موضوع: "تدبری در قرآن"
مردانگی میرزای شیرازی در مقابل شخصی خطاکار
نوشته شده توسطمدیریت استانی لرستان 15ام فروردین, 1396آیه:
خداوند متعال در قرآن میفرماید:
وَلْيَعْفُوا وَلْيَصْفَحُوا نور/22
آینه:
باید مؤمنان عفو کنند و چشم بپوشند
حکایت؛ مرحوم میرزا محمدتقی شیرازی در عبادات استیجاری عدالت را شرط میدانستند. روزی شخصی به حضور ایشان رسید و طلب عبادت استیجاری نمود، میرزا فرمود: فعلاً پولی برای عبادت در پیشم نیست. آن شخص به سبب فشار مشکلات مالی، به مرحوم میرزا با کلماتی ناشایست اهانت کرد، مرحوم میرزا چیزی نفرمود.
وقتی برای میرزا پولی به جهت عبادت رسید، دستور دادند مقداری از آن پولها را برای آن شخص ببرند، بعضی از حاضرین در مجلس عرض کردند: رفتار ناپسند آن شخص را دیدید و فحش دادنش را شنیدید که چگونه به شما اهانت کرد، همه اینها منافات با عدالت داشت، شما که عدالت را شرط میدانید، چگونه به او عبادت استیجاری میدهید!؟
مرحوم میرزا فرمودند: من او را بخشیدم اما دشنامهای آن شخص به من در اثر فقر و تنگدستی بود و اینگونه دشنامها از اینچنین کسی در چنین حالی او را از عدالت خارج نمیکند، زیرا بدون اراده قلبی این کلمات بر زبانش جاری گردیده است.1
گذشت و دلنوازی را عزیزم از درخت آموز** که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد 2
1.با اقتباس و ویراست از کتاب داستانهایی از اخلاق اسلامی
2.شهریار
يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَمِهِمْ اسراء/71
نوشته شده توسطمدیریت استانی لرستان 21ام اسفند, 1395آیه:
خداوند متعال در قرآن میفرماید:
يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَمِهِمْ اسراء/71
(به یادآورید) روزی را که هر گروهی با پیشوایشان میخوانیم!
آینه:
حکایت؛ نقل میکنند: فتحعلی شاه که میخواست به اصفهان برود، آمد قم خدمت میرزای قمی برای موفقیتش دعا کند، آقا دعایی در گوش فتحعلی شاه خواند و خداحافظی کردند، وقتی خواست برود صدای گریه آقا آمد، فتحعلی شاه نگران شد چه مشکلی برای ایشان به وجود آمده، برگشت دید آقا نشسته و دارد گریه میکند، علتش را سؤال کرد، آقا چیزی نگفت، بعد از اصرار فتحعلی شاه، ایشان فرمود: وقتی شما آمدید، در دلم محبتی نسبت به شما ایجاد شد و علاقهای به شما پیدا کردم، حالا منقلب شدم که مبادا خدا فردای قیامت مرا در صف شما سلاطین محشور کند.
تا فتحعلی شاه این جمله را شنید، سجدهی شکر به جا آورد.
آقا فرمود: شما چرا؟
شاه گفت؛ من سجدهی شکر میکنم که شما علماء را خیلی دوست دارم و امیدوارم که خدا مرا عفو کند و در صف شما علماء محشور شوم.
علاقه ما به چه چیزی زیاد است آیا به مال دنیا بیشتر علاقهمندیم یا به معنویات؟!
چرایی نقل داستان ابلیس در چند جای قرآن
نوشته شده توسطمدیریت استانی لرستان 3ام اسفند, 1395
* چرایی نقل داستان ابلیس در چند جای قرآن/ وای به مرد و زنی که لجوج باشند!
