موضوع: "مناسبتها"

یا حسین

نوشته شده توسطمدیریت استانی لرستان

امام رضا علیه السلام : هرگاه ماه محرم فرا می رسید، پدرم دیگر خندان دیده نمی کرد و غم وافسردگی بر اوغلبه می یافت.

                                                            امالی صدوق ،ص111

صلی الله علیک یا سید الساجدین و یا زین العابدین

نوشته شده توسطمدیریت استانی لرستان 24ام مهر, 1396

زنده نگه داشتن حادثه عاشورا

نوشته شده توسطمدیریت استانی لرستان 24ام مهر, 1396

نقش امام سجاد(علیه السلام) در بیداری اسلامی

 


بدون تردید امام زین العابدین(علیه السلام) در بیداری اسلامی و زنده نگه داشتن حادثه عاشورا نقش بی بدیلی داشته است. مأموریت این امام همان و تلاش ایشان در جهت هویدا کردن حقیقت از همان خطبه های اولیه در شام و مجلس یزید آغاز می شود.
هر چند دستگاه بنی امیه سعی داشت با ظاهر سازی و فریب عوام به جنایات وحشیانه خود وجه شرعی ببخشد، ولی امام سجاد(علیه السلام) با روشنگری و تبیین حقیقت، ماهیت شیطانی دستگاه سفاک بنی امیه را روشن نمود، و همگان را از ظلم بزرگی که بر فرزندان رسول خدا وارد شده بود آگاه می کرد، بنابر نقل تاریخی ایشان تاپایان عمر داغدار صحنه عاشورا بود، و قریب به سی و پنج سال با اشک ماتم خود مردم را متوجه نهضت کربلا می کرد، نقل شده است، هنگامى كه غذا براى افطارش حاضر مى ‏شد، از شهادتگاه پدر و شهيدان به خون خفته كربلا ياد مى ‏‌كرد و مى ‌‏فرمود: آه از غم و اندوه! اى واى بر اين مصيبت! و زمزمه مى‏‌كرد: «قتل ابن رسول اللَّه جائعا! قتل‏ ابن‏ رسول‏ اللَّه‏ عطشانا!»، فرزند گرانمايه پيامبر گرسنه به شهادت رسيد! پسر پيامبر را با لب تشنه كشتند! و آنقدر مى‏‌گريست كه گريبان جامه‌‏اش اشك آلود مى‏‌گرديد!.»shahrekhabar.com

در سوگ امير آزادى ( ترجمه مثير الأحزان )، ص373.

گفتگوی جذاب با یک روحانی نابینا + عکس

نوشته شده توسطمدیریت استانی لرستان 23ام مهر, 1396

بیوگرافی مختصری از خودتان بفرمایید تا بیشتر با شما آشنا شویم

حسین عبدالله زاده هستم، متولد ۱۳۵۵ در روستای گدای احمدآباد شهر «شوط» از توابع استان آذربایجان غربی.

دوران ابتدایی را در این روستا گذراندم، دوره راهنمایی به شهر شوط آمدم و دوران دبیرستان را نیز در همین شهر سپری کرده و در رشته علوم انسانی دیپلم گرفتم.

چند فرزند دارید؟

دو فرزند پسر دارم به نام های امیررضا متولد ۱۳۸۰ و علی اکبر متولد ۱۳۸۵.

از چه سالی وارد حوزه علمیه شدید؟

سال ۱۳۷۵ وارد حوزه علمیه شهر خوی شدم و ۵ سال در مدرسه علمیه نمازی این شهر تحصیل کردم و سه سال نیز تدریس داشتم.

 از چه سالی با مشکل نابینایی مواجه شدید؟

در اواخر پایه پنجم به مشکل نابینایی برخورد کردم، پیش از این از عینک استفاده می کردم و مشکل خاصی نداشتم، اما از سال ۱۳۸۱ مشکل نابینایی ام آغاز شد و عینک هم جواب نداد، به پزشک های مختلفی در تهران و تبریز مراجعه کردم، اما از سال ۱۳۸۶ به طور کامل بینایی ام را از دست دادم.

