« چگونه توفیق خدا را جذب کنیم؟دو خوراکی که برای بدن مفید است »

گفتگوی جذاب با یک روحانی نابینا + عکس

نوشته شده توسطمدیریت استانی لرستان 23ام مهر, 1396

بیوگرافی مختصری از خودتان بفرمایید تا بیشتر با شما آشنا شویم

حسین عبدالله زاده هستم، متولد ۱۳۵۵ در روستای گدای احمدآباد شهر «شوط» از توابع استان آذربایجان غربی.

دوران ابتدایی را در این روستا گذراندم، دوره راهنمایی به شهر شوط آمدم و دوران دبیرستان را نیز در همین شهر سپری کرده و در رشته علوم انسانی دیپلم گرفتم.

چند فرزند دارید؟

دو فرزند پسر دارم به نام های امیررضا متولد ۱۳۸۰ و علی اکبر متولد ۱۳۸۵.

از چه سالی وارد حوزه علمیه شدید؟

سال ۱۳۷۵ وارد حوزه علمیه شهر خوی شدم و ۵ سال در مدرسه علمیه نمازی این شهر تحصیل کردم و سه سال نیز تدریس داشتم.

 از چه سالی با مشکل نابینایی مواجه شدید؟

در اواخر پایه پنجم به مشکل نابینایی برخورد کردم، پیش از این از عینک استفاده می کردم و مشکل خاصی نداشتم، اما از سال ۱۳۸۱ مشکل نابینایی ام آغاز شد و عینک هم جواب نداد، به پزشک های مختلفی در تهران و تبریز مراجعه کردم، اما از سال ۱۳۸۶ به طور کامل بینایی ام را از دست دادم.

 

 

حتما شرایط سختی هم پیدا کردید، اینکه یک نفر قبلا بینا بوده و یک مرتبه نابینا می شود...

بله، یک سال از لحاظ روحی خیلی به مشکل برخوردم و خانه نشین شدم، تصمیم گرفتیم به اتفاق خانواده به زادگاهم شهر شوط برگردم، تا شاید کمی از مشکلات عاطفی ام مرتفع شود.

بعد از مواجه شدن با مشکل نابینایی و مراجعت به زادگاه، چه فعالیت هایی داشتید؟

در سال های ۱۳۸۶ و ۱۳۸۷ در مجالس مختلف منبر داشتم و روضه خوانی هم می کردم، چون قبل از تحصیل در حوزه علمیه، در رشته قرائت قرآن کار کرده بودم و قاری قرآن هستم و چندین بار نیز در مسابقات قرآن شاخه نابینایان مقام اول استان و مقام سوم کشوری را سال ۱۳۸۷ در تهران کسب کردم. همچنین رتبه اول استانی در رشته مداحی را هم به دست آوردم،  روضه خوانی می کنم و حتی با مداح نابینا حاج اصغر زنجانی هم به اتفاق در شهرهای خوی و زنجانی مداحی کرده ایم.

در مسابقات قرآن نابینایان با مشکلی مواجه نشدید، مگر با خط بریل آشنایی داشتید؟

آن زمان با خط بریل آشنایی نداشتم، مجبور بودم از مسئولان برگزاری مسابقات خواهش کنم که کمی زودتر صفحه مورد نظر را به من اعلام کنند تا رسیدن نوبتم آن صفحه را حفظ کنم و اینگونه در مسابقات شرکت کردم.

الان با خط بریل آشنایی دارید؟

حروف الفبای خط بریل را در سال ۱۳۸۸ با یک معلم استثنایی در شهر خوی یاد گرفتم تا یادداشت های مقدماتی و روزمره ام را داشته باشم، سپس خودم با تمرین و ممارست، به طور کامل یاد گرفتم؛ الان قرآن را با خط بریل می نویسم و می خوانم.

 

از فعالیت هایتان برایمان بگویید…

هم اکنون در شهر شوط منبر می روم و در جلسات خانگی، روضه می خوانم، با حمایت شهرداری و شورای شهر شوط، مسئولیت وادی رحمت را به عهده دارم؛ نماز جماعت مغرب و عشاء را نیز در مسجد روستای گدای احمدآباد که در نزدیکی شوط قرار دارد، اقامه می کنم.

زمانی که شهر خوی بودم انجمن نابینایان این شهر را افتتاح کردیم، انجمن حمایت از نابینایان شهر شوط را نیز دایر کردم که مسئولیت آن نیز بر عهده بنده است.

در شهر شوط ۴۰ نفر عضو انجمن نابینایان و کم بینایان هستند و مراسمی نیز به مناسبت روز عصای سفید برگزار خواهیم کرد.

با توجه به اینکه شما در کسوت روحانیت هستید، برخورد مردم شهر با شما به عنوان یک روحانی نابینا چگونه است؟

من به جز حرمت و ارزش مضاعف چیز دیگری از این مردم ندیدم، از مردم این شهر راضی هستم، خیلی اتفاق افتاده که در گذر از خیابان از من حمایت می کنند.

آقای عبدالله زاده برای شما سخت نیست که بعد از سال ها بینایی، با مشکل نابینایی روبه رو شدید؟

تابع مصلحت الهی هستیم، از ته دلم با این وضع راحت ترم چون از این طریق، بسیاری از مسئولیت ها از دوشم برداشته شده است، من دوران نابینایی را شیرین تر می بینم.

اخوی بنده هم روحانی هستند، ایشان می گویند نابینایی شما یک امتیاز بزرگی است، چون در منبرها و روضه خوانی ها شاهد برخی انرژی های منفی یا نگرش افراد نیستید، این تصور  ذهنی شما یک نعمت برای ماست.

من برای همه چیز تصویر ذهنی دارم، اما نابینای مادرزادی این تصور را هم ندارد و این یک امتیاز برای بنده محسوب می شود.

حاج آقا تاکنون به سفر زیارتی مشهد یا کربلا مشرف شده اید؟

زیارت کربلا تاکنون نصیبم نشده اما دو مرتبه در زمان بینایی به مشهد مقدس مشرف شدم و یک مرتبه هم در زمان نابینایی.

آیا تفاوتی در زیارت زمان بینایی و نابینایی احساس کردید؟

وقتی چشم آدم می بیند، محدوده نگرش درونی اش محدود می شود اما در حالت نابینایی، تصور ذهنی انسان وسیع تر می شود.

وارد حرم مطهر که شدم، فرزندم دستم را گرفته بود وارد درب ورودی که شدم خم شده و درگاه را بوسیدم، متوجه نشدم که چطور در آن ازدحام، پسرم را گم کردم، اما یک لحظه دیدم یک نفر دستم را گرفت و مرا به نزدیک ضریح رساند، واقعا ازته دل زیارت کردم. این صحنه یک رویا برای من بود نمی دانم چطور شد در این ازدحام جمعیت، با کمال آرامش به ضریح نزدیک شدم./http://hawzahnews.com


فرم در حال بارگذاری ...