قرآن می فرمايد: شيطان در زمرۀ ملائکه قرار داشت اما لجوج و متکبر بوده است. اين تکبّر و لجاجتش به آنجا رسید که در مقابل خدا عرض اندام کرد. چرا قرآن در چند جا داستان ابليس را نقل کرده است؟! برای اينکه به ما بفهماند که ما بايد خودسازی کنيم. بايد لجوج نباشيم. وای به خانمی که لجوج باشد، چون با لجاجت زندگی را به هم می ريزد. وای به مردی که لجوج باشد چون با لجاجت محبت خود را در خانه از بين می برد و در نتیجه خود و خانواده اش را از بين می برد.
پروردگار عالم امری به ملائکه و ابلیس کرده که می داند اين امر، مصلحت تامۀ ملزمه دارد. لذا فرمود به اين آدم سجده کنيد: «فَسَجَدَ الْمَلاَئِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ، إِلاَّ إِبْلِيسَ اسْتَکْبَرَ وَ کَانَ مِنَ الْکَافِرِينَ»؛[3] خدا به او گفت: چرا سجده نکردي؟ گفت من بهتر از اين هستم و چون بهتر هستم، تو که گفتی سجده کن، بيخود گفتي! لجاجت و تکبّر به اينجا می رسد. بعد هم اگر توبه کرده بود خدا حتماً توبه اش را قبول می کرد؛ امّا به جای اينکه توبه کند، چندين مرتبه در مقابل خدا درشتی کرد؛ به خدا تشرّ زده و قسم خورده است: «قَالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ، إِلاَّ عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ».[4]
ابلیس می گوید: دسترسی به هرکه پيدا کنم او را جهنّمی می کنم؛ چون به افراد مخلَص دسترسی ندارم، بنابراين نمی توانم روی آنها کار کنم. پس مخلص را کنار بگذار، چون نمی توانم، امّا مابقی را بدبخت می کنم.
اگر به راستی به خدا می گفت؛ غلط کردم، پروردگار عالم توبۀ او را قبول می کرد. از گناه سجده نکردن، عذرخواهی می کرد، پروردگار عالم قبول می کرد، امّا لجاجت و تکبّر و خودخواهی او نگذاشت.
اين آياتی که در قرآن وجود دارد، میخواهد به ما بگويد ابليس به واسطۀ صفت رذيله بدبخت شد، پس مواظب باش تو هم مثل ابليس با صفات رذيله بدبخت و بيچاره نشوي!./ حوزه
پیامد رسوخ گناه در قلب و روح انسان
نوشته شده توسطمدیریت استانی لرستان 2ام اسفند, 1395«بَلى مَنْ كَسَبَ سَيِّئَةً وَ أَحاطَتْ بِهِ خَطيئَتُهُ فَأُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فيها خالِدُونَ»
«وَ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِكَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فيها خالِدُونَ» (بقره، 82-81)
ترجمه: (چنین نیست كه آنها گمان مى كنند) بلكه آنان كه به دنبال گناه روند و گناهانشان، آنها را احاطه كند، قطعاً اهل آتشند و در آن جاودانه خواهند بود.
و آنان كه ایمان آورده و كارهاى نیك انجام دهند، قطعاً اهل بهشت اند و همیشه در آن خواهند بود.
بر خلاف پندارهاى باطل، این دو آیه میزان و معیارِ كیفر و پاداش الهى در قیامت را چنین بیان مى دارد:
کسی كه از روى عمد و اراده به دنبال گناه رود تا آنجا كه گناه او را در خود غرق كند، همواره در آتش است و راه گریزى ندارد و در این كیفر تفاوتى میان یهود با دیگران نیست.
چنان كه شرط ورود به بهشت، ایمان و عمل در كنار یكدیگر است و ایمان به تنهایى و یا عمل به تنهایى كافى نیست؛ تا چه رسد به آنكه كسى بخواهد بر اساس خیال و آرزو به بهشت در آید!.
از این آیه مى آموزیم كه:
* گاهى گناه چنان در وجود انسان رسوخ مى كند كه قلب و روح را پوشانده و جز زشتى و پلیدى در گفتار و رفتار از انسان صادر نمى شود.
