حکیمانه

نوشته شده توسطمدیریت استانی لرستان

 با سخنان حکیمانه و تازه، روان خود را نشاط ببخشید.

خواندن آثار علمی، فرهنگی و ادبی در اوقات فراغت، سبب ساز نشاط روانی و سلامت شخصیت می شود

امام علی (علیه السلام)فرمود:«با سخنان حکیمانه و تازه، روان خود را نشاط ببخشید؛ زیرا روان همانند بدن خسته و رنجور می شود »       کافی ،ج1،ص48

با خوردن این خوراکیها اشتهایتان را کور کنید

نوشته شده توسطمدیریت استانی لرستان 11ام مرداد, 1395

1. با سیب دوست باشید.
2. آجیل بخورید اما زیاده روی نکنید.

3. از خوراکی‌های تُرد استفاده کنید.

4- مایعات بدون کالری بخورید.

5. بشقاب‌های بزرگ را کنار بگذارید.

6. روی فیبر تمرکز کنید.

7. پیاده‌روی هم لازم است.

8. با سالاد کاهو شروع کنید.

9. تست گرسنگی را انجام دهید.

10. از حواس دیگرتان هم استفاده کنید.

11. اگر شک دارید، به قانون SSFV فکر کنید.
12.اول از همه مواد پروتئینی بخورید.

 

این عمل ملت ها را هلاک می کند

نوشته شده توسطمدیریت استانی لرستان 11ام مرداد, 1395

 

قال الصادق(ع): إِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ هَلَاكاً ظَهَرَ فِيهِمُ الرِّبَا.

امام صادق علیه السلام فرمودند: هنگامى كه خداوند بخواهد ملتى را نابود كند،

رباخوارى در ميان آنان رواج مى يابد.

وسائل الشيعة، ج‏18، ص: 123.

 

سخنان رهبر معظم انقلاب در دیدار با دانشجویان در مورد مسئله مهم ازدواج

نوشته شده توسطمدیریت استانی لرستان 11ام مرداد, 1395

خبرنگاران جوان

طلاب از رویکرد امام صادق(ع) در تربیت مردم عوام و نخبگان درس بگیرند

نوشته شده توسطمدیریت استانی لرستان 10ام مرداد, 1395

پرهیز از تندروی شیعیان و اهتمام به حفظ اصول

 آیت الله حسینی بوشهری : … .امام جعفر صادق (ع) روی نکاتی دست گذاشته بودند اولاً: شیعیان را از رویارویی با حکومت بر حذر می‌داشتند و می‌فرمودند: به کار تبلیغاتی بپردازید و دوم اینکه مردم را از تندروی بر حذر می‌داشتند، خودشان باسیاست خاصی حرکت می‌کردند، با حفظ اعتقادات و خطوط قرمز، حتی یک‌قدم عقب‌نشینی نکرده و با حفظ اصول و ضوابط حرکت می‌کردند.

