« علی‌اكبر علیه السلام، شیرجوان کربلانامزدی را فورا بهم بزنید اگر... »

به خدا قسم که این پیامبر است!

نوشته شده توسطمدیریت استانی لرستان 9ام خرداد, 1394

حسین در مرگ پیامبر شاید از همه بی‌تاب‌تر بود. او اگرچه آن زمان کودک بود، امّا این جراحت قلبش تا بزرگی التیام نیافت. آن قدر بغض کرد، آن قدر لب برچید، آن قدر گریه کرد که آتش به جان فرشتگان آسمان زد و اگر کفر نبود می‌گفتم که خدا هم بی‌تاب شد از این همه بی‌تابی. آن‌قدر که محمدی کهتر، پیامبری دیگر، و شبیهی از پیامبر را بعدها در دامان حسین گذاشت تا جگر سوخته‌اش التیام بیابد. وقتی علیّ اکبر به دنیا آمد، چند نفر با دیدنش بی‌اختیار «لیلا» را «آمنه» صدا زدند و «علی» را «محمد»! عجیب بود این شباهت. انگار به محض تولّد او، بوی پیامبر در فضای خانه استشمام شد. محمد بود! به واقع محمد بود! وقتی در کوچه و خیابان می‌گذشت، همه انگشت حیرت به دهان می‌گزیدند و ظهور دوباره پیامبر را به حیرت می‌نگریستند. در کربلا هم همین شد: اول، تا مدّتی هیچ‌کس او را نمی‌شناخت. نقاب به صورت انداخته، عمّامه سحاب به سر پیچیده، و تحت الحنک به گردن بسته بود. گیسوان سیاهش را به نیم کرده، نیمی از دو سوی گردن بر شانه آویخته و نیم دیگر بر پشت ریخته؛ بی هیچ کلام شروع به گشت زدن در میدان کرد. پاهایش را به دو پهلوی اسب می‌فشرد. با جلال و جبروت، میدان را در زیر پایش به لرزه در می‌آورد و دل‌های دشمنان را میان زمین و آسمان معلّق نگه می داشت. نفس در سینه‌ها حبس شده بود و همه چشم‌ها نگران این سوار بود. انگار سر و گردن سپاه دشمن همه به ریسمانی بسته شده بود در دست های او، که با گردش او سرها و گردن‌ها نیز می‌چرخید و دور شمسی او را دنبال می‌کرد. گه‌گاه سرها پیش‌تر می‌آمد و نگاه ها حیران تر می‌شد و این همان لحظه بود که باد، نقاب را از صورت او کنار می‌زد و بخشی از شمایل او را عیان می‌کرد.

رابطه ی حسین با علی اکبر فقط رابطه ی یک پدر و پسر نبود. رابطه ی یک باغبان با زیباترین گل آفرینش بود. رابطه ی عاشق و معشوق بود. رابطه ی دو انیس و همدل جدایی ناپذیر بود. رابطه ی ماموم و امام بود. رابطه ی مرید و مراد بود.. رابطه ی محب و محبوب است.

صفحات: 1·


فرم در حال بارگذاری ...