه مشخصي است؛ بلاغ؛ تبيين؛ بگوييد، خوب بگوييد. من هميشه تكيه بر اين ميكنم: بايستي قالب را خوب انتخاب كنيد و هنر را بايستي تمام عيار توي ميدان بياوريد؛ نبايد كم گذاشت؛ تا اثر خودش را بكند. ميبينيد ديگران با اين كارهاي هنرمندانهاي كه بعضاً دارند، دارند يك باطلهايي را تبليغ ميكنند؛ شگفت اين كه ما هم همان حرفها را قبول ميكنيم! همين سريال كرهاي كه دارد پخش ميشود و همه دارند آن را ميبينند، يك تاريخسازي و افسانه باطل است. آدم اگر بخواهد توي شاهنامه بگردد و اين جور داستاني را پيدا كند، ده پانزده تا از اين داستانها ميشود پيدا كرد؛ منتها طرف هنر به كار برده، وقتي كسي هنرمندانه كار ميكند، پاداشش همين است كه جناب عالي هم كه هيچ علاقهاي به آن تاريخ و به آن فرهنگ نداريد، مينشينيد و با كمال علاقه، گوش ميكنيد و خواهي نخواهي، آن فرهنگ را جذب ميكنيد! اين، خاصيت هنر خوب است. 36. شرايط موفقيت در جنگ نرم 1. نگاه خوشبينانه و اميدوارانه عزيزان من! شرط اصلي فعاليت درست شما در اين جبهه جنگ نرم، نگاه خوشبينانه و اميدوارانه است. نگاهتان خوشبينانه باشد. ببينيد؛ من در مورد بعضيتان؛ به جاي پدربزرگ شما هستم. من نگاهم به آينده، خوشبينانه است؛ نه از روي توهم؛ بلكه از روي بصيرت. شما جوانيد و مركز خوشبيني؛ مواظب باشيد نگاهتان به آينده، نگاه بدبينانه نباشد؛ نگاه اميدوارانه باشد؛ نه نگاه نوميدانه. اگر نگاه، نوميدانه شد، نگاه بدبينانه شد، نگاه «چه فايدهاي دارد» شد، به دنبالش بيعملي، به دنبالش بيتحركي، به دنبالش انزواست؛ مطلقاً ديگر حركتي وجود نخواهد داشت؛ هماني است كه دشمن ميخواهد. 2. تصميمگيري مدبرانه و فكورانه شرط ديگر اين است كه در قضايا، افراط وجود نداشته باشد. طبيعت جوان، طبيعت تحرك و تندي است. اين دوره زندگي شما را ما هم گذراندهايم؛ آن هم در دورانهاي انقلاب و اوايل مبارزات و اينها بوده. تندي را ميدانم چيست. خيلي هم به ما نصيحت ميكردند كه آقا تندي نكنيد. ما ميگفتيم كه نميفهمند چقدر لازم است تندي كردن. ميدانم تصور شما چيست؛ اما حالا از ما بشنويد ديگر. مراقب باشيد تندروي، انسان را پيش نميبرد؛ با فكر، تصميم بگيريد. البته جوانِ امروز از جوان دوره ما فكورتر است؛ اين را به شما عرض بكنم. شما امروز جوانهايي هستيد كه تجربهتان، اطلاعتان، آگاهيهايتان از آن دوره جواني ما - از پنجاه سال پيش از اين - خيلي بيشتر است؛ قابل مقايسه نيست با جوان امروز. بنابراين، توقع اين كه شماها مدبرانه و فكورانه فكر كنيد و بدون تندروي، بدون افراط و تفريط توي قضايا، رفتار كنيد، توقع زيادي نيست. 37. شجاعت در فهم و عمل، لازمه مواجهه با فتنه ما نه فقط در عمل احتياج به شجاعت داريم، در فهم هم احتياج به شجاعت داريم. در فهم فقيهانه، احتياج به شجاعت هست. اگر شجاعت نبود، حتي در فهم هم خلل به وجود خواهد آمد؛ درك روشن از كُبرَيات و صُغرَيات. گاهي انسان كُبريات را درست ميفهمد، در صُغريات، اشتباه ميكند. اين درك صحيح از مباني دين و از موضوعات ديني و از موضوعات خارجي منطبق با آن مفاهيم كلي و عمومي، يعني كُبريات و صُغريات، احتياج دارد به اين كه ما شجاعت داشته باشيم؛ ترس نداشته باشيم والا ترس از مالمان، ترس از جانمان، ترس از آبرويمان، انفعال در مقابل دشمن، ترس از جوّ، ترس از فضا، اگر اين حرف را بزنيم، عليه ما خواهند بود، اگر اين حرف را بزنيم، فلان لكه را به ما خواهند چسباند، اين ترسها، فهم انسان را هم مختل ميكند. گاهي انسان به خاطر اين ترسها، به خاطر اين ملاحظات، صورتِ مسئله را درست نميفهمد؛ نميتواند مسئله را درست درك بكند و حل بكند؛ موجب اشتباه خواهد شد، لذا «و لا يخشون احدا الا اللَّه»، خيلي مهم است. در اين آيه شريفه «الّذين يبلّغون رسالات اللَّه و يخشونه و لا يخشون احدا الا اللَّه و كفي باللَّه حسيبا»، معلوم ميشود شرط بلاغ و ابلاغ و تبليغ، همين عدم خشيت است كه «و لا يخشون احدا الا اللَّه». ميگويي: آقا! اگر اين كار را بكنم، ممكن است در دنيا سرم كلاه برود؛ خوب، «و كفي باللَّه حسيبا»؛ محاسبه را به خدا واگذار كنيد و بگذاريد خدا برايتان محاسبه كند. اگر پرواي قضاوتهاي مردم، داوريهاي گوناگون مردم را به جاي پرواي از خدا گذاشتيم، مشكل درست خواهد شد؛ چون پرواي از خداي متعال، تقواست. اگر اين را كنار گذاشتيم و ترس مردم جايگزين شد، آن وقت فرقاني هم كه خداي متعال گفته، پيدا نخواهد شد؛ «ان تتّقوا اللَّه يجعل لكم فرقانا»؛ اين فرقان، ناشي از تقواست؛ روشن شدن حقيقت براي