ایشان هرگز اجازه نمی‌دادند که شیعیان تندروی کنند و از تندروی برخی از پیروانشان ناراحت می‌شدند و با این افراد برخورد می‌کردند مثلاً با غلات و انسان‌های تندرو و باکسانی که افراط‌وتفریط می‌کردند به‌شدت برخورد می‌کردند در کافی شریف آمده امام صادق(ع) به افرادی که در مسجد برخی سخنان را می‌گفتند فرمودند: «خَلْقٌ فِي الْمَسْجِدِ يَشْهَرُونَّا وَ يَشْهَرُونَ أَنْفُسَهُمْ، أُولئِكَ لَيْسُوا مِنَّا، وَ لَا نَحْنُ مِنْهُمْ، أَنْطَلِقُ فَأُوَارِي وَ أَسْتُرُ، فَيَهْتِكُونَ سِتْرِي، هَتَكَ اللَّهُ سُتُورَهُمْ يَقُولُونَ: إِمَامٌ، أَمَا وَ اللَّهِ مَا أَنَا بِإِمَامٍ إِلَّا لِمَنْ أَطَاعَنِي، فَأَمَّا مَنْ عَصَانِي فَلَسْتُ لَهُ بِإِمَامٍ، لِمَ يَتَعَلَّقُونَ بِاسْمِي؟ أَ لَايَكُفُّونَ اسْمِي مِنْ أَفْوَاهِهِمْ؟ فَوَ اللَّهِ لَا يَجْمَعُنِي اللَّهُ وَ إِيَّاهُمْ فِي دَارٍ»  عده‌ای به مسجد می‌روند و ما را و خودشان را انگشت‌نما می‌کنند ، آن‌ها از ما نیستند و ما هم از آن‌ها نیستیم، من روش مدارا را به کار می‌گیرم  وبا آن‌ها مدارا می‌کنم و ستر می‌کنم و می‌پوشانم آن‌ها پرده‌دری می‌کند، خدا پرده‌های ستر آن‌ها را بدرد، آن‌ها می‌گویند من امام ایشان هستم و خودشان را پیرو من می‌دانند، و الله من امام آن‌ها نیستم، من امام کسانی هستم که از من اطاعت کنند، اما کسانی که از من اطاعت نمی کنند من امام آن‌ها نیستم، چرا اسم من را یدک می‌کشند و از اسم من سوءاستفاده می‌کنند به این کار خود خاتمه بدهند و نام من را نبرند، از خدا می‌خواهم من و آن‌ها در قیامت یک جا نباشیم و من با آن‌ها نباشم.

لذا روش امام (ع) روش مدارا بود، ضمن اینکه یک‌قدم از اصول و مبانی و اعتقادی عقب‌نشینی نکردند، اما با تاکتیک و روش مخصوص خودشان. حضرت از افراط‌وتفریط جلوگیری می‌کردند، در برابر غلات می‌ایستادند و در برابر کسانی که تندروی می‌کردند می‌ایستاد.

مرحوم کلینی جریانی را نقل می‌کنند که خیلی مهم است: مردى بنام سراج كه خادم حضرت صادق عليه السّلام بود مى‏گفت: امام صادق (ع) براى كارى مرا فرستاد و امام با گروهى از ياران خود در اين وقت در حيره بودند، گويد: ما دنبال آن كار رفتيم و بعد درحالی‌که هوا بسيار گرم بود و ما هم گرسنه بوديم برگشتيم.

من درجایی كه بسترم در آنجا قرار داشت رفتم و خود را باهمان ناراحتى روى رخت خواب خود افكندم، در اين هنگام ناگهان حضرت صادق عليه السّلام به‌طرف ما آمد و گفت مى‏خواهم در نزد شما بنشينم، من از جاى خود برخاستم و امام هم در كنار بستر من قرار گرفت و درباره كارى كه مرا براى آن فرستاده بود، سؤال كردند.

من امام عليه السّلام را در جريان آن كار قراردادم، او هم خداوند را سپاسگزارى كرد، و بعد درباره گروهى به سخن مشغول شديم، من عرض كردم قربانت گردم من از آن‌ها تبرى مى‏ جویم ، چون آن‌ها معتقدانى دارند كه ما نداريم.

امام عليه السّلام فرمود: آن‌ها ما را دوست مى‏دارند، ولى چون مطالبى را مى‏گويند كه‏ شما آن را نمی‌گویید حالا بايد از آن‌ها بيزارى بجوئيد، گفتم آرى، فرمود: نزد ما هم چیزهایی هست كه در نزد شما نيست، پس در اين صورت ما بايد از شما تبرى كنيم.

عرض كردم خير قربانت گردم، فرمودند در نزد خداوند چیزهایی هست كه در نزد ما وجود ندارد، آيا خيال مى‏كنى خداوند ما را از خود دور كرده، گفتم خير قربانت گردم، پس ما اكنون با آن‌ها چه كنيم، فرمودند: آن‌ها را دوست بداريد و از آنان تبرى نكنيد.

