موضوع: "تدبری در قرآن"

ادب در برابر قرآن و رسول خدا صلی الله علیه و آله

نوشته شده توسطمدیریت استانی لرستان 5ام آذر, 1396

“إِنَّ الَّذِینَ یَغُضُّونَ أَصْواتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ أُولئِکَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوى‌ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ عَظِیمٌ"  (حجرات/3) ادب داشته باشیم. به پیغمبر نگویید: محمد! بگویید: یا رسول الله! یا نبی الله! «لا تَجْعَلُوا دُعاءَ الرَّسُولِ» (نور/63) بعضی خانه‌ها مثلاً زن شوهرش را صدا می‌کند، احمد! بگو: احمد آقا! مرد خانمش را صدا می‌زند: فاطی! بگو: فاطمه خانم، حاج خانم! فاطی، احمد! تحصیلات فوق لیسانس است. متأسفانه! کلاس بالاست ادب پایین است. گفت: خیابان‌ها گشاد است، روح‌ها کوچک است. خیابان بزرگ است، روح کوچک است. پیغمبر ما حتی بچه‌ها را صدا نمی‌زند. با کنیه صدا می‌زد. با لقب! این هایی که می‌گویم از قرآن است. «لا تَجْعَلُوا» قرار ندهید، «دُعاءَ الرَّسُولِ بَیْنَکُمْ کَدُعاءِ بَعْضِکُمْ بَعْضاً» یعنی وقتی پیغمبر را صدا می‌زند فکر نکن پسرعمه‌ات را صدا می‌زنی. خانم انگار دخترعمه‌اش را صدا می‌زند.

بعضی‌ها کتاب می‌نویسند، باکمال تأسف می‌نویسند: امام صادق(س)، خوب بنویس (سلام الله علیه)، صرفه جویی می‌کند. انگار در تمام عمرش دقت کرده و فقط این (سلام الله) و (علیه السلام) را می‌خواهد صرفه جویی کند. عین وهابی‌های مکه، می‌گویی: چرا در قبرستان یقیع لامپ نیست؟ می‌گوید: اسراف است. مثل اینکه تمام پولها در مکه حلال است، فقط این لامپ سر قبر امام حسن اسراف است. این فکر بدی است. هرچه می‌نویسد، حرف می‌زند. اما به (علیه‌السلام) که می‌رسد…

یک کسی بود خیلی از او بدم آمد. کتابش را هم کنار گذاشتم. دیدم نوشته امام صادق، برای اینکه صرفه جویی کند، نوشته: دق! صا را برای صرفه جویی ننوشته است. حدیث داریم وقتی نوشتی (علیه السلام) تا این کلمه روی کاغذ هست در حق تو دعا می‌نویسند. ادب! به ما گفتند: دست بی وضو روی اسم امامان نگذار. احترام است. دست بی وضو روی کلمات قرآن نگذار. الآن ابولهب وارد اینجا شود، کله‌ی او را می‌کنیم. چون خیلی پیغمبر را اذیت کرد. اما تا مادامی که اسم ابولهب در قرآن است، شما دست بی وضو هم روی ابولهب نمی‌توانی بگذاری. «تَبَّتْ‌ یَدا أَبِی لَهَبٍ وَ تَب‌» (مسد/1) تا مادامی که اسم ابولهب در قرآن است، قرآن مقدس است. دست بی وضو به ابولهب نمی‌شود گذاشت. ولی بیرون که رفتی او را بکش! ولی تا مادامی که در قرآن است، مقدس است. این جلد قرآن فرض کنید چرم است. اگر چرم کفش باشد نمی‌بوسیم. ولی تا مادامی که این چرم جلد قرآن است می‌بوسیم. نه بخاطر چرم بودنش، به خاطر اینکه جلد قرآن است. ما باید احترام قائل شویم و ادب کنیم.

تواضع؛ «وَ مَنْ یَقْنُتْ مِنْکُنَّ لِلَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تَعْمَلْ صالِحاً نُؤْتِها أَجْرَها مَرَّتَیْنِ‌ وَ أَعْتَدْنا لَها رِزْقاً کَرِیماً» (احزاب/31) از خانم‌ها آن خانمی که نسبت به پیغمبر متواضع هست و عملش عمل صالح است، اجری دو برابر دارد.