انسان، دستاورد تقواست و به نظر من، اين مسئله، خيلي مهم است. مسئله خشيت از مال و جان و حرف مردم و آبرو و زمزمهها و حرفها و حديثها و تهمتها و اينها، خيلي مهم است. اين قدر اين مسئله مهم است كه خداي متعال به پيغمبرش خطاب ميكند و او را برحذر ميدارد؛ «و اذ تقول للّذي أنعم اللَّه عليه و انعمت عليه أمسك عليك زوجك و اتّق اللَّه و تخفي في نفسك ما اللَّه مبديه و تخشي النّاس و اللَّه احقّ أن تخشاه». ملاحظه حرف مردم، ملاحظه اين تهمتي كه خواهند زد، ملاحظه چيزي را كه خواهند كرد، نبايد كرد. به نظر من، يكي از چيزهايي كه فتوحات گوناگون امام را ارزاني آن بزرگوار داشت، همين شجاعت او بود كه فتوحات علمي، فتوحات معنوي، فتوحات سياسي، فتوحات اجتماعي، اين مجذوب شدن دلها به آن بزرگوار را - كه واقعاً چيز عجيبي بود - به وجود آورد و شجاعت آن بزرگوار اين بود كه ملاحظه هيچ چيزي را نميكرد. بالاخره اهل فتنه مايلند كه خشيت خودشان را، خوف از خودشان را در دل نخبگان و خواص، به جاي خشيت از خدا، بنشانند؛ يعني مايلند كه از آنها ترسيده بشود؛ «الّذين قال لهم النّاس انّ النّاس قد جمعوا لكم فاخشوهم فزادهم ايماناً و قالوا حسبنا اللَّه و نعم الوكيل». اين كه دائماً دارند به ما ميگويند: آقا ! «إنّ النّاس قد جمعوا لكم فاخشوهم»، جوابش همين است؛ «فقالوا حسبنا اللَّه و نعم الوكيل»؛ نتيجهاش هم اين است؛ «فانقلبوا بنعمت من اللَّه و فضل لم يمسسهم سوء». نتيجه اين احساس، اين درك، اين حقيقت روحي و معنوي، همين است كه «فانقلبوا بنعمت من اللَّه و فضل لم يمسسهم سوء». بنابراين، بايستي اين شجاعت را داشت. 38. كنار كشيدن در فتنه ممنوع! بعضيها در فضاي فتنه، اين جمله «كن في الفتنه كابن اللّبون لا ظهر فيُركَب و لا ضرع فيُحلَب» را بد ميفهمند و خيال ميكنند معنايش اين است كه وقتي فتنه شد و اوضاع مشتبه شد، بكش كنار! اصلاً در اين جمله، اين نيست كه «بكش كنار». اين معنايش اين است كه به هيچ وجه، فتنهگر نتواند از تو استفاده كند؛ از هيچ راه. «لا ظهر فيركب و لا ضرع فيحلب»؛ نه بتواند سوار بشود، نه بتواند تو را بدوشد؛ مراقب بايد بود. در جنگ صفين ما از آن طرف عمار را داريم كه جناب عمار ياسر، دائم - مشغول سخنراني است؛ اين طرف لشكر، آن طرف لشكر، با گروههاي مختلف؛ چون آن جا واقعاً فتنه بود ديگر؛ دو گروه مسلمان در مقابل هم قرار گرفتند؛ فتنه عظيمي بود؛ يك عدهاي مشتبه بودند. عمار دائم مشغول روشنگري بود؛ اين طرف ميرفت، آن طرف ميرفت [و] براي گروههاي مختلف، سخنراني ميكرد - كه اينها ضبط شده و همه در تاريخ هست - از آن طرف هم آن عدهاي كه چند نفر «من اصحاب عبد اللَّه بن مسعود» هستند، در روايت دارد كه آمدند خدمت حضرت و گفتند: «يا اميرالمؤمنين - يعني قبول هم داشتند كه اميرالمؤمنين! است - «انّا قد شككنا في هذا القتال»؛ ما شك كرديم. ما را به مرزها بفرست كه در اين قتال داخل نباشيم! خوب، اين كنار كشيدن، خودش همان ضرعي است كه يُحلب؛ همان ظهري است كه يُركب! گاهي سكوت كردن، كنار كشيدن، حرف نزدن، خودش كمك به فتنه است. در فتنه، همه بايستي روشنگري كنند؛ همه بايستي بصيرت داشته باشند. 39. اگر بصيرت نداشته باشيم… اين انتخابات، تجربههايي هم داشت. يك تجربه براي ملت ما و مسئولان ما بود كه من اصرار دارم بر اين كه اين تجربه را همهمان جدي بگيريم؛ هم مسئولان جدي بگيرند، هم آحاد مردم جدي بگيرند و آن تجربه، اين است كه باور كنيم كه هميشه امكان ضربه زدن از سوي دشمنان انقلاب و دشمنان ايران اسلامي هست؛ حتّي در بهترين شرايط. هميشه كمين دشمن را در نظر داشته باشيم. غفلت از اين كه ممكن است به حركت عمومي ملت ايران، ضربهاي وارد شود، چيز خطرناكي است. هشيار باشيد. اين همان توصيه اميرمؤمنان سلام اللَّه عليه است كه فرمود: «و من نام لم ينم عنه». در عرصه زندگي سياسي، دچار خوابآلودگي نشويم. در پشت سنگرها، خوابمان نبرد. اگر تو خوابت برد، بايد بداني كه دشمن، ممكن است بيدار باشد. اين، تحليل نيست كه ما ميگوييم؛ اطلاع است. دشمنان نظام جمهوري اسلامي سعي كردند، تلاش كردند، شايد بتوانند در فضاي آزادياي كه نظام اسلامي به مردم داده است، براي، مردم دغدغه و دردسر درست كنند؛ سعي كردند، پول خرج كردند؛ رسانههاي زيادي را به كار انداختند؛ عوامل بسياري را بسيج كردند؛ شايد بتوانند از اين وضعيتي كه براي ملت ايران يك عيد به حساب ميآمد، يك جشن بزرگ ملي به حساب ميآمد، وضعيتي عليه ملت ايران درست كنند؛ تلاش شد. اين تجربه، بايستي براي