بعضى از مسلمانان يك سهم از ايمان رادارند و بعضى دو سهم و بعضى هم سه سهم، تا هفت سهم، در اينجا كسى که يك سهم دارد نبايد باکسی كه دو سهم يا بيشتر دارد مقايسه شود، خداوند براى هرکسی سهمى معين كرده و به همان اندازه پاداش خواهد ديد.

اينك براى تو دراین‌باره مثلى مى‏زنيم مردى يك همسايه نصرانى داشت و او را به اسلام دعوت كرد و به‌اندازه‌ای از مزايا و زیبایی‌های اسلام براى او تعريف كرد كه او هم قبول كرد و مسلمان شد، او دریکی از سحرها قبل از نماز صبح آمد و در خانه‏اش را زد.

مرد تازه‌مسلمان گفت: كيست كه در اين هنگام در مى‏زند، گفت فلانی هستم، گفت چه مى‏خواهى، گفت وضو بگير و لباس خود را در بر كن تا باهم به مسجد برويم، او هم وضوء گرفت و جامه‏هاى خود را عوض كرد و باهم به مسجد رفتند.

آن‌ها به مسجد رفتند و به نماز مشغول شدند، بعد از طلوع فجر نماز صبح خواندند و در مسجد مشغول ذكر و دعا شدند تا آفتاب طلوع كرد، مرد نصرانى برخاست تا به منزل خود برود، آن مرد گفت كجا مى‏روى روزکوتاه است.

اكنون ظهر فرامی‌رسد او هم‌نشست تا ظهر شد و آن‌ها نماز ظهر گذاشتند، بعدازآن گفت بين ظهر و عصر فاصله زيادى نيست، صبر كنيد نماز عصر را هم ادا كنيم، او را در مسجد نگه داشت تا نماز عصر را هم خواندند، آن مرد برخاست‏ كه برود.

بار ديگر گفت: اكنون آخر روز است صبر كنيد تا شب باهم برويم، او را نگه داشت و نماز مغرب را هم خواندند و بعدازآن مرد تازه‌مسلمان خواست برود بار ديگر گفت نماز عشاء را بخوانيم و برويم، آن‌ها نماز عشاء را هم خواندند و بعد از هم جدا شدند.

هنگام سحر بار ديگر آن مرد به‌طرف منزل نصرانى رفت و در زد، او آمد و معلوم شد رفيق شب گذشته است، آمده او را به مسجد ببرد، گفت: برخيز و وضوء بگير باهم به مسجد براى عبادت برويم.

مرد نصرانى گفت: براى اين دين بيكارتر از مرا پيدا كن، من مردى فقير و صاحب عيال هستم ، امام صادق عليه السّلام فرمود: او را نخست در چيزى وارد كرد، ولى بار ديگر از آن خارج ساخت. 

لذا امام (علیه‌السلام) تأکید می‌کنند در برخوردها ، صحبت وزندگی، گروه‌ها و تفکرات گوناگونی وجود دارند و اگر می‌خواهید تبلیغ و ترویج کنید، باید جاذبه شما از دافعه بیشتر باشد و به حد افراط ‌وتفریط نرسد./حوزه

دروغ‏گو و مرده باهم برابرند!

نوشته شده توسطمدیریت استانی لرستان 10ام مرداد, 1395

رُوِيَ عَنْ عَليٍّ عليه السّلام قال: اَلْكَذَّابُ وَ الْمَيِّتُ سِوَاءٌ لِأَنَّ‏ فَضِيلَةَ الْحَيِّ عَلَى الْمَيِّتِ الثِّقَةُ بِهِ فَإِذَا لَمْ يُوثَقُ بِكَلَامِهِ بَطَلَتْ حَيَاتُهُ.