تسلیم؛ اگر پیغمبر چیزی گفت، بگوییم: چشم! پیغمبر گفت: چشم و خلاص! آیه‌اش این است «و ما کان…» پیغمبر در غدیر خم گفت: علی! چشم، تمام شد. «وَ ما کانَ‌ لِمُؤْمِنٍ‌ وَ لا مُؤْمِنَةٍ» (احزاب/36) نه مرد با ایمان، نه زن با ایمان، «إِذا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً» وقتی خدا و رسول یک دستوری دادند، «أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ» شما دیگر اختیار نداری. اختیار داری تا مادامی که پیامبر حرفی نزده است. اما اگر پیغمبر دستور داد این کار بشود دیگر در مقابل پیغمبر اختیار نداری. «مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ» اگر با اینکه پیغمبر حرفی را زده و شما ضد حرف پیغمبر عمل کنید، «فَقَدْ ضَلَّ ضَلالًا مُبِیناً» پیغمبر چه فرمود؟ فرمود: «علیٌ مع الحق و الحق مع علی» این را شیعه و سنی نقل کردند. علی با حق است. آنوقت قرآن می‌گوید: «فَما ذا بَعْدَ الْحَقِ‌ إِلَّا الضَّلالُ» (یونس/32) اگر حق را نگرفتی، هر راهی بروی گمراه هستی. یکبار دیگر… «علیٌ مع الحق» این یک حدیث است که شیعه و سنی قبول دارند. قرآن می‌گوید: «فَما ذا بَعْدَ الْحَقِ‌ إِلَّا الضَّلالُ»! بعد از حق هرجا بروی، دنبال هرکس بروی گمراهی است. این رابطه ما با پیغمبر است.

صرف اینکه اسم پیغمبر را می‌شنویم صلوات می‌فرستیم این یک قدم است. باید خمس داد، اطاعت کرد. حجاب ما باید پیغمبر پسند باشند. تجارت ما باید پیغمبر پسند باشد. می‌شود انسان مثل جابر به جایی برسد که پیغمبر به جابر بگوید: «انت منا» تو از ما هستی. همین حضرت عبدالعظیم در شهر ری که ثواب زیارتش ثواب زیارت کربلا را دارد، می‌دانید امام به او چه گفت؟ امام فرمود: «أنت ولینا حقا» حقاً تو ولی ما هستی. خیلی مقام است. امام دهم به عبدالعظیم حسنی بگوید… رفت گفت: آقا می‌خواهم عقایدم را عرضه کنم. عقیده من در مورد توحید این است. در مورد نبوت و معاد این است. تمام افکارش را به امام دهم عرضه کرد. گفت: درست است؟ گفت: بله. عقاید تو درست است. «أنت ولینا حقا» حقاً شیعه درجه یک تو هستی. اشکال دارد امام زمان به ما بگوید: «أنت ولینا حقا»؟ ما می‌توانیم طوری باشیم.

یکبار در حرم امام رضا بودم. یکی از علما مرا دید و گفت: آقای قرائتی چند سال است طلبه هستی؟ گفتم: من از پانزده سالگی طلبه هستم. یادم نیست گفتم: چند سال. الآن بالای پنجاه سال است. گفت: حضرت علی یارانش را می‌دید لذت می‌برد، امیرالمؤمنین سلمان و ابیذر و مقداد و میثم را می‌دید، لذت می‌برد. تو که پنجاه سال هست طلبه هستی… البته آن زمان پنجاه سال نبود. تو که دهها سال است طلبه هستی، شده حضرت مهدی یکوقت به تو نگاه کند و لذت ببرد؟ این را گفت و رفت. ما فکر کردیم و دیدیم این که بود. چه حرف بزرگی زد؟ می‌‌شناختمش چه کسی بود. ما می‌توانیم طوری عمل کنیم که امام زمان بگوید: احسنت!.afkarnews.ir

 

چرا پيامبر (صلی الله علیه و آله) براي گفتگو با خدا به معراج رفت؟! (مگر خدا همه جا نيست؟!)

