« هنگام بیرون آمدن از منزل این ذکر را بخوانیدمذاکرات گره نیست »

ده پله برای شناخت امام زمان (عج)

نوشته شده توسطمدیریت استانی لرستان 12ام خرداد, 1394

پله چهارم: دل پروری

اویس می گوید: «عَلَیکَ بِقَلبِک»[6]؛ مراقب قلب خویش باش اگر کسی دل خود را رها کند زیان می بیند. شخصی که یک عمر به مراقبت از بعد جسمانی و حیوانیت خویش پرداخته، «دامپروری» کرده است، نه دل پروری. و اگر به پرورش هماهنگ جسم و جان بپردازد، «دل پروری» کرده است نه دام پروری. دل به کعبه شباهت دارد. همان طور که خانۀ خدا باید از بت پاک باشد، خانۀ دل نیز باید از اغیار بیزار، و از محبت یار سرشار شود.

پله پنجم: گناه شناسی

اویس می گوید: «به کوچکی گناه خود نگاه مکن، بلکه به کسی بنگر که او را معصیت کرده ای، پس اگر گناهت را کوچک بشماری، خداوند را کوچک پنداشته ای».[7]

شاید اویس این سخن پیامبر را شنیده بود که فرمودند: زمانی موسی نشسته بود که آن گاه شیطان به سوی او آمد، درحالیکه کلاه دراز و رنگارنگی به سر داشت. به موسی سلام کرد. موسی گفت: «تو کیستی؟» گفت: «من شیطانم». موسی گفت: «خدا آواره ات کند… این کلاه چیست؟». گفت: «به وسیلۀ این گناه دل آدمیزاد را می ربایم.» (گویا رنگ های مختلف کلاه نمودار شهوات و زینت های دنیا و عقاید فاسد و ادیان باطل بوده است.) موسی گفت: «به من خبر ده از گناهی که چون آدمیزاد مرتکب شود بر او مسلط شوی؟» شیطان گفت: «هنگامی که او را از خود خوش آید و عملش را زیاد شمارد و گناهش در نظرش کوچک آید.»[8]

پله ششم: مرگ باوری

اویس می گوید: «به درستی که مرگ و یاد آن برای مومن، سرور و شادمانی باقی نمی گذارد.»[9] شادی های بی ریشه، تیشه به ریشۀ نهال زندگی می زنند. شادمانی های دون و دنیوی، آدمی را دچار غفلت کرده و او را از سیر و سلوک باز می دارد. اساساً دنیا هنگامی فرح بخش است که سکوی پرش به سوی آخرت و نردبان آسمان باشد.

پله هفتم: ره توشه

به اویس گفتند: «کار تو چگونه است؟ گفت: آه از بی زادی و درازی راه!»[10] هر مسافری برای خود توشۀ راه و سفر آماده می کند. که اگر کوتاهی کند و توشه ای مناسب نگیرد در سفر، باز خواهد ماند. اویس به این نکته اشاره می کند و آن را مورد توجه قرار می دهد.

پله هشتم: معجون خوشبختی

اویس قرنی گفت: «چه نیکوست ایمان، که او را بیاراید علم! و چه نیکوست علم، که او را بیاراید عمل! و چه نیکوست عمل، که او را بیاراید حلم! و فراز نیارند چیزی به چیزی مانند حلم به علم.»[11] پس برای رسیدن به خوشبختی باید به «معجون خوشبختی» دست یافت. این جا اویس قرنی، سخنی حکمت آمیز دارد و ترکیبات سازندۀ آن را بدین گونه طبقه بندی می کند: 1- ایمان و علم؛ 2- علم و عمل؛ 3- عمل و حلم؛ 4- حلم و علم. برخی دیگر از سخنان حکمت آمیز اویس عبارتند از: تواضں اویس می گوید: «رفعت و بزرگواری را طلب کردم، پس آن را در تواضع یافتم.»[12] پندآموزی؛ «ریاست را طلب کردم، پس آن را در نصیحت مردم یافتم.»[13] صداقت؛ «مروت و جوانمردی را جستجو کردم، پس آن را در صداقت یافتم.»[14] قناعت؛ «شرافت را طلب کردم، پس آن را درقناعت یافتم.»[15] زهد؛ «آسایش و آسودگی را جستجو کردم، پس آن را در زهد و پارسایی یافتم.»[16] فقر؛ «فخر و افتخار را طلب کردم، پس آن را درفقر و افتقار یافتم.»[17]

