« ارزش تلاش در گسترش معارف دین | آفات گفتار در تبلیغ «1» » |
آفات گفتار در تبلیغ «2»
نوشته شده توسطمدیریت استانی لرستان 4ام آبان, 1392
امام صادق عليه السلام فرموده است: پيروان ما را [در سه مرحله] بيازماييد: هنگام فرا رسيدن وقت نماز كه چگونه بدان مواظبت دارند و در مورد اسرار ما كه چگونه آنها را از اطلاع دشمنانمان محفوظ ميدارند و در مورد اموالشان…قسمت اول را اينجا بخوانيد.
7 ـ هدفهاي شخصي و خودستايي
حاج شيخ عباس قمي - رحمه الله - در اين باره مينويسد: «سخن را براي هدفهاي باطل دراز نكند و در وعظ خويش منظور شخصي نداشته باشد.»
مرحوم ميرزا جواد آقا ملكي تبريزي نيز ميفرمايد: « [واعظ و سخنران] بايد مواظب آفات سخنانش باشد؛ مبادا خودستايي كرده و يا كلامي بگويد كه در ضمن آن فضيلتي را براي خود ثابت كند يا مردم را در ناداني بيندازد.»
آورده اند كه: شهاب الدين سهروردي در بغداد به وعظ واندرز اشتغال داشت، در ضمن سخنان عارفانه خود اين بيت را انشا كرد:«ما في الصحاب اخو مجد نضارحه – حديث نجد ولا صب تجاذيه»
[يعني] ، در ميان دوستان، شخص با ارزشي را نمييابم كه با وي به سخن بپردازم و از نجد و ياران نجد سخن بگويم يا دلباختهاي را پيدا كنم كه با وي از رموز عاشقي اشارهاي بنمايم.
شهاب الدين اين شعر را چند بار تكرار كرد؛ در اين هنگام يكي از حاضران ـ كه جوان با معرفتي بود ـ فرياد زد:اي شيخ! تا چند از خود دم ميزني و خود را با كمال معرفي ميكني و ديگران را نالايق و بي ارزش ميخواني! سوگند به خدا! همانا در اين مجلس بزرگي حضور دارد كه اصولاً از گفت و گوي با تو عار دارد؛ چرا به جاي آن شعر، اين دو شعر را نميخواني:
در ميان ياران كه بار سفر بستند و حركت كردند، كسي جز دوستي كه در قافله محبوبي دارد، باقي نمانده است.
گوئيا او در هر سفري كه اتفاق ميافتد، مانند يوسف است و مردم قبيله مانند يعقوب پير.
شهاب الدين فريادي زد و از منبر به زير آمد تا از جوان پوزش بخواهد. جوان از آن مجلس خارج شده بود و در محل او گودالي از خون ديد كه از شدّت غضبناكي كه از سخن شهاب الدين در او به وجود آمده بود، پاي خود را آن قدر به زمين زده بود كه گودالي از خون درست شده بود.
8 ـ سبك شمردن بزرگان
پيشواي عارفان امام صادق - عليه السلام - فرموده است: «لا يعَظِّمُ حُرْمَةَ المُسلمين الاّ مَن قَدْ عظّمَ اللّهُ حُرْمَتَهُ علي المُسلمين وَمن كان اَبْلَغَ حُرمَةً للّهِ و رسُولِهِ كان اَشَدَّ حُرْمَةً للمسلمين… قال - النبي صلي الله عليه و آله : اِنّ مِنْ اجلالِ اللّهِ اِعظامَ ذوي القُربي في الايمان؛هيچ كس حرمت مسلمانان را بزرگ نشمارد، مگر آن كه خداوند حرمت وي را بر مسلمانان بزرگ داشته [و او را نزد مردم گرامي دارد] و هر كس كه بيشتر حرمت خداوند و رسول او - صلي الله عليه و آله - نگهدارد، حرمت مسلمانان را بزرگتر ميشمارد… پيامبر اكرم - صلي الله عليه و آله - فرمود: از موارد تجليل [و تعظيم] خداوند، بزرگ داشتن [برادران و] خويشان ديني است.»