نوشته شده توسطمدیریت استانی لرستان 23ام مهر, 1396

ابتدا يادآور مي‌‌شويم كه هدف از معراج، تنها قرب الهي نبوده است، بلكه اهداف ديگري نيز در اين سفر مورد نظر بوده كه در ادامه به آن اشاره خواهد شد. اما توجه به اين نكته نيز لازم است كه اگر چه خدا همه جا حضور دارد، اما در برخي موقعيت‌‌ها مي‌‌توان ارتباط قوي‌‌ تري با او برقرار كرد كه مشابه چنين وضعيتي را مي‌‌توان در حج نيز شاهد بود.
اما هدف معراج چنان‌‌ كه در برخي تفاسير آمده اين بود كه روح بزرگ پيامبر اسلام(ص) با مشاهده اسرار عظمت خدا در سراسر جهان هستى، مخصوصاً عالم بالا، درك و ديد تازه‌‌اى براى هدايت و رهبرى انسان‌‌ها بيابد. اين هدف صريحاً در ابتداي سوره اسراء و آيه 18 سوره نجم آمده است.[1]
در منابع روايي نيز به برخي از اهداف معراج پيامبر(ص) اشاره شده است؛ از جمله:
1. يونس بن عبد الرحمن مي‌‌ گويد: از امام كاظم (ع) پرسيدم: به چه علت خدا پيامبرش را به سوى آسمان بالا برد و از آن به سوى سدرة المنتهى و از آن به سوى حجاب‌‌‌ هاى نور برد و با او گفت‌‌ و گو و نجوا كرد، در حالي‌ كه خداوند به مكان وصف نمي‌‌ شود؟ امام (ع) فرمود: «خداى متعال به مكان وصف نمي‌‌ شود و زمان بر او جارى نمي‌‌ گردد ولي خداوند عزت‌ مند و بزرگ، خواست كه فرشتگان و ساكنان آسمان‌‌هاى خود را با مشاهده پيامبر بنوازد و شگفتي‌‌ هاي خلقت را به رسول خود (ص) نشان دهد تا پس از برگشت از معراج به مردم خبر دهد و اين مسئله به گونه‌‌اي كه فرقه مشبهه مي‌‌ گويند نيست.[2] خدا، پاك و برتر است از آنچه وصف مي‌‌ كنند».[3]
2. ثابت دينار مي‌ گويد: از امام زين العابدين(ع) پرسيدم: آيا خداوند مكانى [مخصوص و معين] دارد كه در آن‌‌جا باشد؟ امام (ع) فرمود: «خداوند منزه است از اين [كه بتوان مكانى مخصوص و معين برايش تصور كرد]»، پرسيدم: پس چرا خدا، حضرت محمّد (ص) را به آسمان برد؟! آن‌ حضرت فرمود: «[به آسمان بردن آن‌حضرت دليل نيست كه خداوند مكانى دارد بلكه] آن‌ حضرت را به آسمان برد تا عوالم ملكوتى را به او نشان دهد، و شگفتي‌‌ هاي آفرينش و صنعت الهى را به چشم سر مشاهده نمايد…».[4]/ shahrekhabar.com

پي نوشت:
[1]. ر.ك: مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، ج 12، ص 17، دار الكتب الإسلامية، تهران، چاپ اول، 1374ش.
[2]. فرقه مجسّمه و مشبّهه، بنابر ظاهر برخي روايات، مى‌‏پندارند خدا را ظاهرى چون آدمى است؛ داراى رخسارى مانند رخسار انسان، چشم و گوش، و جسمى با دست و پا و … مى‌‏باشد. همچنين مى‌‏پندارند كه كمال معرفت به ذات مقدّس الهى در اين است كه انسان معتقد شود كه خداى متعال در بالاى همه مخلوقات و بر روى عرش و كرسى قرار گرفته است. به همين دليل است كه در مورد مخالفان خود اشتباه مى‌‏انديشند. آنجا كه آنها مى‌‏گويند: «خداوند جا و مكان خاص ندارد و در همه جا هست»، پيروان مجسّمه و مشبّهه مى‏‌پندارند كه مراد همان جسم مادّى مورد پذيرش ايشان مى‏‌باشد؛ در حالى‌كه مخالفان آنها مى‏‌گويند: خداوند جسم نيست كه در جايى باشد. ر.ك: عسكرى‏، سيد مرتضى، نقش ائمه در احياى دين‏، ج 2، ص 353، مركز فرهنگى انتشارات منير، تهران،1382ش.
[3]. شيخ صدوق، علل الشرائع، ج 1، ص 132، كتابفروشي داوري، قم، چاپ اول، 1385ش.
[4]. شيخ صدوق، علل الشرائع، ج 1، ص 131 – 132.