 

 

حتما شرایط سختی هم پیدا کردید، اینکه یک نفر قبلا بینا بوده و یک مرتبه نابینا می شود...

بله، یک سال از لحاظ روحی خیلی به مشکل برخوردم و خانه نشین شدم، تصمیم گرفتیم به اتفاق خانواده به زادگاهم شهر شوط برگردم، تا شاید کمی از مشکلات عاطفی ام مرتفع شود.

بعد از مواجه شدن با مشکل نابینایی و مراجعت به زادگاه، چه فعالیت هایی داشتید؟

در سال های ۱۳۸۶ و ۱۳۸۷ در مجالس مختلف منبر داشتم و روضه خوانی هم می کردم، چون قبل از تحصیل در حوزه علمیه، در رشته قرائت قرآن کار کرده بودم و قاری قرآن هستم و چندین بار نیز در مسابقات قرآن شاخه نابینایان مقام اول استان و مقام سوم کشوری را سال ۱۳۸۷ در تهران کسب کردم. همچنین رتبه اول استانی در رشته مداحی را هم به دست آوردم،  روضه خوانی می کنم و حتی با مداح نابینا حاج اصغر زنجانی هم به اتفاق در شهرهای خوی و زنجانی مداحی کرده ایم.

در مسابقات قرآن نابینایان با مشکلی مواجه نشدید، مگر با خط بریل آشنایی داشتید؟

آن زمان با خط بریل آشنایی نداشتم، مجبور بودم از مسئولان برگزاری مسابقات خواهش کنم که کمی زودتر صفحه مورد نظر را به من اعلام کنند تا رسیدن نوبتم آن صفحه را حفظ کنم و اینگونه در مسابقات شرکت کردم.

الان با خط بریل آشنایی دارید؟

حروف الفبای خط بریل را در سال ۱۳۸۸ با یک معلم استثنایی در شهر خوی یاد گرفتم تا یادداشت های مقدماتی و روزمره ام را داشته باشم، سپس خودم با تمرین و ممارست، به طور کامل یاد گرفتم؛ الان قرآن را با خط بریل می نویسم و می خوانم.

 

از فعالیت هایتان برایمان بگویید…

هم اکنون در شهر شوط منبر می روم و در جلسات خانگی، روضه می خوانم، با حمایت شهرداری و شورای شهر شوط، مسئولیت وادی رحمت را به عهده دارم؛ نماز جماعت مغرب و عشاء را نیز در مسجد روستای گدای احمدآباد که در نزدیکی شوط قرار دارد، اقامه می کنم.

زمانی که شهر خوی بودم انجمن نابینایان این شهر را افتتاح کردیم، انجمن حمایت از نابینایان شهر شوط را نیز دایر کردم که مسئولیت آن نیز بر عهده بنده است.

در شهر شوط ۴۰ نفر عضو انجمن نابینایان و کم بینایان هستند و مراسمی نیز به مناسبت روز عصای سفید برگزار خواهیم کرد.

با توجه به اینکه شما در کسوت روحانیت هستید، برخورد مردم شهر با شما به عنوان یک روحانی نابینا چگونه است؟

من به جز حرمت و ارزش مضاعف چیز دیگری از این مردم ندیدم، از مردم این شهر راضی هستم، خیلی اتفاق افتاده که در گذر از خیابان از من حمایت می کنند.

آقای عبدالله زاده برای شما سخت نیست که بعد از سال ها بینایی، با مشکل نابینایی روبه رو شدید؟

تابع مصلحت الهی هستیم، از ته دلم با این وضع راحت ترم چون از این طریق، بسیاری از مسئولیت ها از دوشم برداشته شده است، من دوران نابینایی را شیرین تر می بینم.