ما - همه ما، همه آحاد مردم - تجربه هشداردهندهاي باشد. اگر ما در صحنه زندگي سياسي و اجتماعي به همديگر بدبين باشيم، به چشم دشمن به يكديگر نگاه كنيم، اين فرصت براي دشمنان حقيقي ما پيش خواهد آمد. اگر فكر نكنيم، اگر بصيرت نداشته باشيم، اگر فراموش كنيم كه دشمناني در كمين انقلابند، ضربه خواهيم خورد. اين، براي ما تجربه شد. 40. بيشتر خطاها، ناشي از بيبصيرتي است اگر من بخواهم يك توصيه به شما بكنم، آن توصيه اين خواهد بود كه بصيرت خودتان را زياد كنيد؛ بصيرت. بلاهايي كه بر ملتها وارد ميشود، در بسياري از موارد، بر اثر بيبصيرتي است. خطاهايي كه بعضي از افراد ميكنند - ميبينيد در جامعه خودمان هم گاهي بعضي از عامه مردم و بيشتر از نخبگان، خطاهايي ميكنند. نخبگان كه حالا انتظار هست كه كمتر خطا كنند، گاهي خطاهايشان اگر از نظر كمي هم بيشتر نباشد، از نظر كيفي بيشتر از خطاهاي عامه مردم است - بر اثر بيبصيرتي است؛ خيليهايش؛ نميگوييم همهاش. بايد بصيرت داشت. آن چه كه انسان از نخبگان جامعه و جريانات سياسي و گروههاي سياسي انتظار دارد، اين است كه با اين حوادث، با اين خطوط دشمن، با بصيرت مواجه بشوند؛ با بصيرت. اگر بصيرت وجود داشت و عزم مقابله وجود داشت، خيلي از رفتارهاي ما ممكن است تغيير پيدا بكند. آن وقت، وضعيت، بهتر خواهد بود. بعضي از كارها از روي بيبصيرتي است. 41. بصيرت، كارآمدترين ابزار در زمان فتنه بصيرت خودتان را بالا ببريد. آگاهي خودتان را بالا ببريد. من مكرر اين جمله اميرالمؤمنين را - كه به نظرم در جنگ صفين [بود] - در گفتارها بيان كردم كه فرمود: «الا و لايحمل هذا العَلم الا اهل البصر و الصبر». ميدانيد سختي پرچم اميرالمؤمنين، از پرچم پيغمبر، از جهاتي بيشتر بود؛ چون در پرچم پيغمبر، دشمن، معلوم بود؛ دوست هم معلوم بود. در زير پرچم اميرالمؤمنين، دشمن و دوست آن چنان واضح نبودند؛ دشمن همان حرفهايي را ميزد كه دوست ميزند؛ همان نماز جماعت را كه تو اردوگاه اميرالمؤمنين ميخواندند، تو اردوگاه طرف مقابل هم - در جنگ جمل و صفين و نهروان - ميخواندند. حالا شما باشيد، چه كار ميكنيد؟ به شما ميگويند: آقا! اين طرفِ مقابل، باطل است. شما ميگوييد: اِ، با اين نماز، با اين عبادت؟ بعضيشان مثل خوارج [بودند] كه خيلي هم عبادتشان آب و رنگ داشت؛ خيلي. اميرالمؤمنين از تاريكي شب استفاده كرد و از اردوگاه خوارج عبور كرد؛ ديد يكي دارد با صداي خوشي ميخواند: «أمّن هو قانت اناء الليل» - آيه قرآن را نصفه شب دارد ميخواند؛ با صداي خيلي گرم و تكان دهندهاي - يك نفر كنار حضرت بود؛ گفت: يا اميرالمؤمنين! به به! خوش به حال اين كسي كه دارد اين آيه را به اين قشنگي ميخواند. اي كاش من يك مويي در بدن او بودم؛ چون او به بهشت ميرود؛ حتماً، يقيناً؛ من هم با بركت او به بهشت ميروم! اين گذشت [و] جنگ نهروان شروع شد؛ بعد كه دشمنان كشته شدند و مغلوب شدند، اميرالمؤمنين آمد بالاسر كشتههاي دشمن؛ همين طور عبور ميكرد و ميگفت بعضيها را كه به رو افتاده بودند، بلندشان كنيد؛ بلند ميكردند. حضرت با اينها حرف ميزد. آنها مرده بودند؛ اما ميخواست اصحاب بشنوند. يكي را گفت بلند كنيد؛ بلند كردند [و] به همان كسي كه آن شب همراهش بود، حضرت فرمود: اين شخص را ميشناسي؟ گفت: نه. گفت: اين همان كسي است كه تو آرزو كردي يك مو از بدن او باشي كه آن شب داشت آن قرآن را با آن لحن سوزناك ميخواند! اين جا در مقابل قرآن ناطق، اميرالمؤمنين ميايستد؛ شمشير ميكشد؛ چون بصيرت نيست … نميتواند اوضاع را بفهمد. 42. بصيرت، ابزار شناسايي دوست و دشمن بنده بارها اين جبهههاي سياسي و صحنههاي سياسي را مثال ميزنم به جبهه جنگ. اگر شما تو جبهه جنگ نظامي، هندسه زمين در اختيارتان نباشد، احتمال خطاهاي بزرگ هست. براي همين هم هست كه شناسايي ميروند. يكي از كارهاي مهم در عمل نظامي، شناسايي است؛ شناسايي از نزديك كه زمين را بروند ببينند؛ دشمن كجاست؛ چه جوري است؛ مواضعش چگونه است؛ عوارضش چگونه است؛ تا بفهمند چه كار بايد بكنند. اگر كسي اين شناسايي را نداشته باشد، ميدان را نشناسد، دشمن را گم بكند، يك وقت ميبينيد كه دارد خمپارهاش را، توپخانهاش را آتش ميكند به طرفي كه اتفاقاً اين طرف، طرفِ دوست است؛ نه طرفِ دشمن؛ نميداند ديگر. عرصه سياسي، عيناً همين جور است. اگر بصيرت نداشته باشيد، دوست را نشناسيد، دشمن را نشناسيد، يك وقت ميبينيد آتش توپخانه تبليغات شما و گفت و شنود شما و عمل شما، به طرف قسمتي است كه آن جا دوستان مجتمعند؛ نه دشمنان. آدم [بايد] دشمن را بشناسد. در شناخت دشمن، خطا نكنيم؛ لذا بصيرت لازم است؛ تبيين لازم است. 43. دشمن اصلي انقلاب چه كسي است؟ امروز جبهه دشمن، غير از آن آدم غافلي است كه خودي هم هست؛ منتها بيچاره دچار غفلت و اشتباه و فريب ميشود؛ بر اثر حادثهاي، عقده و كينهاي پيدا ميكند و در مقابل نظام ميايستد؛ در مقابل سخن حق ميايستد؛ در مقابل امام و راه امام ميايستد. اين، آن دشمن اصلي نيست؛ اين يك آدم فريب خورده است؛ اين يك آدم قابل ترحم است! دشمن اصلي، آن كسي است كه پشت سر اين قرار ميگيرد، اما خودش را نشان نميدهد. در داخل كشور، خودش را نشان نميدهد؛ در خارج كشور، چرا؛ در جبهه جهاني، در جبهه بينالمللي، بهعنوان يك عضو وفادار سازمان جاسوسي سياي آمريكا، يا موساد صهيونيستها چرا. كاملاً چهره او آشكار است؛ حرف هم ميزند؛ حقايق را هم ميگويد؛ انگيزههايي را هم كه او براي مبارزه با اسلام و مسلمين دارد، بيان ميكند؛ اما آن دنباله او كه داخل كشور است، خود را دمِ چكِ اقتدار حكومت قرار نميدهد. ميداند كه اين حكومت، حكومت مقتدري است؛ حكومتي است كه متكي به آراي مردم است؛ متكي به محبت مردم است؛ متكي به ايمان مردم است. از اين حكومت ميترسند و خودشان را جلو نميدهند؛ حرفشان را با يك واسطه، با دو واسطه، با سه واسطه، از زبان آدمهاي غافل ميزنند. يك وقت ميبينيد طرف، يك روحاني است؛ اما غافل و فريبخورده و بيخبر يا يك دانشجوست؛ اما اسير احساسات شده و نينديشيده يا يك فرد معمولي، حتي انقلابي است؛ اما زمان را نشناخته، دشمن را نشناخته يا احياناً دچار عقده و كينهاي شده است. حرف از زبان اين فرد خارج ميشود؛ اما اين بيچاره، حرف خودش نيست؛ حرف دشمن است! دشمن ما آن كسي است كه: «قد بدت البغضاء من افواههم و ما تخفي صدورهم اكبر». دشمن ما آن كسي است كه براي اين انقلاب، نه فقط دل نسوزانده، بلكه حتي در مقابل اين انقلاب، در برهههايي از زمان، شايد ايستاده است. بعضيشان در مقابل انقلاب در زمان رژيم پهلوي ايستادند؛ بعضيشان بعد از آن كه نظام اسلامي بر سر كار آمد، خرابكاري كردند؛ بعضيشان مدتي را ترسيدند، كنار رفتند و خود را مخفي كردند؛ بعد كه حالا فرصتي برايشان پيش آمده، از لاك خود بيرون خزيدهاند؛ خيال ميكنند كه فرصتي هست. گفت اين مار است، او كي مرده است از پي بيآلتي افسرده است! اينها از پي بيآلتي، افسرده بودند؛ بعد آفتابي به تنشان خورد، خيال ميكنند كه الان ميداني است كه بتوانند نيش بزنند. وارد ميدان ميشوند؛ منتها باز هم مارگونه! 44. بصيرت، قطبنماي حركت در شرايط پيچيده خداي متعال به پيغمبرش در آن دوران دشوار مكه ميفرمايد: اي پيغمبر! من با بصيرت حركت ميكنم؛ «قل هذه سبيلي ادعوا الي اللَّه علي بصيره انا و من اتّبعني»؛ خود پيغمبر با بصيرت حركت ميكند [و] تابعان و پيروان و مدافعان فكر پيغمبر هم با بصيرت. اين، مال دوران مكه است. آن وقتي كه هنوز حكومتي وجود نداشت، جامعهاي وجود نداشت، مديريت دشواري وجود نداشت، بصيرت لازم بود؛ در دوران مدينه، به طريق اولي. ايني كه من در طول چند سال گذشته هميشه بر روي بصيرت تأكيد كردهام، به خاطر اين است كه يك ملتي كه بصيرت دارد، مجموعه جوانان يك كشور، وقتي بصيرت دارند، آگاهانه حركت ميكنند و قدم برميدارند، همه تيغهاي دشمن در مقابل آنها كند ميشود. بصيرت، اين است. بصيرت وقتي بود، غبارآلودگي فتنه نميتواند آنها را گمراه كند؛ آنها را به اشتباه بيندازد. اگر بصيرت نبود، انسان ولو با نيت خوب، گاهي در راه بد قدم ميگذارد. شما در جبهه جنگ، اگر راه را بلد نباشيد، اگر نقشهخواني بلد نباشيد، اگر قطبنما در اختيار نداشته باشيد، يك وقت نگاه ميكنيد ميبينيد در محاصره دشمن قرار گرفتهايد؛ راه را عوضي آمدهايد؛ دشمن بر شما مسلط ميشود. اين قطبنما، همان بصيرت است. در زندگي پيچيده اجتماعي امروز، بدون بصيرت، نميشود حركت كرد. جوانها بايد فكر كنند؛ بينديشند؛ بصيرت خودشان را افزايش بدهند. معلمان روحاني، متعهدان موجود در جامعه ما از اهل سواد و فرهنگ، از دانشگاهي و حوزوي، بايد به مسئله بصيرت، اهميت بدهند؛ بصيرت در هدف، بصيرت در وسيله، بصيرت در شناخت دشمن، بصيرت در شناخت موانع راه، بصيرت در شناخت راههاي جلوگيري از اين موانع و برداشتن اين موانع. اين بصيرتها، لازم است. وقتي بصيرت بود، آن وقت شما ميدانيد با كِي طرفيد؛ ابزار لازم را با خودتان برميداريد. يك روز شما ميخواهيد تو خيابان قدم بزنيد؛ خوب، با لباس معمولي، با يك دمپايي هم ميشود رفت تو خيابان قدم زد؛ اما يك روز ميخواهيد برويد قله دماوند را فتح كنيد [كه آن] ديگر تجهيزات خودش را ميخواهد. بصيرت، يعني اين كه بدانيد چه ميخواهيد؛ تا بدانيد چه بايد با خودتان داشته باشيد. 