* امید بدون عمل، ارزشى ندارد. میزان در پاداش الهى، ایمان و عمل است، نه گمان و آرزو.*/ حوزه
قطره ای از دریا
نوشته شده توسطمدیریت استانی لرستان 10ام بهمن, 1395چرا یهودیان به پیامبر(ص) ایمان نیاوردند؟
«أَ فَتَطْمَعُونَ أَنْ يُؤْمِنُوا لَكُمْ وَ قَدْ كانَ فَريقٌ مِنْهُمْ يَسْمَعُونَ كَلامَ اللَّهِ ثُمَّ يُحَرِّفُونَهُ مِنْ بَعْدِ ما عَقَلُوهُ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ» (بقره، 75)
ترجمه: (اى مسلمانان) آیا امید دارید كه (یهودیان) به آیین شما ایمان آورند، در حالی كه گروهى از آنان، سخن خدا را مى شنیدند و پس از فهمیدن، آن را تحریف مى كردند، در حالی كه اهل علم و دانش بودند.
در آغاز ظهور اسلام، انتظار مى رفت كه یهودیان، پیش از دیگران به اسلام روى آورند، زیرا آنها اهل كتاب بوده و نشانه هاى پیامبر اسلام را در كتاب هاى خود خوانده بودند، امّا عملاً در مقابل مسلمانان و در كنار مشركان قرار گرفتند.
این آیه مسلمانان را دلدارى مى دهد كه اگر مى بینید یهودیان، اسلام نمى آورند و تسلیم آیاتِ قرآن نمى شوند، نگران نشوید و در آیین خود شك نكنید و اصولاً چنین انتظارى را از آنها نداشته باشید. زیرا اینها فرزندان همان كسانى هستند كه همراه حضرت موسى به كوه طور رفته و سخن خدا را شنیدند و دستوراتِ او را درك كردند، امّا باز آن را تحریف كرده و به دین خود وفادار نماندند.
از این آیه مى آموزیم كه:
انتظارِ ایمان آوردنِ همه مردم خوب است، اما باید بدانیم كه بسیارى از مردم حاضر به پذیرش حق نیستند، پس كفرِ آنها موجب شك و تزلزلِ ما، در عقایدمان نشود./ حوزه
آمران به معروف به این سه آیه دقت کنند!!
نوشته شده توسطمدیریت استانی لرستان 10ام بهمن, 1395آیه:
خداوند متعال در قرآن میفرماید:
أَتَأْمُرُونَ ٱلنَّاسَ بِٱلْبِرِّ وَتَنسَوْنَ أَنفُسَكُمْ بقره/ 44
آیا مردم را به نیکی دعوت میکنید اما خودتان را فراموش مینمایید؟!