چگونه برخي بد عاقبت مي شوند؟

نوشته شده توسطمدیریت استانی لرستان 13ام مهر, 1396

كساني كه دست به كارهاي به ظاهر جزئي مي زنند ، مثلاً سيگار مي كشند ، يكدفعه مواجه با يك خطر كلي مي شوند كه آثار همان سيگارهاي جزئي است ، مانند تنگي نفس و از كار افتادن قلب .
 قرآن مي فرمايد : كساني كه پي در پي كار بد انجام مي دهند ( و به فكر توبه و جبران نيستند ) سرانجام آيات الهي را تكذيب مي كنند و حق را به تمسخر مي گيرند . ( ثم كان عاقِبه الذين أساؤا السٌوي أن كذبوا بآياتِ الله و كانوا بها يَستهزؤن )” 1 “. و به عذاب الهي گرفتار مي شوند . (كان عاقبه الذين من قبلهم دَمر الله عليهم ) ” 2″.

منابع:1- سوره روم ، آيه10

2- سوره محمد ، آيه 10  

(كتاب پرسش هاي مهم پاسخهاي كوتاه.حجة الاسلام قرائتي.سوال69)

ویژگی های انسان کریم النفس

نوشته شده توسطمدیریت استانی لرستان 11ام مهر, 1396

ویژگی های انسان کریم النفس

1.     امام علی علیه السلام فرمودند: ” اولین ویژگی شکرگزاری در برابر نعمتهای خداوند هر چند هم که کم باشد". و در مقابل آن انسان لئین، طمع به افزایش نعمت و مال دارد.

2.     دومین خصوصیت، اهل بخشش و تغافل بودن هست. ما یک غفلت داریم یک تغافل. غفلت ناپسند است و مذموم. ولی تغافل پسندیده است. یکی از ویژگی های انسان های کریم النفس، تغافل است. یعنی با اینکه دیده ای ولی خود را به ندیدن بزنی. با اینکه شنیده ای ولی خود را به نشنیدن بزنی. اگر این ویژگی در جامعه و  خانواده رعایت شود دیگر هیچ مشکل و دعوایی وجود نخواهد داشت.

امام علی علیه السلام فرمودند:” آدم کریم النفس خود را به غفلت می زند". یا فرمود: ” از بهترین کارهای انسان کریم النفس این است، کاری را که فهمیده می گوید نفهمیدم". امام علی علیه السلام در کوچه ها راه می رفتند. می فرمودند: کسی که ناصبی بود به من دشنام داد. حضرت دیدند که دشنام می دهد ولی خود را به ندیدن زدند. شنیدند که دشنام می دهد ولی خود را به نشنیدن زدند. حضرت فرمود: گذشتم و با خود گفتم با یک علی بن ابی طالب دیگر است. فقط من با این اسم نیستم. گفتند اقا با شما بود. ولی امام فرمود نه با من نبود.

3.     ویژگی دیگر انسان کریم النفس، وفادار بودن می باشد.

کسی که سرقولش نماند کریم نیست. اهل بیت علیهم السلام پناهگاه محمد و آل محمد هستند که ما در مواقع مشکلات باید وارد آن پناهگاه شویم. اهل بیت علیهم السلام در این مواقع به ما وفا می کنند. اگر مشکل برایت پیش آمد به قم برو و از کریمه اهل بیت علیهم السلام کمک بگیر.

4.     یکی دیگر از ویژگی های انسان کریم النفس، خود را بدهکار مردم می داند. این ادم که کار خوبی انجام می دهد، فکر می کند که بدهکار مردم است. حضرت فرمود:” ادم کریم النفس اگر کارهای خوب انجام می دهد، انگار که باری بر دوشش بوده که برداشته است".

یعنی وقتی امام رضا علیه السلام گره از مشکلات ما باز می کند، خود را بدهکار ما می داند؟ حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها مقامش این است که از اهل بیت، کریمه آنان شده است. که امام صادق علیه السلام فرمود: ” برای خدا حرمی است در مکه، برای پیامبر حرمی است در مدینه، برای امام علی علیه السلام حرمی است در کوفه( در آن زمان نجف نبوده است)، و برای ما اهل بیت حرمی است و آن هم در قم است".

5.     دیگر خصوصیت، آبرو داشتن است.