 از امام علی(ع) منقول است كه فرمودند: دروغ‏گو و مرده برابرند! زیرا مزيّت زنده بر مرده اين است كه

انسان مي تواند به زنده اعتماد كند، ولي به مرده نمي تواند اعتماد كند، پس وقتي به سخن

كسي اعتماد نباشد،‌ديگر اين شخص زنده نيست.

   غُررالحِكم و دُرر الکَلِم، ص 220، روايت 4386

ملاک حسن ظنّ به خدا

نوشته شده توسطمدیریت استانی لرستان 3ام مرداد, 1395

 

 

قال الصَّادِقِ عَلَيْهِ السَّلامُ: حُسْنُ الظَّنِّ بِاللَّهِ أَنْ لَا تَرْجُوَ إِلَّا اللَّهَ وَ لَا تَخَافَ إِلَّا ذَنْبَكَ

امام صادق (ع) فرمودند: «حسن ظنّ به خدا» اين است كه جز به خدا اميد نداشته باشي و به جز از گناه خويش نهراسي.

 كافي، ج2، ص72  

 

ایمان به غیب به روایت امام موسی صدر

نوشته شده توسطمدیریت استانی لرستان 2ام مرداد, 1395

ایمان به غیب رکن اساسی دین

ایمان به غیب، در حقیقت رکن اساسی دین است. فرق است میان دین و علم، اگرچه هماهنگ و همکار باشند. همین طور میان دین و فلسفه و میان دین و تکنولوژی و میان دین و علم اخلاق نیز تفاوت وجود دارد. ویژگی اساسی دین غیبی بودن آن است. ایمان به غیب اصل اول دین است و حتی اصول و فروع دین، هر قدر که علمی و منطقی و پیشرفته و نزدیک با عقل بشر باشد، باز هم غیبی است. و این بدان علت است که ایمان به غیب تنها اصلی است که انسان را در زندگی اش استوار می دارد. تکیه کردن به علم، یا فلسفه، صنعت، اخلاق، تجربه یا هر چیز دیگری که ساخته بشر است، او را به راحتی و آرامش نمی رساند. چون علم، فرهنگ، فلسفه یا هنر ذاتاً کامل نیست ولی انسان همواره در حال تکامل است و علم و صنعت و اخلاق و تجربه او روزافزون است و در هر تکامل، سستی و ناپایداری است، چرا که اگر امروز درمانی برای مرضی یا علتی برای معلولی یا راهی برای کشفی می یابیم یا وسیله ای برای حل معضلی اجتماعی یا ساختاری برای اصلاح امور اقتصادی و اجتماعی به دست می آوریم، چه بسا همه آنچه امروز آن را کامل می پنداریم فردا به چیز جدیدی درباره آن یا مشابه آن می رسیم. این، یعنی ایمان و اطمینان و یقین به این امور علمی و هنری و فلسفی و قانونی، ایمانی نسبی است. ما بدانها اعتماد می کنیم چون این بهترین درمانی است که بشر تا کنون به آن دست یافته است. به این ساختار اعتماد می کنیم چون بهترین روشی است که بشر در تجربه  خود تاکنون به آن رسیده است. بسا آنچه امروز آن را مفید می پنداریم، فردا دریابیم که به زیان ماست. این طبیعت همه دستاوردهای بشری است. بنابراین اعتماد مطلق انسان به دستاوردها و ساخته های خود ممکن نیست. و این به تعبیر دین بت پرستی است و هیچ یک از اینها جای «الله» را نمی گیرد. اطمینان و اعتماد تنها بر مطلق همیشگی ثابت فراگیر و جاودان ممکن است و این تنها خداست. قران کریم می فرماید:«… الا بذکر الله تطمئن القلوب ». بی شک انسان چون حس می کند که مستظهر به غیب و مطمئن به خدا و متکی به مطلق است، احساسی نیرومندی می کند و علم، صنعت، نظام اجتماعی و اقتصادی، فلسفه، هنر و تجربه های دیگر را چون آفریده ها و ابزار به کار می گیرد؛ با اطمینان و ارامش به زندگی ادامه می دهد. این از نظر تربیتی اثر فراوان و بزرگی دارد. انسان نباید امور نسبی را جای خدا و مطلق قرار دهد. از اینجا به این اصلی می رسیم که علم و صنعت و تجربه های بشری هر چند تکامل یابند، نمی توانند در نفس انسان جای الله را بگیرند. خدا در پس خاطر انسان قرار گرفته است، ولی علم از جانب انسان صادر می شود و به سوی زندگی رهنمون است. پس انسان میان خدا و آفریده های خود قرار دارد. انسان مخلوق  خداست که برای خود افریده ها و ساخته ها و تجربه هایی دارد. الله در زندگی انسان جایگاهی دارد که هیچ چیز دیگر نمی تواند جانشین آن شود. اگر انسان بخواهد علم، صنعت، نظام یا تجربه را جانشین الله کند در پریشانی همیشگی به سر می برد. این همان حالت درونی است که انسان معاصر در آن به سر می برد و شایسته است با این فرموده خداوند مخاطب قرار گیرد که: «… قال اتعبدون ما تنحنون»؛ چرا که انسان که مخلوق خداست، علم و فلسفه و تجربه را خلق می کند. بنابراین ایمان به غیب در زندگی انسان نقشی اساسی ایفا می کند که نمی توان از آن بی نیاز بود./حوزه