آینه:
حکایت؛ شخصی به ابن عباس گفت: میخواهم امربهمعروف و نهیازمنکر نموده و مردمان را وعظ و نصیحتکنم، ابن عباس پرسید: شروع کردهای؟ گفت: تصمیم دارم. ابن عباس گفت: مانعی ندارد، اما مواظب باش که سه آیه از آیات قرآن مجید تو را رسوا نسازد. آن شخص گفت: کدام آیات؟
ابن عباس گفت: یکی این آیه که میفرماید: اتأمرون الناس بالبر و تنسون انفسکم (بقره/ 44)،«آیا مردم را به نیکی دعوت میکنید اما خودتان را فراموش مینمایید؟» آیا تو اطمینان داری که از مخاطبان و نکوهش شدگان این آیه نیستی؟ آن شخص گفت: نه، آیه دوم را بگو. ابن عباس گفت: آیه دوم این است که میفرماید: لم تقولون مالا تفعلون کبر مقتا عند الله ان تقولوا مالا تفعلون (صف/32)،«چرا سخنی میگویید که عمل نمیکنید؟ نزد خدا بسیار موجب خشم است که سخنی بگویید که عمل نمیکنید!» نسبت به این آیه چه طور؟ آیا مطمئن هستی که از توبیخ شدگان این آیه نیستی؟ آن شخص گفت: نه، آیه سوم را بگو. ابن عباس گفت: آیه سوم گفتار خدای تعالی به نقل از عبد صالح حضرت شعیب (علیهالسلام) است که به مردم چنین گفت: وَمَا أُرِيدُ أَنْ أُخَالِفَكُمْ إِلَى مَا أَنْهَاكُمْ عَنْهُ (هود/ 88)، «من هرگز نمیخواهم چیزی که شما را از آن بازمیدارم، خودم مرتکب شوم. آیا از اهل این آیه هستی؟» آن شخص گفت: نه./ http://hawzahnews.com/
ابن عباس گفت: بنابراین اول از خودت شروع کن.1
عالم آن کس بود کـه بد نکند نه بگوید به خلق و خود نکند2
با اقتباس و ویراست از کتاب هزار و یک حکایت قرآنی
سعدی
تأمین نیازهاى مادى مردم نیز دغدغه پیامبران بود
نوشته شده توسطمدیریت استانی لرستان 8ام دی, 1395
«وَ إِذِ اسْتَسْقى مُوسى لِقَوْمِهِ فَقُلْنَا اضْرِبْ بِعَصاكَ الْحَجَرَ فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَيْناً قَدْ عَلِمَ كُلُّ أُناسٍ مَشْرَبَهُمْ كُلُوا وَ اشْرَبُوا مِنْ رِزْقِ اللَّهِ وَ لا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدينَ» (بقره، 60)
ترجمه: و به یاد آرید زمانى را كه موسى براى قوم خویش طلب آب نمود، پس گفتیم با عصایت بر سنگ بزن، پس دوازده چشمه از آن جوشید. هر یك از مردمِ (قبایل و طوایفِ مختلف)، محلّ شربِ (آب آشامیدنى) خود را شناخت. (گفتیم) از روزى هاى الهى بخورید و بیاشامید و در زمین فساد و تباهى را گسترش ندهید.
با آن كه حضرت موسى پیامبر بود و وظیفه اش رساندن پیام خداوند به بنى اسرائیل بود، امّا آبِ آشامیدنى قومش را نیز از خداوند طلب نمود.
خداوند نیز دعاى موسى را مستجاب كرده و با اعجازى دیگر، به آنان آب عطا نمود. فرمان داد تا موسى همان عصایى را كه به آب نیل زد و خشكى ظاهر شد، اكنون به سنگِ سخت بزند تا آب جارى شود و بنى اسرائیل بدانند كه خداى موسى قادر بر هر كارى هست.
بنى اسرائیل، دوازده گروه و طایفه بودند و به خواست الهى، از آن كوه دوازده چشمه جارى شد تا هر قبیله، آبِ مستقلى داشته و دچار كمبود آب نشوند.
خداوند این چنین، از یكسو «مَنّ» و «سَلوى» را بر آنان نازل كرد و از یكسو آب را به قدر كافى در اختیار آنان قرار داد، تا تأمین باشند و به دنبال فساد و گناه نروند.
از این آیه مى آموزیم كه:
* رهبران الهى، در فكر تأمین نیازهاى مادى مردم نیز هستند و آن را به طور یكسان در اختیار همه قرار مى دهند.
* آب و غذا رزقِ خداست، پس نباید مایه گناه و معصیتِ خدا شود./حوزه
درس هایی از قرآن با موضوع حضرت زینب سلام الله علیها اسوه استقامت
نوشته شده توسطمدیریت استانی لرستان 26ام مهر, 1395.jc313.ir
یک هشدار جدی !
نوشته شده توسطمدیریت استانی لرستان 19ام آبان, 1393این افراد هیچ گاه هدایت نمی شوند!