حال کریم به چه کسی گفته می شود؟ معاویه لعنت الله علیه به نزد امام حسن علیه السلام رفت و پرسید: اقا شما چه کردید که همه به شما کریم اهل بیت گویند؟ امام فرمودند: “وقتی گره ای در زندگیتان می افتد، وقتی بیرون از منزل می آیید به قصد اینکه نزد اهل بیت رفته و مشکلتان را با اهل بیت علیهم السلام بازگو کنید، ما مشکلتان را حل می کنیم"./ حجت الاسلام خلج http://vareth.ir

روایتی شنیدنی درباره امام حسین(ع)

نوشته شده توسطمدیریت استانی لرستان 10ام مهر, 1396

ملاقات گروهی از ملائک و اجنه با امام حسین(علیه السلام) برای مبارزه با دشمنان حضرت که در هر بار امام(علیه السلام) به آن‌ها اذن ورود نداد.

به عنوان نمونه امام صادق(علیه السلام) طی روایتی فرمود: زمانی که اجنه درخواست یاری امام حسین(علیه السلام) را به حضرت عرضه داشتند، امام(علیه السلام) فرمود:«به خدا قسم ما باین کار از شما تواناتریم» و بعد استشهاد به آیه42 انفال کردند و فرمودند: «وَ لَکِنْ‏ لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ وَ یَحْیى‏ مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ؛ لکن مرحله‎‏اى است آزمایشى تا راه براى هر کس که هلاک شود و یا زندگى جاوید یابد، روشن و نمایان شود.» (هدایةالکبری، ص206 و لهوف(ترجمه قهری)، ص67)

ماجرا به اینجا ختم نشد و خداوند مجدداً در کربلا صحنه‌ای خلق کرد. در این باره از امام صادق علیه‌السلام نقل شده فرمود: «از پدرم شنیدم مى‌‏فرمود: هنگامى که امام حسین علیه‌السلام با عمر سعد روبرو شد و آتش جنگ شعله‌‏ور شد، خداوند امداد غیبى پیروزى را بر فراز سر حسین علیه‌السلام فرو فرستاد، به طورى که بال‌هاى خود را بر بالاى سر حسین علیه‌السلام گشودند، سپس همان امدادها، امام حسین علیه‌السلام را بین دو چیز- پیروزى بر دشمن و لقاى خدا- مخیّر کردند، امام حسین علیه‌السّلام لقاى خدا (شهادت قهرمانانه) را برگزید؛ لَمَّا الْتَقَى الْحُسَیْنُ علیه السلام وَ عُمَرُ بْنُ سَعْدٍ لَعَنَهُ اللَّهُ وَ قَامَتِ الْحَرْبُ أَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى‏ النَّصْرَ حَتَّى رَفْرَفَ عَلَى رَأْسِ الْحُسَیْنِ ع ثُمَّ خُیِّرَ بَیْنَ النَّصْرِ عَلَى أَعْدَائِهِ وَ بَیْنَ لِقَاءِ اللَّهِ فَاخْتَارَ لِقَاءَ اللَّه‏.» بنابراین امام حسین(ع) برای رسیدن و رساندن اصحابشان به لقای خداوند از تمام هستی خود گذشت و این مسیر را برای سایر شیعیانشان تا پایان دنیا هموار کرد.

 .afkarnews.ir

چگونه بفهمیم چه قدر تقوا داریم

نوشته شده توسطمدیریت استانی لرستان 27ام شهریور, 1396

«لَنْ یَنَالَ اللَّهَ لُحُومُهَا وَلَا دِمَاؤُهَا وَلَکِنْ یَنَالُهُ التَّقْوَى مِنْکُمْ(حج/۳۷) هرگز گوشت‌هایشان وخون‌هایشان به خدا نمی‌رسد، بلکه تقوای شما به او می‌رسد.» 

یا در حدیثی امام صادق(علیه‌السلام) درباره این آیه فرمودند:«وَ لِیَعْلَمَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مَنْ یَتَّقِیهِ بِالْغَیْبِ؛ تا که خداوند بداند چه کسی در غیب، خود را حفظ می‌کند.»[وسائل الشیعه، ج۱۴، ص۲۰۶] 

اما پرسش اینجاست که مگر راه دیگری برای رسیدن یا امتحان تقوا وجود نداشته است؟

در پاسخ باید گفت که آری برای امتحان تقوا راه‌های مختلفی وجود داشته و واجب نیز شده است؛ مانند نماز و روزه، اما اسلام در کنار این راه‌های صرفاً معنوی، یکسری موارد مادی نیز قرار داده تا عیار تقوای فرد به درستی سنجیده شده و بر خودش نیز عیان شود. چه بسا افرادی که به جهت علاقه‌مندی به دنیا و مادیات، حاضرند یک عمر نماز خوانده و روزهایش را روزه بگیرند؛ ولی از پول خود در راه دین خرج نکنند. 