رفتاری که سبب گریزان شدن اطرافیان می شود

نوشته شده توسطمدیریت استانی لرستان 2ام مرداد, 1395

حوزه بهترين مکان پرورش صاحبان خُلق حَسن است

نوشته شده توسطمدیریت استانی لرستان 31ام تیر, 1395

در ايجاد خُلق حَسن از پيامبر اکرم(ص)  الگو پذيری کنیم 

 اگر بخواهيم رسول خدا(عليه و علي آلاف التحيّة و الثناء) را اُسوه قرار دهيم، اول بايد كارهاي خوب كنيم تا اين كار براي ما به صورت وصف حال در بيايد، تمرينِ زياد كنيم تا اين حال به صورت مَلكه در بيايد, تكرار زياد را در فراز و نشيب زندگي كنيم تا كم كم زمينه براي آن خُلق پيدا شود, آن را خود ما بايد بسازيم, اين مطلب اول. پس مطلب اول اين است كه اوصاف خوب غير از هويّت خوب است و قرآن كريم پيامبر را تنها به اوصاف خوب نستود فرمود هويّت دروني‌ات خوب است, خُلق تو خوب است نه كارهاي خوب, اوصاف خوب داري.

حضرت آیت الله جوادی آملی به نقش حوزه‌هاي علميه در پرورش صاحبان خُلق حَسن اشاره کرده و بیان داشتند: بهترين و مناسبت‌ترين جا براي پرورش صاحبان خُلق حَسن, حوزه‌هاي علميه است آنها كه مرتب با قال الله, قال رسول الله, قال وليّ الله, قال حجّة الله(عليهم آلاف التحيّة و الثناء) مأنوس‌ هستند اينها هم مأمور میباشند هم مقتدر، مي‌توانند اين كار را بكنند.

ایشان ادامه دادند: اگر گفتند انسان بين اين دو وصف واقع شده است، بايد جهاد كند رازش همين است اگر در جهاد اصغر پيروز شديم نوبت به جهاد اوسط مي‌رسد، اگر ـ ان‌شاءالله ـ در جهاد اوسط پيروز شديم ـ ان‌شاءالله ـ به جهاد اكبر بار مي‌يابيم، تلاش و كوشش حوزه‌ها بايد اين باشد كه يك عده صاحبان خُلق حَسن داشته باشيم كه مرجع ما باشند, ملاذ ما باشند، حرف و نگاه اينها در ما اثر كند، اينكه گفتند كسي كه «يُذَكِّرُكُمُ اللهَ» ديدار اينها, محفل اينها، دَم اينها, سفارش اينها، تحوّلي در انسان ايجاد كند تا «لَيسَتِ النَّائحَةُ المُستَأجِرةُ كَالثَّكلَي» نباشد.

