« سخنان رهبر معظم انقلاب در دیدار با دانشجویان در مورد مسئله مهم ازدواج | دروغگو و مرده باهم برابرند! » |
طلاب از رویکرد امام صادق(ع) در تربیت مردم عوام و نخبگان درس بگیرند
نوشته شده توسطمدیریت استانی لرستان 10ام مرداد, 1395پرهیز از تندروی شیعیان و اهتمام به حفظ اصول
آیت الله حسینی بوشهری : … .امام جعفر صادق (ع) روی نکاتی دست گذاشته بودند اولاً: شیعیان را از رویارویی با حکومت بر حذر میداشتند و میفرمودند: به کار تبلیغاتی بپردازید و دوم اینکه مردم را از تندروی بر حذر میداشتند، خودشان باسیاست خاصی حرکت میکردند، با حفظ اعتقادات و خطوط قرمز، حتی یکقدم عقبنشینی نکرده و با حفظ اصول و ضوابط حرکت میکردند.
ایشان هرگز اجازه نمیدادند که شیعیان تندروی کنند و از تندروی برخی از پیروانشان ناراحت میشدند و با این افراد برخورد میکردند مثلاً با غلات و انسانهای تندرو و باکسانی که افراطوتفریط میکردند بهشدت برخورد میکردند در کافی شریف آمده امام صادق(ع) به افرادی که در مسجد برخی سخنان را میگفتند فرمودند: «خَلْقٌ فِي الْمَسْجِدِ يَشْهَرُونَّا وَ يَشْهَرُونَ أَنْفُسَهُمْ، أُولئِكَ لَيْسُوا مِنَّا، وَ لَا نَحْنُ مِنْهُمْ، أَنْطَلِقُ فَأُوَارِي وَ أَسْتُرُ، فَيَهْتِكُونَ سِتْرِي، هَتَكَ اللَّهُ سُتُورَهُمْ يَقُولُونَ: إِمَامٌ، أَمَا وَ اللَّهِ مَا أَنَا بِإِمَامٍ إِلَّا لِمَنْ أَطَاعَنِي، فَأَمَّا مَنْ عَصَانِي فَلَسْتُ لَهُ بِإِمَامٍ، لِمَ يَتَعَلَّقُونَ بِاسْمِي؟ أَ لَايَكُفُّونَ اسْمِي مِنْ أَفْوَاهِهِمْ؟ فَوَ اللَّهِ لَا يَجْمَعُنِي اللَّهُ وَ إِيَّاهُمْ فِي دَارٍ» عدهای به مسجد میروند و ما را و خودشان را انگشتنما میکنند ، آنها از ما نیستند و ما هم از آنها نیستیم، من روش مدارا را به کار میگیرم وبا آنها مدارا میکنم و ستر میکنم و میپوشانم آنها پردهدری میکند، خدا پردههای ستر آنها را بدرد، آنها میگویند من امام ایشان هستم و خودشان را پیرو من میدانند، و الله من امام آنها نیستم، من امام کسانی هستم که از من اطاعت کنند، اما کسانی که از من اطاعت نمی کنند من امام آنها نیستم، چرا اسم من را یدک میکشند و از اسم من سوءاستفاده میکنند به این کار خود خاتمه بدهند و نام من را نبرند، از خدا میخواهم من و آنها در قیامت یک جا نباشیم و من با آنها نباشم.
لذا روش امام (ع) روش مدارا بود، ضمن اینکه یکقدم از اصول و مبانی و اعتقادی عقبنشینی نکردند، اما با تاکتیک و روش مخصوص خودشان. حضرت از افراطوتفریط جلوگیری میکردند، در برابر غلات میایستادند و در برابر کسانی که تندروی میکردند میایستاد.
مرحوم کلینی جریانی را نقل میکنند که خیلی مهم است: مردى بنام سراج كه خادم حضرت صادق عليه السّلام بود مىگفت: امام صادق (ع) براى كارى مرا فرستاد و امام با گروهى از ياران خود در اين وقت در حيره بودند، گويد: ما دنبال آن كار رفتيم و بعد درحالیکه هوا بسيار گرم بود و ما هم گرسنه بوديم برگشتيم.