از این رو واجباتی مادی مانند خمس، زکات یا قربانی کردن نیز در احکام اسلامی مدنظر قرار گرفته است./afkarnews.ir

معیار های شناخت حق از باطل چیست؟

نوشته شده توسطمدیریت استانی لرستان 26ام شهریور, 1396

 

 

معیار شناخت حقّ از باطل متعدّد است، از جمله:
الف: انبیا واولیاى الهى؛ چنانکه پیامبر صلى الله علیه وآله را فاروق نامیدند  ویا در حدیث مى ‏خوانیم: «مَن فارق علیّاً فقد فارق اللّه» هر کس على علیه السلام را رها کند، خدا را رها کرده است.
ب: کتاب آسمانى؛ که با عرضه امور به آن مى ‏توان حقّ را از باطل تشخیص داد.
ج: تقوا، زیرا طوفان غرائز و حبّ و بغض‏هاى همراه با بى ‏تقوایى، مانع درک حقایق است.
د: عقل و خرد؛ که بدون آن نمى ‏توان حتّى به سراغ وحى رفت.
 منبع:تفسیر نور ج4 ص309

چگونه قرآن براي ظالمان مايه خسارت است؟

نوشته شده توسطمدیریت استانی لرستان 23ام شهریور, 1396

(وَ نُنزِّلُ مِنَ الْقُرْءَانِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِينَ وَ لا يَزِيدُ الظلِمِينَ إِلا خَساراً)(82/اسراء)


نه تنها در اين آيه كه در بسيارى ديگر از آيات قرآن ميخوانيم دشمنان حق بجاى اينكه از نور آيات الهى دل و جان خود را روشن سازند و تيره گيها را بزدايند، بر جهل و شقاوتشان افزوده ميشود. اين به دليل آنست كه خميرمايه وجودشان بر اثر كفر و ظلم و نفاق به شكل ديگرى درآمده ، لذا هر جا نور حق را مى بينند به ستيز با آن برمى خيزند، و اين مقابله و ستيز با حق ، بر پليدى آنها مى افزايد، و روح طغيان و سركشى را در آنها تقويت ميكند.يك غذاى نيرو بخش را اگر به عالم مجاهد و دانشمند مبارزى بدهيم از آن نيروى كافى براى تعليم و تربيت و يا جهاد در راه حق ميگيرد، ولى همين غذاى نيروبخش را اگر به ظالم بيدادگرى بدهيم از نيروى آن براى ظلم بيشتر استفاده ميكند، تفاوت در غذا نيست،تفاوت در مزاجها و طرز تفكرها است.آيات قرآن طبق مثل معروف همچون قطره هاى حياتبخش باران است كه در باغها، لاله ميرويد، و در شورهزارها خس!.و درست به همين دليل ، براى استفاده از قرآن بايد قبلا آمادگى پذيرش را پيدا كرد، و به اصطلاح علاوه بر فاعليت فاعل ، قابليت محل نيز شرط است و از اينجا پاسخ اين سؤ ال كه چگونه قرآن كه مايه هدايت است اين افراد را هدايت نميكند روشن ميگردد،زيرا قرآن بدون شك مايه هدايت گمراهان است اما به يك شرط،گمراهانى كه در جستجوى حق هستند،به همين انگيزه به سراغ دعوت قرآن مى آيند، و انديشه خود را براى درك حق به كار مى گيرند اما متعصبان لجوج و دشمنان قسم خورده حق كه با حالت صددرصد منفى به سراغ قرآن مى آيند مسلما بهره اى از آن نخواهند داشت ، بلكه بر عناد و كفرشان افزوده ميشود چرا كه تكرار عمل خلاف به آن عمق بيشتر در جان آدمى ميدهد.