امام باقر علیه السلام فرمود: اسلام روی پنج پایه نهاده شده است: نماز، زکات، روزه، حج، ولایت؛ و هیچ چیزی مانند ولایت از آن، سخن به میان نیامده است

پله نهم: مسئولیت اجتماعی

اویس می گوید: «خداوندا! من از تو دربارۀ هر شکم گرسنه و بدن برهنه، معذرت می خواهم، و مرا جز بالاپوشم و آن چه در شکم دارم، چیزی نیست.»[18]

شیعۀ حضرت، هرگز خود را از جامعه کنار نمی کشد. به فکر هم نوع خود می باشد و در سختی های روحی و جسمی و اعتقادی، همواره یاری گر دیگران می باشد.

پله دهم: ولایت پذیری

روزی اویس قرنی در کنار آب فرات وضو می ساخت، آواز طبلی به گوش او رسید، پرسید که این چه صداست؟ گفتند: آواز طبل سپاه شاه ولایت است که به حرب معاویه می رود. اویس گفت: «هیچ عبادت نزد من فاضل تر از متابعت مولایم؛ علی مرتضی نیست.» آن گاه به متابعت و ملازمت آن حضرت شتافت.[19]

اویس تیر نهایی را در این سخن خود به دل هر شیعۀ مسلمانی زد. منتظر امام زمان، این حرکت اویس را سرلوحۀ کار خود قرار می دهد. چرا که هر مقدار عبادت و طاعت هم داشته باشد بدون ولایت پذیری، گویی هیچ چیز ندارد. و از آن جاست که امام باقر علیه السلام فرمود: «اسلام روی پنج پایه نهاده شده است: نماز، زکات، روزه، حج، ولایت؛ و هیچ چیزی مانند ولایت از آن، سخن به میان نیامده است.»[20] نیمه شعبان وعده گاه هر شیعۀ منتظر است، تا در آن روز میثاقی دوباره با امام خویش بندد، پله های رسیدن به آن امام همام را یکی پس از دیگری طی کند تا روزی هم چون اویس به دیدار دلدار برسد.

صفحات: · 2

نظر از: زهرا سادات [عضو] 

آقا نماز جمعه ی این هفته با تو

من گريه می ريزم به پای جاده ات، تا

آئينه کاری کرده باشم مقدمت را

……………………………

اوّل ضمير غائب مفرد کجائی؟

ای پاسخ آدينه های پر معمّا

……………………………

بی تو سروديم آنچه بايد می سروديم

يعنی در آورديم بابای غزل را

……………………………

حتمی بی چون و چرا برگرد شاید

راحت شويم از دست اما و اگرها

……………………………

آب و هوای خيمه ی سبزت چگونه است؟

اينجا گهی سرد است و گاهی نيست گرما

……………………………

بهر ظهور امروز هم روز بدی نيست

ای تکسوار جاده های رو به فردا

……………………………

آقا، صدای پای سبز مرکب توست

تنها جواب اينهمه “می آيد آيا؟”

……………………………

يک جمعه مي بيند نگاه شرقی ِ من

خورشيد پيدا می شود از غرب دنيا

……………………………

آقا نماز جمعه ی اين هفته با تو

پای برهنه آمدن تا کوفه با ما

……………………………

1394/03/12 @ 10:46


فرم در حال بارگذاری ...