« تنها تر ین غر یب دیار مد ینه بود/ او مرد علم و زهد و وقار و سکینه بود | چرا رهبر انقلاب از عبارت شجره ملعونه استفاده کردند؟ » |
روایت آهنگران از حج خونین سال 66
نوشته شده توسطمدیریت استانی لرستان 18ام شهریور, 1395
من هر سال یا از طریق سپاه به مکه می رفتم، یا از طریق بعثه ی رهبری. آن سال از طرف سپاه به حج مشرف شدم و پدر و مادرم هم همراه با یکی از کاروان های اهواز به این سفر مقدس آمده بودند.
روز راهپیمایی من در بعثه بودم و خبرهای مختلفی که می رسید ، همه دال بر این بود ، که امروز با روزهای دیگر کمی فرق می کند. به طور مثال : « هادی غفاری » آمد و گفت : « اوضاع روبه راه نیست ، همه چیز درهم و برهمه . » ، یا « فواد کریمی » که آن مقطع نماینده مردم اهواز در مجلس بود ، آمد و گفت: « من چون عربی بلدم، رفتم به مامورهای سعودی گفتم : من عراقی هستم و از دست این ایرانی ها که هم چین برنامه هایی رو راه می اندازن ، حسابی عصبانی ام، می خوام با شما همکاری کنم ، اما مامور سعودی به من گفت : « لازم نیست، ما امسال می خوایم خون به پا کنیم. »
همراه با سردار « محتاج » از بعثه زدیم بیرون. سردار محتاج نگاهی به نیروهای سعودی کرد ، که همین طور به تعدادشان اضافه می شد و گفت : « این آرایشی که این ها دارن به خودشون می گیرن ، آرایش درگیریه . » اوضاع آشکارا غیر عادی بود و ماموران سعودی همه جا را در قرق خود داشتند.
آن زمان مسوول بعثه ، « مهدی کروبی » بود ، که ظاهرا علی رغم اخبار و شواهد از وضیعت موجود ، زیر بار تعطیل کردن مراسم نرفت.
قرار بر این شد، که عده ای از بچه ها ی خوش بنیه و قبراق، جلوی صف تظاهرکنندگان بایستند ، تا در صورت تهاجم طرف مقابل، صف شرطه های سعودی را بشکنند. تقریبا همه می دانستیم که درگیری حتمی است، البته حدود 40-30 متر عقب تر از ما ، جانبازان مستقر بودند و یک فضای خالی 40-30 متری بین صف اول و جانبازان وجود داشت .
من که اوضاع را نامساعد دیدم، برای این که مشخص کنم کجا بایستم ، یعنی جلوی راهپیمایی ، وسط راهپیمایی و یا آخر آن ، استخاره کردم . همه استخاره ها بد آمد ، به جز استخاره ای که نیتم ایستادن در ردیف خط شکن بود، در نتیجه رفتم صف اول و همان جا مستقر شدم.
بالاخره راهپیمایی آغاز شد. به چند دقیقه نکشید که سعودی ها درگیری را آغاز کردند . آن ها از پشت سرراهپیمایان و از جلو حمله ور شدند و با انواع و اقسام وسایل، به جان مردم افتادند … .
قیامتی به پا شده بود ، عده ی زیادی از مردم ، خصوصا افراد مسن ، به دلیل ازدحام جمعیت و هجوم سعودی ها ، زیر دست و پا مانده بودند .. ..
… .آن روز ، تنها کسانی که از ایرانی ها حمایت می کردند ، فلسطینی ها و لبنانی ها بودند . محل اسکان آن ها در خیابان اصلی محل برگزاری راهپیمایی بود و آن ها با دیدن معرکه ، در هتل خود را باز کرده و ایرانی ها را گروه گروه به داخل هدایت می کردند و آن ها را از چنگال ماموران سعودی مصون نگه می داشتند . مادر من هم یکی از همین نفراتی بود که به محل اسکان فلسطینی ها راه یافته و بدین طریق توانسته بود خود را از مهلکه نجات دهد .
آن شب فضای حزن و غمی بر همه ی کاروان ها مستولی شده بود . پس از آن سعودی ها تا توانستند حجاج ایرانی را اذیت کردند ، حتی جنازه های شهدا را ، که حدود سیصد نفر بودند ، تحویل نمی دادند .
به هر نحوی بود ، بقیه ی اعمال مان را انجام دادیم . در صحرای عرفات ، یکی از دوستان شعری علیه آل سعود و وهابیت سرود که آن را فی المجلس خواندم . در طول مراسم مردم پی در پی فهد و آل سعود را لعن و نفرین می کردند .
بعد از این که به ایران آمدیم ، تا مدت ها در برنامه های مختلف از جنایت آل سعود و شهدای فاجعه مکه یاد می کردم و نوحه های متعددی هم در این زمینه خواندم ، از جمله نوحه :
مکه شد کربلا واویلا ، مکه شد کربلا واویلا ……. زجور اشقیا واویلا ، زجور اشقیا واویلا ” شهدای ایران ”
فرم در حال بارگذاری ...