اخوی بنده هم روحانی هستند، ایشان می گویند نابینایی شما یک امتیاز بزرگی است، چون در منبرها و روضه خوانی ها شاهد برخی انرژی های منفی یا نگرش افراد نیستید، این تصور  ذهنی شما یک نعمت برای ماست.

من برای همه چیز تصویر ذهنی دارم، اما نابینای مادرزادی این تصور را هم ندارد و این یک امتیاز برای بنده محسوب می شود.

حاج آقا تاکنون به سفر زیارتی مشهد یا کربلا مشرف شده اید؟

زیارت کربلا تاکنون نصیبم نشده اما دو مرتبه در زمان بینایی به مشهد مقدس مشرف شدم و یک مرتبه هم در زمان نابینایی.

آیا تفاوتی در زیارت زمان بینایی و نابینایی احساس کردید؟

وقتی چشم آدم می بیند، محدوده نگرش درونی اش محدود می شود اما در حالت نابینایی، تصور ذهنی انسان وسیع تر می شود.

وارد حرم مطهر که شدم، فرزندم دستم را گرفته بود وارد درب ورودی که شدم خم شده و درگاه را بوسیدم، متوجه نشدم که چطور در آن ازدحام، پسرم را گم کردم، اما یک لحظه دیدم یک نفر دستم را گرفت و مرا به نزدیک ضریح رساند، واقعا ازته دل زیارت کردم. این صحنه یک رویا برای من بود نمی دانم چطور شد در این ازدحام جمعیت، با کمال آرامش به ضریح نزدیک شدم./http://hawzahnews.com

امام حسین علیه‌السلام در زمین پر آب و جلگه‌ای جنگید!

نوشته شده توسطمدیریت استانی لرستان 23ام مهر, 1396

گول نخوریم؛ امام حسین علیه‌السلام در زمین پر آب و جلگه‌ای جنگید!