معظم له در سرّتاثير گذاریِ برخی صاحب نفسان در جامعه اظهار داشتند:عِقدالفريد نقل كرد گفت، كسي سؤال كرد كه ما حرف‌ها زياد مي‌شنويم، تا حدودي در ما اثر مي‌كند، اما حرفِ فلان شخص را, فلان زاهد را, فلان عابد را وقتي مي‌شنويم، منقلب مي‌شويم اين سرّش چيست؟ اين شخص به فرزند خود كه اين مطلب را سؤال كرد گفت: «لَيسَتِ النَّائحَةُ المُستَأجِرةُ كَالثَّكلَي»؛ گفت اگر در مجالس سوگ و ماتم جواني از دست رفت، مادر او محفلي تشكيل داد، زن‌ها براي عرض تسليت به حضور مادر داغ‌ديده مي‌روند در اين‌گونه از مراسم نائحهای و زني مي‌آيد، نوحه‌سرايي مي‌كند آن زن كه نوحه‌سرايي كرد، حاضران خيلي اشك نمي‌ريزند؛ اما مادر داغ‌ديده همين كه دهن باز كرد همه اشك مي‌ريزند سرّ آن اين است كه آن مادر, داغ ديد. گفت اگر مي‌بينيد حرف فلان شخص در جامعه اثر دارد حرف ديگران اثر ندارد، براي اينكه ديگران مي‌خواهند سخنراني كنند، مزدشان را بگيرند، اما فلان شخص درد دارد، اين درد را كشيده است، آه دارد، از دل برمي‌آيد، دل‌ها را منقلب مي‌كند.

این مرجع تقلید ادامه دادند: پس دو كار در جامعه بايد باشد تا جامعه به صورت تمدّن الهي بار يابد؛ يكي وظيفه عمومي همه ماست كه عادل باشيم, داراي اوصاف حَسن باشيم، اين وظيفه ماست كه ـ ان‌شاءالله ـ به اين وظيفه عمل كنيم؛ يكي هم مردان صاحب‌نفس و صاحب‌نظري پيدا شوند كه اينها «خليفةالله» باشند و خُلق بيافرينند و «خليفةالله» اين كار را مي‌تواند بكند وگرنه ما مأمور نبوديم./حوزه 

ما نیازمند صاحبان خلق حسن هستیم

نوشته شده توسطمدیریت استانی لرستان 31ام تیر, 1395

جامعه به صاحبان خُلق حَسن نیاز دارد

 

دو مطلب را نبايد بدون تفکيک از آنها ردّ شد: يكي اينكه همه ما موظّف هستيم كارِ خوب كنيم, صفت خوب داشته باشيم اين با موعظه كردن، با گفتن، با نوشتن تا حدودي آسان است؛ اما به ما نگفتند فقط كارِ خوب كن, به ما گفتند آدمِ خوب باش, كار خوب, وصف خوب، يك مبدأ ذاتي مي‌طلبد، آن مبدأ، خُلق حَسن است, اوصاف حَسن داشتن، افعال حسن داشتن غير از خُلق حسن داشتن است. ما بدني داريم كه به خلقتِ الهي خلق شده است كارهايي مي‌كند، اما اين خَلق الهي كار مي‌كند, يك خُلقي داريم كه آن هم كار مي‌كند اوصاف نفساني ما چه به صورت حال باشد، چه به صورت مَلكه، اينها كار آن خُلق است. ما موظف هستيم در جامعه افرادي داشته باشيم كه داراي خُلق حسن‌ هستند خُلق؛ يعني هويّت درونيِ هستي‌دار حقيقي كه اوصاف او اين است كه عادل است, باتقواست, متواضع است, قانع است, فرهيختگي دارد و مانند آن, اينها آثار آن هويّت دروني است.


 
مداحی های محرم