45. تأكيد بر روي بصيرت براي چيست؟ بنده بارها بر روي بصيرت تكيه ميكنم، به خاطر اين كه مردم بدانند چه اتفاقي دارد ميافتد؛ ببينند آن دستي را كه دارد صحنهگرداني ميكند و صحنه را شلوغ ميكند تا در خلال شلوغيهاي مردم، يك عنصر خائن، يك عنصر دستنشانده و دستآموزي بيايد كاري را كه آنها ميخواهند، انجام بدهد و نشود او را توي مردم پيدا كرد؛ اين كاري است كه دشمن ميخواهد انجام بدهد. هر اقدامي كه به بصيرت منتهي بشود، بتواند عنصر خائن را، عنصر بدخواه را از آحاد مردم و توده مردم جدا كند، او را مشخص كند، اين خوب است. هر اقدامي كه فضا را مغشوش كند، مشوش كند، انسانها را نسبت به يكديگر مردد كند، فضاي تهمتآلود باشد، مجرم و غيرمجرم در آن مخلوط بشوند، اين فضا مضر و مخالف است. اصرار بنده بر اين است كه آحاد مردم، ملت ايران، جريانات مختلف سياسي، همه در مقابل آن افراد معدودي كه با اصل اين انقلاب مخالفند، با اصل استقلال كشور مخالفند، هدفشان دودستي تقديم كردن كشور به آمريكا و به استكبار است، با يكديگر يكي باشند. دشمن از اين گونه عناصر، در داخل ملتها دارد؛ در داخل ملت ما هم اين جور كساني هستند؛ معدودي از اين قبيل پيدا ميشوند. متن ملت، آحاد مردم، اين توده عظيم مردمي - از خواص تا عامه مردم - اينها را بايد از آن عناصر معدود خودفروخته جدا كرد؛ نبايد اشتباه اتفاق بيفتد. من ميبينم در بعضي از اظهارات، در بعضي از حرفها، فضا آنچنان مغشوش ميشود كه افراد سردرگم ميشوند؛ مردم نسبت به همديگر، نسبت به نخبگانشان، نسبت به مسئولانشان بدبين ميشوند؛ اين درست نيست. 46. شناخت دوست و دشمن، مهمترين نياز امروز ما من توصيهام به همه ملت ايران، اين است: امروز بيشتر از همه چيز براي ما، هوشياري لازم است؛ شناخت دوست و دشمن لازم است. مبادا دوست را با دشمن اشتباه كنيد؛ مبادا دوست و دشمن را مخلوط كنيد؛ مبادا رفتاري كه با دشمن بايد داشت، با دوست انجام بدهيد. اين، خطاب به همه جناحهاست. مبادا دشمن را با دوست اشتباه بكنيم. دوست را به خاطر يك خطا، به جاي دشمن بگيريم و از آن طرف، يك عده دشمن خوني و معاند را دوست فرض كنند؛ به حرف او گوش كنند و توجه بدهند. 47. نگذاريم حق و باطل مشتبه شوند جوانان عزيز! هر چه ميتوانيد در افزايش بصيرت خود، در عمق بخشيدن به بصيرت خود، تلاش كنيد و نگذاريد دشمنان از بيبصيرتي ما استفاده كنند؛ دشمن به شكل دوست، جلوه كند؛ حقيقت به شكل باطل و باطل در لباس حقيقت. اميرالمؤمنين (ع) در يك خطبه، از جمله مهمترين مشكلات جامعه، همين را ميشمارد؛ «انّما بدء الوقوع الفتن اهواء تُتّبع و احكام تبتدع يخالف فيها كتاب اللَّه». در همين خطبه، اميرالمؤمنين (ع) ميفرمايد: اگر حق به طور واضح در مقابل مردم آشكار و ظاهر بشود، كسي نميتواند زبان عليه حق باز كند. اگر باطل هم خودش را به طور آشكار نشان بدهد، مردم به سمت باطل نخواهند رفت؛ «و لكن يؤخذ من هذا ضغث و من هذا ضغث فيمزجان». آن كساني كه مردم را ميخواهند گمراه بكنند، باطل را به صورت خالص نميآورند؛ باطل و حق را آميخته ميكنند؛ ممزوج ميكنند؛ آن وقت، نتيجه اين ميشود كه «فهنالك يستولي الشّيطان علي اوليائه» [و] حق، براي طرفداران حق هم مشتبه ميشود. اين است كه بصيرت ميشود اولين وظيفه ما. نگذاريم حق و باطل مشتبه بشود. 48. هرچه هوشيارتر باشيم، خسارتمان كمتر است دانشگاه بايد بهوش باشد. دانشجوي مؤمن و مسلمان و دانشجويي كه به كشورش علاقهمند است و دانشجويي كه به آينده كشور و آينده نسل خودش دلبسته است، بايد هوشيار باشد. بدانيد اينها دارند طراحي ميكنند؛ البته شكست ميخورند. من الان به شما عرض ميكنم: اينها در نهايت شكست ميخورند؛ اما درجه بيداري و هوشياري من و شما، ميتواند در ميزان خسارت و ضرري كه وارد ميكنند، تأثير بگذارد. اگر هوشيار باشيم، نميتوانند صدمه و ضرري بزنند. اگر غفلت كنيم، احساساتي بشويم، بيتدبير عمل كنيم يا خواب بمانيم و اينجور عوارض به سراغمان بيايد، ضرر و زيان و هزينه بالا خواهد بود؛ ولو در نهايت، موفق نخواهند شد. 49. خشم دشمن، معيار حركت صحيح امروز در مقابل نظام جمهوري اسلامي كه فعلاً قله اسلامطلبي در دنياي اسلام است، صفوفي قرار گرفتهاند. استكبار جهاني، در قلب آن صفوف است. صهيونيست در قلب آن صفوف است. اينها به طور صريح، دشمنان خوني