مرحوم شعراني مينويسد: «... سخن علماي دين را سست نگيرند و تعظيم آنان را ـ چه مرده و چه زنده ـ موجب مزيد توفيق دانند… طلاّب علوم ديني را بر حذر ميدارم كه هرگز سوء ظن به بزرگان علماي دين نبرند كه كمترين كيفر اين عمل، محروميت از فيض علوم آنان است.»
محدّث قمي - رحمه الله - گويد: «بر واعظ و سخنران است كه] بزرگان دين را سبك نشمارد.»
مرحوم ملكي تبريزي - رحمه الله - نوشته است: «[واعظ] نبايد بي احترامي به خواص نموده و در مورد گذشتگان بدگويي كرده و به پيامبران و اوصيا و عالمان تهمت بزند.»
علاّمه حلّي در اندرزي به فرزند دانشمندش، فخر المحقّقين ميفرمايد: بر تو باد به تعظيم نمودن به فقها و اكرام نمودن به علما. پس همانا رسول خدا - صلي الله عليه و آله - فرمود: «كسي كه فقيه مسلماني را اكرام كند، خدا را در روز قيامت در حالي ملاقات ميكند كه خداوند از او راضي است و كسي كه به فقيه و دانشمند مسلماني اهانت نمايد، خداي متعال را در روز قيامت در حالي ملاقات ميكند كه خداي بر او خشمگين است. [خداوند متعال] نگاه كردن به صورت علما را عبادت و نظر نمودن به درب خانه عالم را عبادت و همنشيني با علما را عبادت قرار داده است.»
گويند كه يكي از خطبا بالاي منبر، از مرحوم سيد محمّد كاظم يزدي - رحمه الله - با كلمات ناشايستي ياد نمود. اتفاقا در يكي از مجالس مرحوم سيد حضور داشتند و آن خطيب بالاي منبر رفت اما نميدانست كه سيد در مجلس است. در ميان سخنانش چشمش به مرحوم سيد افتاد و به حدّي مضطرب شد كه لرزه بر اندامش افتاد و اتفاقا مسأله را غلط بيان كرد. حاضران در مجلس كه پي برده بودند وي مسأله را اشتباه ميگويد، منتظر بودند تا مرحوم سيد او را متذكّر سازد؛ ولي سيد بر خلاف انتظار ساكت ماند تا خطيب از منبر پايين آمد. سيد او را به نزد خود خواند و او را در كنار خود جاي داد و چيزي در گوشش فرمود. گوينده داستان نقل ميكند: روز بعد دوباره به آن مجلس رفتم و همان خطيب دوباره بالاي منبر رفت و مشغول خواندن آيه توبه شد و گفت: من از اسائه ادبي كه نسبت به مرحوم سيد نمودهام، توبه ميكنم و يادآوري نمود كه سيد نائب بر حق امام است و روز گذشته شاهد بوديد بنده مسألهاي را اشتباه بيان نمودم و سيد حق داشت شرعا و عرفا مرا رسوا كند لكن عكس العملي از خود نشان نداده، مرا نزد خود طلبيد و مخفيانه از اشتباه آگاهم ساخت.
9ـ سخت گيري
مرحوم ملكي تبريزي گويد: « [واعظ نبايد] با سخت گيري بر بندگان و گفتن چيزهايي كه مردم نميتوانند انجام دهند، آنان را متنفّر سازد و موجب بيزاري مردم از خير، شرع، عبادات، علوم، پيامبران و خداي متعال گردد.»
سخنران و واعظ نيكو گفتار و آسان گير كسي است كه بين خدا و خلق آشتي دهد و از زيباييها و شيرينيهاي دين سخن بگويد و آموزههاي اخلاقي و عبادي آن را به شكلي آسان و راحت، به مردم برساند.