خداوند آنگاه که انسان را آفرید، بی راهنمایش رها نکرد که به هر سویی خواست برود و هر کاری خواست بکند، بلکه سلسله ارسال رسل را تبیین کرد و همراه این پیامبران منبع هدایتی قرار داد تا آدمی با تمسک جستن بدان ها؛ راه درست را از غلط باز شناسد و در مسیر هدایت قدم بردارد تا به اوج برسد.
برخی پیامبران همراه کتابی آمدند تا از طریق آن بشارت و انذار دهند، تمام این کتب تصدیق کننده یکدیگر هستند و تضادی با هم ندارند.
پیامبر آخرین نیز کتابی داشتند که معجزه ایشان محسوب می شد. معجزه پیامبر مکرم اسلام از این باب، کتاب بود که عرب آن زمان ادیب و شاعر بودند و این کتاب با چنین فصاحت و بلاغت و نظمی که بی نظیر است و در اوج؛ می توانست عرب ادیب را شگفت زده کند.
در واقع خداوند باری تعالی طوری قرآن را نازل نمود که برای تمام زمان ها حرف و سخن داشته باشد نه فقط برای مردم زمان نزول.
قرآن کریم کتاب هدایتی است و مسیر درست زیستن را آموزش می دهد و هر کس بدان تمسک جوید، از خطا در امان می ماند. در واقع نزول قرآن مجید یعنی نزول بهترین و برترین سخن که این سخن برتر غیر ذی عوج است و طبق آیه 23 سوره زمر (…کتاباً متشابهاً مثانی…) است.
تفاسیری برای واژه متشابه شده است؛
یک اینکه قرآن از جهت آسمانی و از طرف پروردگار بودن شبیه کتب آسمانی دیگر است.
دوم اینکه از جهت فصاحت، بلاغت و نظم شبیه کتب قبلی است.
واژه مثانی هم دارای معانی مختلفی است که شاید یکی از بهترین معانی این باشد که آیات قرآن مفسر و مبین یکدیگر هستند. همه ما انسان ها وقتی در زندگی دنباله رو کسی می شویم و از فردی تبعیت می کنیم؛ اگر از آن شخص خطا و اشتباهی ببینیم که انتظارش را نداریم، قطعاً از مسیر خود برمی گردیم و در انتخاب الگو تجدید نظر می کنیم.
حال چطور ممکن است خداوند عالمیان که قرآن را برای هدایت بشر آفریده طوری نازل کند که در آن غلطی راه پیدا کند یا دارای تناقض باشد یا منحصر در زمانی خاص و تنها برای عده ای خاص در دورانی خاص حرف و سخنی داشته باشد؟
نکته قابل ذکر و مهم این است که گاه برخی افراد می گویند این کتاب و آیات آن تنها مخصوص عرب جاهلی زمان نزول است و برای آن ها کاربرد دارد زیرا آنها مردمی جاهل بودند بدین معنا که مردمی بی فرهنگ وحشی و غارت گر بودند.
اگر این معنی را برای جاهلیت بپذیریم باید سخن بالا را قبول کنیم و در این صورت قرآن تاریخ اتقضاء پیدا می کند. پس باید بگوییم که جاهلیت به معنای مذکور نیست؛ البته بحث بر سر معنای جاهلیت و جهل از حوصله این مقاله خارج است. فقط باید گفت که جاهلیت از منظر قرآن به معنای بی فرهنگ امروزی نیست بلکه منظور از دوران جاهلیت؛ زمانی است که پیامبر و وحی ای نبوده است و قرآن این دوران را فترت می نامد.
این کتاب آسمانی هیچ گاه به اتمام نمی رسد و انتهایی ندارد، کهنه و تکراری نمی شود و آنقدر مطالب متنوع و گوناگونی دارد که در خواننده حالات گوناگون ایجاد می کند. یا آدمی شاد می گردد یا غمگین. گاه ترس همه وجود انسان را می گیرد و گاه در درون انسان خشوع ایجاد می کند.
