« آثار و برکات تسبیح حضرت زهرا سلام الله علیها | روزهای نحس، چه روزهایی هستند؟! » |
منافق در هر لباس وجود دارد !
نوشته شده توسطمدیریت استانی لرستان 3ام اردیبهشت, 1392و اذا قیل لهم لا تفسدوافی الارض قالوا انما نحن مصلحون، الا انهم هم المفسدون و لكن لایشعرون، و اذا قیل لهم آمنوا كما آمن الناس قالوا اَنۆمن كما اَمن السفهاء الا انهم هم السفهاء و لكن لایعلمون.( 11 و 12 و 13 - بقره )
وچون به آنان گفته شود در زمین فساد مكنید گویند: ما همین اصلاح كنندهایم آگاه باشید كه آنان همین مفسدند ولیكن نمیفهمند. و چون به آنان گفته شود ایمان آورید چنانكه مردم ایمان آوردهاند گویند: آیا ایمان آوریم چنانكه نابخردان ایمان آوردهاند، آگاه باشید آنان خود نابخردند ولیكن نمیفهمند.
ترسیم چهرهی منافقین
مسألهی اصلی در این آیات، ترسیم چهرهی منافقن است. و مقصود عمده از منافقین، عبارتست از آن جریان نفاق در جامعهی اسلامی، یعنی سخن بر سر این نیست كه كسی ظاهر و باطنش با هم یكی نیست. این البته یك بیماری است، اما این آن چیزی نیست كه این آیات با این همه توجه و شدت به مقابله با آن برخاسته باشد، بلكه مقصود اینست كه در جامعه یك جریان خصومت و دستگاه توطئهای زیر پوشش دین و زیر ظاهر ادعای ایمان وجود دارد، كه این آیات، با آن جریان مقابله میكند و او را میخواهد افشاء كند، در حقیقت یك گروه دشمنی را میخواهد ترسیم و چهرهنگاری كند.
در آیات قبل در این سوره صرفاً این خصوصیت ذكر شده است كه اینها دروغزن و دورو هستند، تا این احساس را مۆمن پیدا كند كه آن مجموعهی منافق كه غالباً شناخته شده هم نیستند (اگر چه گاهی هم ممكن است جمعی از مۆمنین اینها را شناخته باشند ) زیر بار نمیروند، دروغ میگویند و منافقند.
پس در آیه اول مقصود اینست كه نشان بدهد این گروه به سخنشان و ظاهرشان اعتمادی نیست. نگاه نكنید كه اینها میگویند ما ایمان آوردیم در دل آنها چیز دیگری هست و این خصوصیت محوری آنها كه دوروئی و دروغزنی و نابرابر بودن ظاهر و باطن است و مورد اشاره قرار میگیرد.
و در آیه دوم: خدعهگری آنها و تصمیم آنها بر فریب مۆمنین و به تعبیر آیه، فریب خدا مورد توجه قرار میگیرد، فقط این نیست كه ظاهر و باطنشان یكی نیست، بلكه درصدد فریبزنی و خدعه هم هستند، میخواهند با شما خدعه كنند و این خدعه چیزی ورای آن دروغزنی است. یك وقت یك كسی صرفاً دروغی به شما میگوید، اما یك وفت هست كه پشت سر این دروغ یك فتنهای هست و میخواهد با خدعه و نیرنگ آن فتنه را تحقق ببخشد و این چیز بزرگتری است. البته اساس این خصوصیت دوم بر خصوصیت اول استوار است، یعنی دروغزنی آنها محور كار است، اما پشت سر این دروغزنی یك خدعهگری وجود دارد كه این، هشیاری بیشتری را میطلبد، البته آن منافق فردی بعنوان یك خصوصیت فردی، این دومی را دیگر ندارد و همان ظاهر و باطنش یكی نیست.
حقیقت قضیه هم این است، كه كدام فساد بالاتر از خدعهی مۆمنین و كدام فساد بالاتر از خنجر در پشت پنهان كردن برای فرود آوردن ـ در كتف یك حركت جوان پرشتاب نورانی به سمت ارزشها و هدفهای والاست؟ از این فسادی بالاتر نیست، در آن روز هم اینطور بود، امروز هم اینطور است، همیشه هم همینطور خواهد بود
مقصود باطِلِ جریان نفاق در جامعه
اما جریان نفاق در جامعه، بعنوان یك جریان دشمن و مخاصم، مسألهاش این نیست كه باطنش با ظاهرش یكی نیست، بلكه پشت سر این یكی نبودن یك خدعه و نیرنگ و یك مقصود باطل است كه میخواهد اجرا شود و آیه دوم این را گفته است. البته در همین آیه دوم: مسأله را برای مۆمنین و برای همهی مردم روشن میكند كه بدانید این خدعه بیفرجام است، یعنی با خودشان خدعه میكنند، نه با خدا، اگر چه ممكن است مۆمنین تا مدتی هم نفهمند كه اینها درصدد چه هستند، اما آنكه در یك جامعهی ارزشی، ارزشها را نمیپذیرد و درصدد ضربه زدن به آن ارزش هاست این با كسی جز خودش خدعه نمیكند و خود اوست كه خودش را از سفرهی رحمت الهی دور میكند و خود را از خیرات جامعهی اسلامی مبرّا و جدا میسازد و در حقیقت، منافق ضرر عمده را به خودش میزند.