اسلامند. پس دشمنان خوني جمهوري اسلامياند. اين شد يك معيار. اگر حركتي كرديم، كاري كرديم كه به نفع اين دشمن انجام گرفت، بايد بدانيم اگر غافليم، هوشيار بشويم؛ بدانيم كه داريم راه غلط ميرويم. اگر حركتي كرديم كه ديديم اين دشمن را خشمگين ميكند، بدانيم كه راهمان، راهِ درست است. دشمن از پيشرفت ملت ايران، خشمگين ميشود؛ از موفقيتهاي شما، خشمگين ميشود؛ از استحكام نظام اسلامي، خشمگين ميشود. شما ببينيد از كدام يك از كارهاي ما، دشمن خشمگين ميشود. آن چيزي كه دشمن را خشمگين ميكند، اين، همان خط درست است. آن چيزي كه دشمن را مشعوف ميكند، ذوقزده ميكند، سعي ميكند بر روي آن هي تكيه كند، در تبليغات، در سياستورزي، اين، آن خط كج است. اين، همان زاويهداري است. اين معيارها، را در نظر داشته باشيد. اين معيارها حقايق را روشن خواهد كرد. در بسياري از موارد، آن جايي كه اشتباهي پيش ميآيد، با اين معيارها، ميشود آن اشتباه را برطرف كرد. 50. برخي از كف زدن دشمن، خوششان ميآيد! غم بزرگ اين است كه بعضي عناصري كه هيچ سودي در سلطه آمريكا بر اين كشور ندارند، از روي غفلت و اشتباه و ضعفها و عقدهها، براي سلطه آمريكا بر اين كشور تلاش ميكنند! البته اشخاص مختلفند؛ بعضيها عقدهاي دارند؛ بعضيها كينهاي دارند؛ بعضيها گلهاي از كسي دارند؛ براي خاطر دستمالي، قيصريه را آتش ميزنند؛ بهخاطر يك دشمني و يك كينه شخصي و يك محروميت از فلان مسئوليت كه مايل بوده به او بدهند و مثلاً نشده و بهخاطر يك اشتباه در فهم، ميبينيد كه حرفي ميزنند، اقدامي ميكنند، موضعي ميگيرند و كاري ميكنند كه به ضرر تمام ميشود و در خدمت دشمن قرار ميگيرند! بدانيد؛ اين راديوهاي بيگانه، با ميليونها دلار صرف و خرج راه ميافتد. اينها هدف دارند از اينكه اين تبليغات را ميكنند؛ ميخواهند افكار عمومي كشورهاي مخاطب خودشان را تحت تأثير قرار دهند. بيخودي كه نميآيند از شخصي، از حرفي، از جرياني، اينطور دفاع كنند. هر آدم عاقلي تا ديد دشمن برايش كف ميزند، بايد به فكر فرو برود و بگويد من چه غلطي كردم؛ من چه كار كردم كه دشمن براي من كف ميزند؟ بايد به خود بيايد. اين مايه غصه است كه بعضي، از كف زدن دشمن خوششان ميآيد! اگر گلزنِ مهاجم ما در ميدان فوتبال، به اشتباه به دروازه خودش گل بزند، چه كسي در آن ميدان كف خواهد زد؟ طرفداران تيم مقابل و مخالف. حالا شما وقتي كه ميبيني دشمن برايت كف ميزند، بايد بفهمي كه به دروازه خودي گل زدهاي! ببين چرا زدي؟ ببين چرا كردي؟ ببين چه اشتباهي كردهاي؟ ببين مشكلت كجاست؟ بگرد مشكل خودت را پيدا كن و توبه كن. من در اين ماه رمضان، از همه كساني كه اين خطاي بزرگ را در مقابل ملت ايران كردند، ميخواهم كه در مقابل خدا و در مقابل اسلام توبه كنند. 51. ريزشها در كنار رويشها دل انسان غمگين ميشود و ميشكند به خاطر اين كه چرا كساني كه نان انقلاب را خوردند، نان اسلام را خوردند، نان امام زمان را خوردند، دم از امام زمان زدند، دم از ائمه معصومين زدند، حالا طوري مشي كنند كه اسرائيل و آمريكا و سيا و هر كسي كه در هر گوشه دنيا با اسلام دشمن است، برايشان كف بزنند! اين، انسان را غصهدار ميكند؛ ولي به شما عرض كنم، بشارتهاي الهي، اينقدر زياد است كه هر غمي را از دل، پاك ميكند. بشارتهاي الهي خيلي زياد است. نبايد خيال كرد كه اگر چهار نفر آدمي كه سابقه انقلابي دارند، از كاروان انقلاب كنار رفتند، پس انقلاب غريب ماند؛ نه آقا، همه انقلابها، همه فكرها، همه جريانهاي گوناگون اجتماعي، هم ريزش دارند، هم رويش دارند؛ ريزش در كنار رويش. شما به صدر اسلام نگاه كنيد؛ ببينيد آن كساني كه در دوران غربت اسلام و غربت علي، از اميرالمؤمنين دفاع كردند، چه كساني بودند. اينها سابقهداران اسلام نبودند. سابقهداران اسلام، جناب طلحه و جناب زبير و جناب سعدبنابيوقاص و امثال اينها بودند. بعضي از اينها علي را تنها گذاشتند؛ بعضي از اينها در مقابل علي ايستادند. اينها ريزشها بودند؛ اما رويش كدام است؟ رويش، عبداللَّهبنعباس است؛ محمدبنابيبكر است؛ مالك اشتر است؛ ميثم تمار است. اينها رويشهاي جديدند. اينها كه در زمان پيامبر نبودند؛ اينها در همان دوران غربت اسلام روييدند؛ اينها نهالهاي تازهاند. شما ببينيد يك مالك اشتر در همه تاريخ اسلام چقدر مؤثّر است. بله، ممكن است كساني ريزش پيدا كنند كه البته مايه تأسف است. وقتي به اميرالمؤمنين شمشير زبير را دادند، گريه كرد. همانطور كه گفتم، غصه دارد؛ غصه دارد كساني ريزش پيدا كنند كه يك روز پاي سفره انقلاب، پاي سفره امام زمان، پاي سفره اسلام و قرآن نشستند و نان و نمك اسلام را خوردند؛ اما در كنار آن ريزشها، مالك اشترها هستند؛ عبداللَّهبنعباسها هستند. اميرالمؤمنين هرجا در ميدانهاي جنگ، احتياج به زبان داشت، عبداللَّهبنعباس ميرفت و اميرالمؤمنين را ياري ميكرد. هرجا احتياج به شمشير داشت، مالك اشتر بود. مثل مالك اشتر، مثل عبداللَّهبنعباس، مثل محمّدبنابيبكر - مثل اين رجال - نه يكي، نه ده نفر، نه هزار نفر كه هزاران نفر بودند. اينطور نيست كه شما خيال كنيد حالا چهار نفر آدمي كه از راه برگشتند و نيرويشان تمام شد، معنايش اين است كه نيروي اين گردونه عظيم تمام شده است؛ نه آقا؛ بعضيها در بين راه، قوهشان تمام ميشود. بله، ضعيفترها وسط راه آذوقهشان تمام ميشود. يك نفر از مشهد حركت كرده بود كه با كارواني به كربلا برود. به خواجه اباصلت كه رسيدند - كساني كه به مشهد رفتهاند، ميدانند كه خواجه اباصلت كجاست - گفت ما كه خرجيمان تمام شد! بعضيها خرجيشان در خواجه اباصلت تمام ميشود؛ بعضيها خرجيشان بين راه تمام ميشود؛ بعضيها دو سه كيلومتر ميآيند، بعد خرجيشان تمام ميشود! اين همان ارتجاع و برگشتن است. اين افتخار نيست؛ اين ننگ است؛ اين بريدن است؛ اين از راه ماندن است؛ اما «الم تر كيف ضرب اللَّه مثلاً كلمه طيبه كشجره طيبه اصلها ثابت و فرعها في السماء»؛ ريشه، مستحكم است و شاخهها روزبهروز همينطور زيادتر ميشود: «تؤتي اكلها كلّ حين باذن ربّها»؛ رويش جديد هست. 52. امروز هم مسجد ضرار وجود دارد دشمن بداند با چه حقيقتي روبهروست؛ در فهم نظام اسلامي و انقلاب اسلامي، دچار اشتباه نشوند؛ خيال نكنند انقلاب اسلامي و نظام اسلامي را با اينجور كارهاي پيش پا افتاده، ميتوان به زانو درآورد. نظام اسلامي، زنده است. خيال نكنند با يك تقليد مغلوط از حضور عظيم مردمي در انقلاب سال 1357، يك كاريكاتور از آن انقلاب، ميتوانند به عظمت انقلاب و نظام اسلامي، ضربه بزنند. اين تجربه براي دشمن، بايد پيش آمده باشد؛ اشتباه نكنند؛ نظام اسلامي با اين حرفها، شكست نخواهد خورد. عظمت اين انقلاب و عظمت اين نظام و ريشهداري نظام جمهوري اسلامي، در حوادث اين يكي دو ماه اخير، بيشتر براي دشمنان جمهوري اسلامي، آشكار شد. اين ملت، ملت با ايماني است؛ ملت هوشياري است؛ ملت بااستعدادي است. با مسجد ضرار، نميشود اين ملت را شكست داد. ما در تاريخ خودمان، نمونههايي را از اين داريم؛ «و الّذين اتّخذوا مسجداً ضراراً و كفراً و تفريقاً بين المؤمنين و ارصاداً لمن حارب اللَّه و رسوله». با تقليد از رهبر عزيز و عظيمالشأن انقلاب، امام بزرگوار ما كه از دل، از جان، با همه وجود، غرق در قرآن بود، نميشود اين مردم را فريب داد. اين مردم، دلشان به ايمان روشن است. اين مردم، آگاهند. جوانهاي ما، آگاهند. 53. اگر متحد باشيد، دشمن پيروز نخواهد شد مردم ما به توفيق الهي، به هدايت الهي، به دستگيري الهي، مردم مؤمني هستند؛ هم آگاهند، هم مؤمنند؛ هم حاضر در صحنهاند؛ پا به ركابند؛ در هر جايي كه لازم باشد. ماها بايد خودمان را اصلاح كنيم. نخبگان و خواص سياسي، بايستي مراقب كار خودشان، حرف زدن خودشان باشند. اين، خطاب به همه نخبگان است؛ خطاب به يك طرفِ خاصي، جناح خاصي نيست. همه بايد مراقب باشند. همه بدانند اين ملت، يك ملت يكپارچه است. احساسات اين طرف را عليه آن طرف تحريك كنند، آن يكي بيايد احساسات اين طرف را عليه آن طرف تحريك كند، اينها راه به جايي نميبرد. وقتي شما متحد بوديد، وقتي شما همدل بوديد، وقتي شما احساس و ابراز اعتماد به كشورتان و نظامتان كرديد، آن وقت اين وسوسههاي خناسان بينالمللي، اين سياستمداران ظالم، مداخلهگر، دور از انسانيت، ديگر اثري نخواهد كرد. 54. لزوم مراقبت از نظام در برابر فساد و انحراف عين همان چيزي كه در مورد يك شخص ممكن است پيش بيايد - يعني فساد و انحراف - در يك نظام هم ممكن است پيش بيايد. در يك نظام حكومتي، يك نظام سالم، يك نظام اسلامي، همين بيمارياي كه اشخاص ممكن است دچارش بشوند، ممكن است به سراغ نظام اسلامي بيايد؛ به سراغ جمهوري اسلامي بيايد؛ اسم، جمهوري اسلامي باشد، ظاهر اسلامي باشد، صورت، صورت اسلامي باشد، اما سيرت و رفتار و عملكرد و برنامهها، برنامههاي غير اسلامي؛ همان مسئله صورت و سيرت انقلاب كه سال گذشته براي دانشجويان عزيز، در يك جايي اين را مطرح كردم. بايد همه مراقب باشيم كه نظام جمهوري اسلامي - كه نظام اسلامي است، نظام ديني است، مفتخر به اين است كه در قالب احكام دين و اسلام