این ویژگی ها طبعاً به این دلیل است که از جانب بشر نیست و نقصان و کاستی بشر در آن دخالت ندارد.
(تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِینَ یخَشَوْنَ رَبهَّمْ ثمُ تَلِینُ جُلُودُهُمْ وَ قُلُوبُهُمْ إِلىَ ذِكْرِ اللَّهِ ذَالِكَ هُدَى اللَّهِ یهَدِى بِهِ مَن یَشَاء) گاه آدمی با خواندن آیات مربوط به عذاب الهی دچار ترس می شود و بر خود می لرزد و بلافاصله که آیات رحمت خداوند و بهشت او را زمزمه می کند؛ آرامشی سراسر وجود او را می گیرد.
البته باید خاطر نشان کرد که این احساسات و حالات مربوط به افرادی است که آیات بر جانشان می نشیند و تنها ورد زبانشان نیست.
این گونه افراد باور حقیقی به آیات الهی دارند و آن ها را تنها نقل داستان و این گونه موارد نمی دانند، بلکه مطمئن هستند که این آیات حق است و حادث شدنی.
آنان همراه قرآن هدایت می شوند؛ آنجا که غمی بر دل دارند، آنگاه که دچار تزلزل و شک می گردند، آن هنگام که راه را برای اندک زمانی گم می کنند در این کتاب می گردند و در این مصحف شریف می یابند. (إِنَّمَا الْمُوْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبهُمْ وَ إِذَا تُلِیَتْ عَلَیهْمْ ءَایَاتُهُ زَادَتهْمْ إِیمَانًا وَ عَلىَ رَبِّهِمْ یَتَوَكلَّون … أُوْلَئكَ هُمُ الْمُوْمِنُونَ حَقًّا لهَّمْ دَرَجَاتٌ عِندَ رَبِّهِمْ وَ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ كَرِیم) (انفال /2-4) این افراد به حق مومنند و نزد پروردگارشان پاداش و اجری عظیم دارند.
(… وَ مَن یُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَاد) (زمر/23) افرادی که گمراه شدند و به گمراهی و ضلالت کشیده شدند، دیگر هیچ گاه هدایت نمی شوند.
صفحات: 1· 2
قرآن و همسان گزینی درازداج
نوشته شده توسطمدیریت استانی لرستان 26ام مهر, 1393در امر ازدواج، کفویت و همسانی زن و شوهر، در سرنوشت زندگی مشترک زوجین تاثیر انکارناپذیر دارد. براستی ملاك در كفو بودن و هم شأنی همسران، ایمان است یا شئونات اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و غیره؟
در نوشتار حاضر، مروری اجمالی بر آیاتی از قرآن خواهیم تا ببینیم رهاد این لقمهچینی از سفره معرفتبخش قرآن چه خواهد بود.
ماجرای مواجهه دختران شعیب پیامبر با حضرت موسی(علیهما السلام) را شنیده یا خواندهاید. در بخشی از این ماجرا از زبان دختر شعیب خطاب به پدر آمده است:
یا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَیْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِیُّ اْلأَمینُ. (قصص: 26)
پدرم! او را به استخدام خود درآور كه بهترین كارگزار كسی است كه قوی و امین باشد.
پیشنهاد دختر شعیب به پدر، گرچه به منظور استخدام موسیعلیه السلام برای مشاركت در فعالیتهای اقتصادی شعیب بود، و ی با توجه به اینكه پس از این پیشنهاد، شعیب بیدرنگ، خواسته خود مبنی بر ازدواج موسی با یكی از دخترانش را مطرح نمود، معلوم میشود كه شعیب از سخن دخترش، معیارهای همسر ایده آل او را كه قوت و امانت است دریافته و موضوع ازدواج را مطرح ساخته است:
قالَ إِنّی أُریدُ أَنْ أُنْكِحَكَ إِحْدَی ابْنَتَیَّ هاتَیْنِ عَلی أَنْ تَأْجُرَنی ثَمانِیَ حِجَجٍ… (قصص: 27)
گفت: من میخواهم یكی از این دو دخترم را به همسری تو درآورم. در قبال اینكه هشت سال برای من كار كنی …
در اینجا ممكن است گفته شود كه دختر شعیب، امین بودن موسی را ستود و بهدلیل دارا بودن همین ویژگی، او را شایسته استخدام و همسری خود دانست، در حالی كه امین و درستكار بودن فرد، تلازمی با ایمان وی ندارد. زیرا كه ممكن است فردی، قابل اعتماد و امین باشد، ولی بهرهای از ایمان به خدا وقیامت نداشته باشد.