اما آیه سوم از بعد دیگری به مسألهی منافق نگاه میكند و میگوید كه هرچه زمان بگذرد وضع این بیچاره بدتر میشود: فی قلوبهم مرض فزادهم الله مرضا ( 100 - بقره )
او یك بیاعتدالی و ناتندرستی از اول كار در خود دارد و یك مرضی در او هست كه این مرض ممكن است معلول تربیتهای خانوادگی باشد، یا ممكن است محصول تسلط یك فرهنگی بر ذهن او باشد، و یا ممكن است محصول بعضی از معاشرتها و رفاقتها و آموزشها باشد و این بیماری وجب شد تا او در مقابل حق مقاومت بكند.
البته ممكن است كسانی همین بیماری را داشته باشند، اما خودشان را نجات بدهند، چون فطرت صحیح انسانها اقتضا میكند كه در مقابل دعوت حق تسلیم بشوند و وقتی چیزی درست است و سخن برحق است و آنگاه كه حقیقتی به انسانها ارائه میشود، طبیعت فطرت سلیم حكم میكند كه آن را بپذیرد و بعضیها كه در همان ابتدای امر آن را میپذیرند، اینها آن افراد سالمند، بعضی هم كه بیمار دلی دارند و در اول یك مقاومتی میكنند و تعصبی بخرج میدهند، حسدی مانع میشود كه آن حقیقت را قبول كنند تربیت خانوادگی آنها را از این حقیقت دورنگه میدارد، اما بالاخره بر آن بیماری فائق میآیند و در یك نقطه مرض را سركوب میكنند، اینها همه نجات پیدا میكنند، لكن یك عده هستند كه در مقابل این بیماری و در مقابل این اختلال درونی خود، هیچ حركت نجات بخشی را برای خودشان بعهده نمیگیرند و خودشان را رها میكنند، عیناً مثل بیماریهای جسمی.
گاهی یك بنیه: ، بنیه سالمی است، و گاهی هم این بنیه اختلال و بیماری و ناتندرستی دارد، انسان به طبیب مراجعه میكند و طبیب به او داروئی را ارائه میدهد و او آن داردو را مصرف میكند، در مقابل كار طبیب و درمان او مقاومت نمیكند، این هم خوب خواهد شد. اما آن كسی كه این بیماری را دارد اگر به طبیب مراجعه بكند، و طبیب برای او چیزی تجویز بكند، وقتی او داروی شفابخش را مصرف نمیكند و پرهیز لازم را انجام نمیدهد، نتیجهاش عمیقتر شدن مرض و لاعلاج شدن یا صعب العلاج شدن مرض است و مشكل كار منافق اینجاست كه به بیماری تن میدهد و تسلیم بیماری میشود.
خطر بروز نفاق در هر برههای از زمان
كسی خیال نكند كه مسألهی نفاق مربوط به صدر اسلام بود، نه، همهی ما، من و شما در معرض این امتحان در تمام حالات هستیم، یك حقیقتی مطرح میشود كه این حقیقت ممكن است با گوشهای از احساسات و دریافتهای ما ناسازگار باشد: یا با خود پرستی ما، یا با ادعاهای درونی ما، یا با علمی كه برای خودمان قائلیم، یا برای سابقهای كه برای خودمان میشناسیم، مثلاً با سابقهی مبارزه، یا با توقعی كه نسبت به شخصیت خودمان داریم، این ناسازگار است، در مقابل این حقیقت چكار خواهیم كرد؟ هم میتوان پا گذاشت روی این احساس غلط و درك باطل و تسلیم شد و حركت كرد و در راه این حقیقت رفت، و هم میتوان تسلیم نشد، بلكه تسلیم آن احساسات غلط درونی شد، كه اگر این كار انجام گرفت آن وقت: فزاد هم الله مرضا دائم این حالت دومی یعنی نفرت وجدائی، ایجاد میشود و كار را به جاهای بسیار دشوار خواهد رساند، گاهی هم بصورت لاعلاج در خواهد آمد، واقعاً گاهی اوقات افرادی علاج نداشتند.