و قرآن ميخواهد حركت كند - تبديل نشود به يك نظام بياعتقاد به دين؛ به قول آقايان، يك نظام سكولار؛ باطن، سكولار، ظاهر، ديني؛ باطن، مجذوب به فرهنگ غربي و قدرتهاي مسلط بر آن فرهنگ و ظاهر، شعائر ديني و مسائل ديني دمدستي؛ اين جوري نشود. نظام اسلامي، بايد به معناي واقعي كلمه، اسلامي باشد و روزبهروز به مباني اسلام، نزديكتر شود. اين است كه گرههاي فروبسته را باز ميكند. اين است كه مشكلات را حل ميكند، اين است كه به جامعه عزت، و اقتدار ميدهد. اين است كه طرفداران نظام جمهوري اسلامي را در همه جاي دنيا، بيشتر خواهد كرد. 55. حركت مثبت، حركت منفي حركت جامعه و نظام، دو جور است؛ حركت مثبت [و] حركت منفي؛ حركت به سمت عروج و اوج [و] حركت به سمت نزول و سقوط. حركت به سمت اوج، اين است كه جامعه به عدالتخواهي نزديك شود؛ به دين، رفتار ديني و اخلاق ديني، نزديك شود؛ در فضاي آزادي، رشد پيدا كند؛ رشد عملي، رشد علمي و رشد صنعتي پيدا كند؛ در بين جامعه، تواصي به حق و تواصي به صبر، وجود داشته باشد؛ جامعه روزبهروز در مقابل دشمنان خدا، دشمنان دين، دشمنان استقلال كشور، احساس اقتدار بيشتري بكند؛ ايستادگي مقتدرانه بيشتري بكند؛ روز به روز در مقابل جبهه ظلم و فساد بينالمللي ايستادگي خودش را بيشتر كند. اينها رشد است، اينها نشانه حركت مثبت جامعه است. دنيا و آخرت يك جامعه را اينها آباد خواهد كرد. ما بايد دنبال يك چنين حركت مثبتي باشيم. اما نقطه مقابل اينها، يك حركت به سمت تنزل هم وجود دارد؛ به جاي حركت به سمت عدالت، حركت به سمت شكافهاي عظيم اقتصادي و اجتماعي با توجيههاي گوناگون؛ به جاي استفاده از آزادي براي رشد علمي و رشد عملي و رشد اخلاقي، لااباليگري و استفاده از آزادي در جهت فساد و فحشا و اشاعه گناه و اشاعه خلاف؛ به جاي ايستادگي در مقابل مستكبران، متجاوزان و غارتگران بينالمللي، به جاي اقتدار نشان دادن در مقابل اينها، در مقابل آنها منفعل شدن؛ احساس ضعف كردن؛ عقبنشيني كردن؛ آن جايي كه بايد به آنها اخم كرد، به آنها لبخند زدن؛ آن جايي كه بايد بر سر حقوق خود ايستاد، از حقوق صرف نظر كردن - حالا حق هستهاي و غير هستهاي - اينها نشانههاي انحطاط است. حركت جامعه، بايد به سمت آن تعالي و آن ارزشها، حركت به سمت بالا باشد؛ حركت مثبت باشد. اين حركتهاي به سمت پايين، همان بيماريهايي است كه براي نظام اسلامي ممكن است پيش بيايد و اين، خطر براي نظام اسلامي است. مردم، بايد بيدار باشند. 56. جمهوري اسلامي واقعي جمهوري اسلامي، آن وقتي واقعاً جمهوري اسلامي است كه با همان مباني مستحكم امام، همان چيزهايي كه در دوران حيات مبارك امام مطرح بود، شعار بود، به جد دنبال ميشد، با همان شعارها، پيش برود. هر جا ما با آن شعارها پيش رفتيم - من با بصيرت عرض ميكنم؛ بنده اوضاع اين سي سال را از نزديك آزمايش كردم - پيشرفت، با ما بوده است؛ پيروزي، با ما بوده است، عزت، با ما بوده است؛ منفعت دنيايي هم با ما بوده است. هر جا از آن شعارها عقبنشيني كرديم و كوتاه آمديم، به دشمن ميدان داديم، ضعف پيدا كرديم، عقبگرد پيدا كرديم، عزت به دست نيامده است؛ دشمن، جريتر شده است؛ پيشتر آمده است؛ از لحاظ مادي هم ضرر كرديم. اين خطاست كه بعضي خيال كنند علاج مشكلات كشور - چه مشكلات اقتصادي، چه مشكلات اجتماعي، چه مشكلات سياسي - اين است كه انسان در مقابل دشمن مستكبر، سلاح را بيندازد. دشمن مستكبر، همين را ميخواهد. جمهوري اسلامي به معناي حقيقي - يعني همان جمهوري اسلامي كه امام رضوان اللَّه تعالي عليه براي ما پايهگذاري كرد و به كشور ما هديه داد - ميتواند همين خصوصيات را تأمين كند؛ اقتدار بينالمللي را، اقتدار سياسي را، عزت را، رفاه دنيا و آبادي معنوي آخرت را؛ اما مراقب باشيد يك نظام جمهوري اسلامي تقلبي نخواهند براي ما درست كنند؛ كاري كه در ده سال گذشته هم بعضاً حركاتي انجام گرفت؛ اما خداي متعال، مهار كرد؛ مردم، بيدار بودند؛ هشيار بودند؛ اجازه ندادند. ميخواستند كارهايي بكنند؛ شعارهاي امام را به موزه بسپرند؛ صريحاً ميگفتند كه اينها كهنه شده، نه، شعارهاي انقلاب، كهنه شدني نيست؛ هميشه تازه است؛ هميشه براي آحاد مردم، جذاب است. شعاري كه به نفع مستضعفين است، شعاري كه به نفع عزت ملي است، شعاري كه در آن، مقاومت و ايستادگي است، اين شعارها، هيچ وقت كهنه نميشود؛ براي هيچ ملتي كهنه نميشود؛ براي نظام ما هم كهنه نخواهد شد.
لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد رهبري
فرم در حال بارگذاری ...