جواب این شبهه و تفسیرِ امانت را از زبان خود دختر شعیب جویا میشویم؛ “آنگاه كه به پدر گفت: او را بهاستخدام خود درآور كه بهترین كارگزار، فرد قدرتمند و امین است. شعیب به او فرمود: قوتش را از آنكه دلوِ به آن سنگینی را به تنهایی از چاه بیرون كشید، شناختی؛ اما چگونه پی به امانتش بردی؟ جواب داد: وقتی كه در مسیر منزل بهدنبالم در حركت بود، به من گفت: تو پشت سرم حركت كن و مرا راهنمایی نما، زیرا ما از خاندانی هستیم كه به زنان نظر نمیافكنیم، از اینجا دریافتم كه او از كسانی نیست كه بهدنبال زنان حركت و به آنان نظر میكنند. و این همان امانت است". اینكه دختر شعیب، نام این عمل برخاسته از ایمان موسی را امانت گذاشت، نشانگر آن است كه امانت به طور كامل با ایمان به خدا و قیامت آمیخته است؛ زیرا موسی میتوانست به حركت خود بهدنبال آن زن ادامه داده و حتی به او نظر افكند و این عمل نیز برخلاف درستكار بودن به مفهوم عام كلمه نبود؛ ولی تنها چیزی كه او را از این عمل باز داشت، ایمان او به حضور خدا و ناپسند بودن این رفتار در نزد او بود. و این همان چیزی بود كه دختر شعیب به فراست دریافت و به پدر گزارش كرد.
نمونه دیگری كه اهمیت ایمان همسر را روشن میكند،دعای همسر فرعون است. او در این دعا قرب و همجواری با خدا را خواسته و قرب به او را بر قرب ونزدیكی به فرعون برتری داده است. هرچند كه همجواری با فرعون، همه لذات را در پی داشت و در او، آنچه را كه در دل آرزو میكرد، یافت میشد. پس، معلوم میشود كه همسر فرعون، از تمامی لذات زندگی چشمپوشی كرده بود، آن هم نه بهخاطر اینكه به آنها دسترسی نداشت، بلكه با آنكه همه آن لذات برای او فراهم بود، از آنها چشم پوشید و از خدا خواست تا او را از داشتن همسری بیایمان و در عین حال ثروتمند نجات بخشد:
وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذینَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قالَتْ رَبِّ ابْنِ لی عِنْدَكَ بَیْتًا فِی الْجَنَّةِ وَ نَجِّنی مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ. (تحریم: 11)
و نیز خداوند درباره مومنان مثلی میزند و آن همسر فرعون است كه گفت: پروردگارا! برای من در نزد خودت، خانهای در بهشت بنا كن و مرا از شر فرعون و عمل او رهایی ده …
از آنچه كه تاكنون مورد بررسی قرار گرفت، این نتیجه بهدست میآید كه ایمان، یكی از مهمترین ویژگیهای همسر شایسته است و ملاك و معیار كفویت همسران، ایمان آنان است و داستان همسر فرعون نیز به روشنی بر این ادعا كه ملاك هم شأنی همسران، امور مالی واقتصادی است و ثروت همسر میتواند ملاك گزینش واقع شود، قلم بطلان میكشد.
صفحات: 1· 2