می‌دانيد جنگی که در روز عاشورا رخ داد در نزديکي رود فرات بوده و در هيچ کجای کره زمين نمی‌توانيد سرزمينی در کنار يک رود را بيابيد که صحرا و بيابان بی‌آب و علف باشد، مگر رودی که از ميان کوهستان می‌گذرد. همه در طول تحصيلمان خوانديم که در کنار رودها جلگه و زمينهای حاصلخيز به وجود می‌آيد. واقعيت اين است که اطراف فرات را نيز مانند ساير رودها، جلگه‌ها و زمين‌های حاصل خيز تشکيل می‌دهد و کربلا نيز سرزمينی سرسبز است.
گول نخوریم ؛ امام حسین در زمین پر آب و جلگه‌ای جنگید!
متن شبهه:
از آن گذشته در چنين مناطقي به دليل نزديکي به رودخانه بستر زيرين زمين را سفره‌های پهناور آبی تشکيل می‌دهد و دست‌رسی به آب آسان‌تر از آن چيزی است که به ذهن می‌رسد. تنها با کندن 4 يا 5 متر از زمين می‌توان به آب رسيد. در منطقه اهواز يکی از مشکلات ساخت و ساز همين سفره‌های زيرزمينی است که کاملاً زير شهر را فرا گرفته‌اند. حال، آیا 72 نفر نتوانستند يک گودال 4 متری حفر کنند؟!!
پاسخ_شبهه :
اگر شبهه‌کننده درست درس می‌خواند یا سیری در زمین می‌کرد باید می‌دانست در مناطقی که هوا گرم و خشک است هر کجا نهر آبی باشد فقط و فقط اطراف آن نهر گياه می‌رويد اما کمی از آن فاصله گرفته شود کاملا خشک است، که مانند چنين مناظری در ايران بسيار يافت می‌شود از باب مثال به بيابان اطراف قم رجوع کنيد خواهيد ديد که تا چند متر اطراف رودها سرسبز است و باقی بيابان خشک و بي گياه است و در عراق چنين مناطقي بسيار است و اتفاقا کربلا چنين منطقه‌ای است يعنی در اطراف خود رود فرات سرسبز بوده اما کمی از رود فاصله گرفته می‌شد بيابان خشک بود.
کربلا در نزدیکی رود فرات نیست بلکه به طور مستقیم حدود پانزده کیلومتر با هم فاصله دارند، بله نهر کوچکی از فرات منشعب است که از نزدیکی‌های آن جا می‌گذرد و به آن نهر علقمه می‌گویند و چون این نهر از رود فرات جدا می‌شود گاهی مجازاً به آن فرات هم گفته می‌شود.
بله در کنار نهر علقمه اندکی درخت و گیاه روییده بود برای همين وقتی حضرت عباس (علیه‌السلام) برای آوردن آب رفت در کنار علقمه وارد نخلستان شد و دشمنان پشت نخلها کمين کردند پس معلوم است اطراف رود سرسبز بوده و در کتاب محن الابرار و نفس المهموم و ديگر مقاتل آمده هر چه سيدالشهدا به حر اصرار کرد که کنار فرات خيمه بزنند نگذاشت و کاروان امام را در منطقه خشک و رملی پياده نمود.
ابن_زیاد در نامه‌اش به حرّ می‌نویسد:"به مجردى که فرستاده من بر تو وارد شد و نامه مرا تسلیم کرد کار را برحسین (علیه‌السلام) دشوار ساز و او را در سرزمینى فرودآور که آب و گیاهى در آن نباشد و متوجه باش به فرستاده خود دستور دادم، همواره با تو باشد و از تو دور نشود تا از نزدیک شاهد اعمال تو بوده و نحوه رفتار تو را در بازگشت به من اطلاع دهد. [الارشاد، شیخ مفید، ص432، تهران، اسلامیه، چاپ اول، 1380ش]
در کتاب “کربلا و حرم مطهر” آمده: يکی از علتهای اينکه کربلا را به اين نام ناميدند آنست که: کربل به معنی غربل است و چون سرزمين کربلا خاک نرم و روانی داشت و مانند خاک غربال شده بود به اين نام ناميده شد.
ياقوت حموی در ذيل واژه كربلا می‌نويسد: اما مبدأ اشتقاق اين كلمه (كربلا) يا كربله به معنای سستی پاهاست، بدين جهت كه سرزمين كربلا شن‌زار و خاک نرم بوده.[معجم البلدان، ج4، ص445، بيروت، دار صادر، چاپ دوم 1995].
اما کسی هم نگفته هيچ گياهی در آنجا نمی‌روييده.
در کتاب نفس المهموم آمده سيد الشهدا شب عاشورا مشغول کندن خارهای اطراف خيمه‌ها بود و اصحاب شب عاشورا اطراف خيمه ها را خندق کنده درون آن خار و گياه ريختند و صبح عاشورا آتش زدند. لطفا بی تحقيق اشکال نکنيد.
در ضمن در کتاب محن الابرار و نفس المهموم و نیز در کتاب “الفتوح” آمده که سيد الشهدا دستور حفر چاه به اصحاب داد اما ديدبانهايی که از طرف عمر سعد مامور بودند خبر به او رساندند و عمر سعد شخصی را فرستاد که فرياد زد اگر چاه حفر کنيد جنگ را شروع می‌کنيم و شما را با تير خواهيم زد و اين خبر را جاسوسان به عبيدالله هم رساندند و نامه‌ای برای عمر سعد نوشت به اين مضمون: “برای من خبر رسيده که حسين چاه می‌کند و آب بيرون می‌آورد و خودش و اصحابش از آن آب می‌آشامند پس ملاحظه نما هنگامی که نامه من به تو رسيد ايشان را از چاه کندن هر قدر که توان داری منع کن و نگذار که چاه بکنند و آب بيرون بياورند و کار را بر ايشان تنگ بگير.[كتاب الفتوح، أبومحمد أحمد بن اعثم الكوفى، ج5،ص91، تحقيق على شيرى، بيروت، دارالأضواء، چاپ اول، 1411ق_1991م؛/ و ترجمه الفتوح، ص893، مترجم: محمد بن احمد مستوفى هروى، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، 1372ش]

سوال مگر ما برای تشنگی امام حسین گریه میکنیم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

خداوند توفیق دهد به امام زمان تیر پرتاب نکنیم

دلم هواتو کرده ...