گويند ابو حامد محمد غزّالي، مدّتي ترك مجلس وعظ كرده و روي به عزلت و انقطاع آورده بود. روزي شاگردان و مريدان، مجلسي براي وي آراسته و او را براي موعظه به آن محفل دعوت نمودند. غزّالي پس از جلوس در موضع خطابه رو به حاضران گفت: «آنچه اين ضعيف در مدت سي سال از معاني آيات و اخبار به سمع احرار و اخيار رسانيده است، فردوسي حاصل اين همه را در دو بيت گفته است:
پرستيدن دادگر پيشه كن // ز روز گذر كردن انديشه كن
بترس از خدا و ميازار كس // ره رستگاري همين است و بس »
10ـ افشاي اسرار آل محمد صلي الله عليه و آله
صاحب «مفاتيح» گويد: « [واعظ] اسرار آل محمد - عليهم السلام - را در منبر فاش نكند، زيرا ممكن است عامه مردم ظرفيت درك مقامات آنان را نداشته باشند و انكار آن كنند.»
امام صادق - عليه السلام - فرموده است: «پيروان ما را [در سه مرحله] بيازماييد: هنگام فرا رسيدن وقت نماز كه چگونه بدان مواظبت دارند و در مورد اسرار ما كه چگونه آنها را از اطلاع دشمنانمان محفوظ ميدارند و در مورد اموالشان….»
درباره اسرار آل محمد - صلي الله عليه و آله - نوشته اند: [اين] عبارتي است كه در روايات شيعه به تكرار ذكر شده، از قرائن برمي آيد كه مراد مقامات و منازل آنها نزد خداست، مقاماتي كه اگر افراد عادي و كم دانش بدانها اطلاع پيدا كنند، عقيده شان را دستخوش انحراف ميكند چنان كه انحراف غلات از همين جا نشأت گرفت. نيز اخبار آنان به بعضي از مغيبات يا پيشگوييهاي آنها در مورد زمامداري بعضي طوائف كه افشاي چنين اسراري براي خود آنان و پيروانشان ايجاد خطر و سلب امنيت ميكرده است. مهمتر از همه انحصار منصب امامت و ولايت حقه الهيه به آنها و نفي اين سمت از ديگران؛ چه حضرات ائمه - عليهم السلام - در زمان حيات شان به عنوان يك فقيه و يك دانشمند ديني زندگي ميكرده اند و حتّي برخي از ياران نزديكشان آنان را بدين سمت ميشناخته اند…
11ـ مدح و ستايش بي جا
محدث قمي - رحمه الله - ميفرمايد: « [واعظ] اباطيل را ترويج نكند و فاجر و فاسق را مدح ننمايد.»
از پيامبر - صلي الله عليه و آله - روايت شده است: «اذا مدح الفاجر اهتزّ العرش و غضب الربّ ؛ آن گاه كه فاجر مدح شود، عرش خدا بلرزد و پروردگار خشمگين گردد.»
ابوالحسن علي بن محمد بصري ماوردي گويد: « [سخنران] ستايش را از اندازه نگذارند و در نكوهش زياده روي نكند؛ چرا كه منزّه بودن از نكوهش، بزرگواري است و از اندازه گذشتن در ستايش، نوعي تملّق و چاپلوسي ميباشد.»
12 ـ سخنان زشت
امام صادق - عليه السلام - فرموده است: «قال بعض الحكماء: احفظ لسانك عن خبيث الكلام ؛ حكيمي گفته است: زبان خود را از گفتار پليد باز دار.»
ابوالحسن علي بن محمد بصري گويد: «از آيينهاي سخن گفتن اين است كه در سخنراني صدايش را به زشتي بلند نكند و از پريشان گويي ناخوشايند بپرهيزد… از گفتار بيهوده و سخن زشت پرهيز كند و از آنچه گفتنش به صراحت زشت است، به رمز و كنايه تعبير كند تا به هدف برسد و زبانش پاك و ادبش محفوظ بماند.»
عارف ربّاني ميرزا جواد آقا ملكي تبريزي مينويسد: « [واعظ نبايد] سخنان زشتي بر زبان براند يا كارهاي ناپسند انجام دهد؛ زيرا از برخي نقل شده كه چگونگي… را به طور عملي و از روي لباس، بر منبر آموزش ميدادند و از بعضي آنان نقل شده كه با فحشهاي زشتي، به افراد گنه كار دشنام ميدادند. تمام اين موارد از آفات وعظ است.»