منافقین مفسدین روی زمین هستند
در این آیه، سخن از این گفته میشود: كه كسانی به منافقین میگویند فساد نكنید در زمین، اینجا قرآن با نفس بیان این مطلب اعلام میكند كه منافقین دارند فساد میكنند، خود این كه میگوید: واذا قیل لهم لا تفسدوا فی الارض (11 - بقره) وقتی كه به ایشان گفته شود فساد نكنید، قبل از آنكه ما به جواب آنها بپردازیم، یك قضاوتی را از قرآن احساس میكنیم، قضاوت قرآنی این است كه اینها دارند در زمین فساد میكنند، حقیقت قضیه هم این است، كه كدام فساد بالاتر از خدعهی مۆمنین و كدام فساد بالاتر از خنجر در پشت پنهان كردن برای فرود آوردن ـ در كتف یك حركت جوان پرشتاب نورانی به سمت ارزشها و هدفهای والاست؟ از این فسادی بالاتر نیست، در آن روز هم اینطور بود، امروز هم اینطور است، همیشه هم همینطور خواهد بود.
در آیات قبل در این سوره صرفاً این خصوصیت ذكر شده است كه اینها دروغزن و دورو هستند، تا این احساس را مۆمن پیدا كند كه آن مجموعهی منافق كه غالباً شناخته شده هم نیستند ( اگر چه گاهی هم ممكن است جمعی از مۆمنین اینها را شناخته باشند ) زیر بار نمیروند، دروغ میگویند و منافقند
وقتی یك ملتی با اتكاء به ایمان به سمت هدفهای والایی دارد حركت میكند، طبیعی است كه با زحمت دارد حركت میكند، چون هرگز حركت به سمت ارزشهای والای الهی آسان و بیدردسر نخواهد بود، و طبیعی است كه عوامل گوناگون، چون گرگ و دزد و خار و سنگ و صخره و همه چیز سر راهش قرار میگیرد و او افتان و خیزان از همهی اینها با همت حركت میكند و میرود و با دشواری دارد این حركت را ادامه میدهد، كه اگر این دشواریها و برخورد با مشكلات نبود و بروز توانائیهای والای انسان هم نبود، آن وقت یكی از پشت بیاید به این حركت خنجر بزند، آیا هیچ فسادی از این بالاتر هست؟
در صدر اسلام، بین كفر و جاهلیت آنروز عالم، نور توحید و نور آزادی انسان و نور قطع رشتههای بردگی از گردن و دستپای انسان داشت و از اسلام همهجا را منور میكرد و اسلام و پیغمبر اسلام داشتند حركت میكردند به سمت تعالی كه یك مشت آدمهای حقیر و خفاشان كوردل، خودشان را پنهان كردند تا به پیغمبر ضربه بزنند.
ضربهها چگونه بود؟
ضربهها این بود، كه در جاهای متعدد قرآن هست، مسخره میكردند تا شاید روحیه مسلمانها را ضعیف كنند، صبح ایمان میآوردند، شب از ایمان برمیگشتند شاید اینها را مردد كنند، مدینه آن روز اوایل كار، شاید ده پانزده هزار نفر جمعیت بیشتر نداشته آن وقت در این شرایط چند نفر بیایند اول صبح پیش پیغمبر (صلی الله علیه وآله) بگویند ما ایمان آوردیم بعد وقت غروب كه میشود بیایند میان اجتماعات مردم بگویند این چه ایمانی است، این حرفها را بیندازید دور، برای اینكه روحیه مردم را ضعیف كنند و این در قرآن هست، كه یكی از شیوههای منافقین بود، یا اینكه بروند توطئه كنند، با مركز امپراطوری روم تماس بگیرند و به آنها چرا شما نمیآیید حمله كنید به مدینه، اگر شما بیائید ما هم از داخل به شما كمك میكنیم و بساط اسلام را از بین میبریم. فسادهای اینها اینجور كارها بود، كه البته طبعاً این كارها به نتیجه مطلوب نمیرسید، كما اینكه در جامعه خود ما هم همینطور بود.
آیه قرآن از آغاز میگوید: واذا قیل لهم لا تفسدو فی الارض وقتی كه به اینها گفته میشود در زمین فساد نكنید، آنها در جواب وقتی به ایشان گفته میشود در زمین فساد نكنید چه میگویند؟ اینست كه: قالوا انما نحن مصلحون ما داریم اصلاح میكنیم .
فراوری: زهرا اجلال
منبع: بیانات آیت الله خامنه ای در درس تفسیر قرآن
فرم در حال بارگذاری ...