من درجایی كه بسترم در آنجا قرار داشت رفتم و خود را باهمان ناراحتى روى رخت خواب خود افكندم، در اين هنگام ناگهان حضرت صادق عليه السّلام بهطرف ما آمد و گفت مىخواهم در نزد شما بنشينم، من از جاى خود برخاستم و امام هم در كنار بستر من قرار گرفت و درباره كارى كه مرا براى آن فرستاده بود، سؤال كردند.
من امام عليه السّلام را در جريان آن كار قراردادم، او هم خداوند را سپاسگزارى كرد، و بعد درباره گروهى به سخن مشغول شديم، من عرض كردم قربانت گردم من از آنها تبرى مى جویم ، چون آنها معتقدانى دارند كه ما نداريم.
امام عليه السّلام فرمود: آنها ما را دوست مىدارند، ولى چون مطالبى را مىگويند كه شما آن را نمیگویید حالا بايد از آنها بيزارى بجوئيد، گفتم آرى، فرمود: نزد ما هم چیزهایی هست كه در نزد شما نيست، پس در اين صورت ما بايد از شما تبرى كنيم.
عرض كردم خير قربانت گردم، فرمودند در نزد خداوند چیزهایی هست كه در نزد ما وجود ندارد، آيا خيال مىكنى خداوند ما را از خود دور كرده، گفتم خير قربانت گردم، پس ما اكنون با آنها چه كنيم، فرمودند: آنها را دوست بداريد و از آنان تبرى نكنيد.
بعضى از مسلمانان يك سهم از ايمان رادارند و بعضى دو سهم و بعضى هم سه سهم، تا هفت سهم، در اينجا كسى که يك سهم دارد نبايد باکسی كه دو سهم يا بيشتر دارد مقايسه شود، خداوند براى هرکسی سهمى معين كرده و به همان اندازه پاداش خواهد ديد.
اينك براى تو دراینباره مثلى مىزنيم مردى يك همسايه نصرانى داشت و او را به اسلام دعوت كرد و بهاندازهای از مزايا و زیباییهای اسلام براى او تعريف كرد كه او هم قبول كرد و مسلمان شد، او دریکی از سحرها قبل از نماز صبح آمد و در خانهاش را زد.
مرد تازهمسلمان گفت: كيست كه در اين هنگام در مىزند، گفت فلانی هستم، گفت چه مىخواهى، گفت وضو بگير و لباس خود را در بر كن تا باهم به مسجد برويم، او هم وضوء گرفت و جامههاى خود را عوض كرد و باهم به مسجد رفتند.
آنها به مسجد رفتند و به نماز مشغول شدند، بعد از طلوع فجر نماز صبح خواندند و در مسجد مشغول ذكر و دعا شدند تا آفتاب طلوع كرد، مرد نصرانى برخاست تا به منزل خود برود، آن مرد گفت كجا مىروى روزکوتاه است.
اكنون ظهر فرامیرسد او همنشست تا ظهر شد و آنها نماز ظهر گذاشتند، بعدازآن گفت بين ظهر و عصر فاصله زيادى نيست، صبر كنيد نماز عصر را هم ادا كنيم، او را در مسجد نگه داشت تا نماز عصر را هم خواندند، آن مرد برخاست كه برود.
بار ديگر گفت: اكنون آخر روز است صبر كنيد تا شب باهم برويم، او را نگه داشت و نماز مغرب را هم خواندند و بعدازآن مرد تازهمسلمان خواست برود بار ديگر گفت نماز عشاء را بخوانيم و برويم، آنها نماز عشاء را هم خواندند و بعد از هم جدا شدند.
هنگام سحر بار ديگر آن مرد بهطرف منزل نصرانى رفت و در زد، او آمد و معلوم شد رفيق شب گذشته است، آمده او را به مسجد ببرد، گفت: برخيز و وضوء بگير باهم به مسجد براى عبادت برويم.
مرد نصرانى گفت: براى اين دين بيكارتر از مرا پيدا كن، من مردى فقير و صاحب عيال هستم ، امام صادق عليه السّلام فرمود: او را نخست در چيزى وارد كرد، ولى بار ديگر از آن خارج ساخت.
لذا امام (علیهالسلام) تأکید میکنند در برخوردها ، صحبت وزندگی، گروهها و تفکرات گوناگونی وجود دارند و اگر میخواهید تبلیغ و ترویج کنید، باید جاذبه شما از دافعه بیشتر باشد و به حد افراط وتفریط نرسد./حوزه
فرم در حال بارگذاری ...