مرحوم راشد نقل كرده است: «يكي از وعاظ معروف مشهد در دهه عاشورا، در بالاي منبر نسبت به [شخصي] مطالبي گفته و بر او حملههايي كرده بود… شبي پدرم (آخوند ملا عباس تربتي) و من و همان واعظ محترم در خانه يكي از متدينان مشهد مهمان بوديم و جز ما سه نفر و صاحبخانه كسي ديگر نبود. مرحوم پدرم به آن آقاي واعظ ـ البته خيلي ملايم و م?دّب ـ گفت كه شما چرا در بالاي منبر به نام از اشخاص بد ميگوييد؟ گفت: براي نهي از منكر. مرحوم پدرم گفت: در كجاي دنيا اين دستور داده شده كه در بالاي منبر كسي را به نام بد بگوييد [آن هم] نسبت به امري كه صحّت آن به ثبوت نرسيده و به جاي آن كه منبر محل ارشاد و تربيت مردم شود، محل اعمال اغراض گوناگون گردد و اگر شخص نامبرده فرضا، مرتكب چنان عمل يا اعمالي گشته باشد، همين كه در بالاي منبر آبرويش برده شد، به جاي آن كه از عمل خود دست بردارد، بيشتر در مقام مقاومت و لجاج و ستيز برآيد و خلاف منظور گوينده ـ كه ميخواهد نهي از منكر كند ـ حاصل شود…. [سپس افزود] شما هرگاه خودتان چيزي را ديديد، يا دو شاهد عادل نزد شما شهادت دادند، در آن صورت قبول كنيد و اگر امري اين چنين شد، اوّل برويد در خلوت، فاعل منكر را ملاقات كنيد و دوستانه نصيحت كنيد و اگر نپذيرفت، بعدا ببينيد شرايطش تا چه اندازهاي براي شما موجود است كه به نحو ديگر جلوي آن منكر را بگيريد. آن گاه گفت: بايد متوجّه بود كه گاهي هواي نفس و بعضي خيالات كه آدم ميخواهد جمعيت پاي منبرش فرضا، زياد شود، آدمي را وادار به گفتن اين گونه مطالب ميكند و مطلب را بر خود شخص مشتبه ميگرداند كه خودش خيال ميكند از باب نهي از منكر ميگويد؛ در حالي كه ممكن است كاري كه خودش ميكند، جزو منكرات باشد.»
يكي از موارد زشتي در گفتار، بي پرده سخن گفتن در بعضي از موارد است. مرحوم ميرزا جواد آقا ملكي تبريزي ميفرمايد: « [واعظ و سخنران] نبايد بعضي از چارههاي شرعي ناپسند را به مردم ياد دهد يا در منبر بي پرده سخن بگويد؛ به خصوص در جايي كه زنان او را ديده و صداي وي را ميشنوند.»
13 ـ فتنه انگيزي
استاد اخلاق ميرزا جواد آقا ملكي تبريزي - رحمه الله - مينويسد: « [واعظ و مبلّغ مبادا] فتنه انگيزي نموده و باعث قتل و تاراج و اسارت و ساير ضررهايي شود كه ممكن است به مسلمين وارد آيد.»
مرحوم محدّث قمي نوشته است: «سخنان [واعظ] باعث اختلاف و فساد در زمين و مايه نشر فتنه نشود. »
از آفتهاي مهمّ گفتار، ايجاد اختلاف و دشمني بين مردم و اهل يك شهر و منطقه است. شخص موعظه كننده بايد تمام تلاش خود را به اين معطوف دارد كه دشمنيها و خصومتها را از بين ببرد و جلوي فتنه و ضرر رساندن به مسلمانان و متدينين را بگيرد. او حتّي نبايد با دشمن و مخالف خود رفتار ناپسندي داشته باشد، چه رسد به دوستان و هم فكران خود.
——————————————————————————–
منبع: سایت فرهنگی تبیان
فرم در حال بارگذاری ...