منبع:تفسير نمونه ج12 ص237و238

راه دوری از ریا و رسیدن به اخلاص در عمل

نوشته شده توسطمدیریت استانی لرستان 20ام شهریور, 1396

 

آنكه گرفتار ریا مى ‏شود، هنوز به مرحله یقین و باور نرسیده است.

على علیه السلام مى‏ فرماید: «الاخلاصُ ثَمَرةُ الیَقین/ اخلاص، نتیجه یقین است». (فهرست غررالحكم)

ممكن است انسان به خدا و قیامت و پاداش و … علم داشته باشد؛ ولى علم انسان، تا به مرحله یقین و باور نرسد، آن تأثیرگذارى لازم را نخواهد داشت.

همه مى‏ دانند كه مرده، قادر بر انجام كارى نیست، امّا خیلى‏ ها، در همان حال، از مرده مى ‏ترسند.

ریاكار، هر چند ممكن است به خدا و قیامت و حساب و كتاب، آگاه باشد؛ ولى آگاهى او چون به مرحله یقین نرسیده، از اخلاص دور مى ‏شود. این یقین هم در سایه عبادت بسیار فراهم مى‏ آید.

قرآن مى ‏گوید: «وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى‏ یَأْتِیَكَ الْیَقِینُ/ آنقدر عبادت كن تا یقین به تو برسد». (حجر، آیه 99) 

اگر یقین داشته باشیم كه عالم، محضر خداست، عزت و ذلّت به دست اوست، دنیا و جلوه‏ هاى آن، سرمایه هایى كم سود و گذرا و فریبنده است، به اخلاص در عمل كشیده مى ‏شویم.http://hawzahnews.com

منبع: کتاب پرتوی از اسرار نماز، محسن قرائتی

مگر انسان به چند نوع هدايت نياز دارد كه قرآن انواعي براي آن ذكر مي كند؟

نوشته شده توسطمدیریت استانی لرستان 20ام شهریور, 1396

هنگام مراجعه به قرآن مي بينيم كه به نمونه هاي متعدد هدايت اشاره شده است، كه برخي در وجود خود انسان نهفته شده است و برخي در نظام هستي. در ادامه به توضيح درباره اين انواع هدايت خواهيم پرداخت تا نياز انسان به اين هدايت ها روشن شود:
1.هدايت فطري: اولين هدايتي كه به انسان داده شده است، هدايت فطري است: «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتىِ فَطَرَ النَّاسَ عَلَيهَْا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَالِكَ الدِّينُ الْقَيِّم» اين فطرتى است كه خداوند، انسانها را بر آن آفريده دگرگونى در آفرينش الهى نيست اين است آيين استوار.[1]
پس هر انساني بر فطرت زاده مي شود و از هدايت فطري برخوردار است. هدايت فطري غير قابل تغيير و تبديل است و به تعبير قرآن سنتي از سنن الهي است و سنن الهي نيز جاري و هميشگي است؛ چون حكمت الهي اين را اقتضا مي كند.
اما مشكل اينجاست كه هدايت فطري نه قادر است مصداق كمال را تعيين كند و نه قادر است راه را نشان دهد؛ بلكه تنها انسان را موجودي طالب كمال مي سازد و او را به كمالي بي انتها متصل مي كند. انسان به هر مرحله اي از كمال برسد، آنرا پشت سر مي گذارد تا به دنبال مرحله جديدي برود؛ بدون آنكه در جايي متوقف شود. اما چنانچه گفتيم اين فطرت مشخص نمي كند كمال چيست و چگونه مي توانيم به آن برسيم. از اينجا نياز انسان به شريعت هاي آسماني ، دين و انبيا آشكار مي شود. بنابراين مرحله دوم هدايت، هدايت تشريعي است.
2. هدايت تشريعي: وظيفه پيامبران هدايت تشريعي است؛ يعني اينكه بگويد اين كار را بايد انجام دهيم و آن كار را نبايد انجام دهيم. محور اين بايد ها و نبايد و هدف آن ، دور شدن و نزديك شدن به خداست. هدف از خلقت انسان، تحقق قرب الهي است و دوري از هرچه مانع تقرب شود و انسان را از خدا دور كند. پيامبر اكرم(ص) مي فرمايد: « انه ما من شي يقربكم الي الله و يبعدكم عنه اله و قد بينته: هيچ چيز نيست كه باعث نزديكي شما به خدا يا دوري شما از او شود، مگر اينكه آنرا براي شما بيان كرده ام.» اين بيان توسط شريعت و از راه قانون صورت گرفته است. و انسان نيز آزاد است كه به اين قانون و شريعت عمل بكند يا نكند.
3.هدايت تكويني: اما هدايت سومي هست كه قرآن به آن اشاره مي كند و ما آنرا هدايت تكويني مي ناميم. دين پژوهان هدايت را به دو نوع تقسيم مي كنند: اول هدايت به معناي نشان دادن راه و دوم هدايت به معناي رساندن به هدف. مانند اينكه شخصي آدرسي از شما بپرسد. شما به دو شكل مي توانيد او را راهنمايي كنيد. اول اينكه در ابتداي راه بايستيد و مسير را براي او توضيح دهيد. در اين حالت شخص يا آدرس را پيدا مي كند تا نمي كند. شكل دوم اينكه دستش را بگيريد و خود، او را به مقصد برسانيد. واضح است كه در شكل دوم احتمال خطا وجود ندارد و شخص به مقصد مي رسد.
اين شكل دوم از هدايت را هدايت تكويني مي ناميم. چون غيرقابل تخلف است به اين نام ناميده مي شود. اين نوع از هدايت بر عهده امام است. گرچه هدايت نوع دوم و سوم هر دو مي تواند در يك شخص جمع شود و آن شخص در واقع هم پيامبر باشد و هم امام. مانند ابراهيم خليل الرحمان(ع): « وَ إِذِ ابْتَلىَ إِبْرَاهِمَ رَبُّهُ بِكلَِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنىّ‏ِ جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا» هنگامى كه خداوند، ابراهيم را با وسايل گوناگونى آزمود. و او به خوبى از عهده اين آزمايشها برآمد. خداوند به او فرمود: «من تو را امام و پيشواى مردم قرار دادم!»[2]. [3] حضرت ابراهيم عليه السلام پس از آنكه از بوته آزمايش با سربلندي بيرون آمد و خداوند او را لايق ديد، به او مقام امامت را عطا كرد. بنابراين هر كسي شايستگي مقام امامت نيست كه بتواند هدايت تكويني كند. بلكه قرآن يادآور مي شود كه امامت جز به آنكه مورد آزمايش قرار گيرد و صبر كند داده نمي شود. به همين دليل قرآن درباره حضرت آدم(ع) مي فرمايد :« وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْما» و عزم استوارى براى او نيافتيم.[4] يعني مورد آزمايش قرار گرفت، اما صبر نكرد. اين صبر نكردن به معناي گناه نيست؛ بلكه به اين معناست كه شخص براي برخورداري از موهبت امامت بايد به مرتبه اي از مراتب وجود مي رسيد، اما نرسيد. از اين رو علامه طباطبايي مي گويد: «خداوند علت دادن موهبت امامت را اينگونه بيان مي كند: « لَمَّا صَبَرُوا وَ كانُوا بِآياتِنا يُوقِنُون»[5] صبر در اينجا مطلق است و به معناي هرچيزي است كه بنده در راه عبوديت خدا بدان امتحان مي شود»[6]
بنابراين اين هدايت هاي سه گانه براي انسان ضروري است. هدايت فطري كه شامل تمام موجودات مي شود و براي انسان كافي نيست؛ چرا كه مصداق كمال و راه رسيدن به آن را براي انسان تبيين نمي كند. هدايت دوم مصداق كمال و راه را نشان مي دهد، اما فقط راهنما است و در رسيدن و راه رفتن به سمت كمال دست انسان را نمي گيرد و مي توان آنرا هدايت عام انسان و جن دانست. اما هدايت نوع سوم شامل هركسي نمي شود؛ تنها كسي كه خواستار هدايت خويش است و بخواهد به هدف برسد، اين هدايت به او داده مي شود و امام دست چنين كسي را گرفته و به مقصد مي برد.shahrekhabar.com
پي نوشت:
[1] .روم،30
[2] .بقره،124
[3] . پژوهشي در پرسمان امامت،گفتگوي با سيد كمال حيدري، جواد علي كسار، ترجمه نورالهدي توفيق، دار فراقد،1382،ص48-54
[4] . طه، 115
[5] . چون شكيبايى نمودند، و به آيات ما يقين داشتند. سجده،24
[6] .پژوهشي در پرسمان امامت، 105-107