نوشته شده توسطمدیریت استانی لرستان 17ام مهر, 1396

 

یا اباصالح المهدی…

آیا زینب سلام الله علیها سر به محمل کوبیدن؟

نوشته شده توسطمدیریت استانی لرستان 13ام مهر, 1396

 

علامه مجلسی چنین نقل می‌کند که در بعضى از کتب معتبره دیدم از مسلم جصّاص نقل شده است:
«ابن زیاد مرا خواست تا دارالاماره کوفه را تعمیر نمایم. زمانی که درهای دار الاماره را گچکارى می‌کردم، ناگاه شنیدم فریادهایى از اطراف بلند شد. از کارگر زیر دستم پرسیدم: چرا کوفه دچار زاری و فغان گشت؟ جزع و فزع و بی تابی کردن و لطمه زنی در محدوده شرع که ضرر قابل توجهی بر آن مترتب نشود ، در مصیبت امام حسین علیه السلام استحباب روایی دارد

گفت: همین حالا سر یکى از خارجی‌هایی که بر یزید خروج کرده را آورده‌اند.
گفتم: آن خارجى کیست ؟ گفت حسین بن على .من صبر کردم تا کارگر رفت؛ ‌چنان به صورتم زدم که ترسیدم چشمم کور شود. دست خود را شسته، دست از کار کشیدم و وارد میدان کوفه شدم؛ جایی که مردم منتظر ورود اسیران و سرهاى بریده بودند. در این هنگام حدود چهل شتر با هودج پیدا شدند که در میان آنها اهل‌بیت حضرت سیدالشهداء و اولاد فاطمه بودند؛ دیدم که على بن الحسین بر شترى برهنه سوار است و غل و زنجیر به او آسیب رسانده و خون از رگ‌هاى گردنش جارى است. او گریه می‌کرد و اشعاری با این مضامین می‌خواند:
«اى امت بد رفتار خدا شما را از باران رحمتش سیراب نکند، اى امتى که احترام جدّ ما را درباره ما مراعات نکردید. اگر روز قیامت پیغمبر خدا ما را جمع کند، شما در جواب چه خواهید گفت. شما ما را بر پشت شتران بی‌جهاز می‌گردانید. گویا ما آن افرادى نیستیم که پایه دین را براى شما محکم کرده باشیم»
در همین زمان، مردم کوفه از روی دلسوزی به بچه‌ها نان، گردو و خرما می‌دادند. ام کلثوم آنها را از دست و دهان کودکان می‌ربود و دور می‌افکند و فریاد می‌زد: «اى مردم کوفه صدقه بر ما حرام است…». زنان کوفه با مشاهده این وضعیت براى مصیبت اهل‌بیت گریه می‌کردند.
ام‌کلثوم سر خود را از محمل خارج کرد و گفت: اى اهل کوفه آرام باشید. مردانتان ما را می‌کشند و زنانتان براى ما گریه می‌کنند. خدا در روز قیامت بین ما و شما داورى خواهد کرد. در همان هنگام بود که ناگاه صداى ضجه بلند شد و سر شهیدان که سر امام حسین پیشاپیش آنان بود را آوردند.
زینب با دیدن سر برادرش، پیشانی خود را بر چوب جلوی محمل زد و خون از زیر مقنعه‌اش فرو ریخت، سپس با یک قطعه پارچه به سر امام حسین اشاره کرده و اشعارى را خواند:
اى ماهی که چون بسر حدّ کمال رسید، به ناگاه خسوف او را ربوده و غروبش را مقدّر کرد.پاره قلبم گمان نمی‌کردم که چنین مصیبتی در انتظارت باشد.
برادرم با فاطمه کوچکت سخنی بگو؛ زیرا نزدیک است که قلبش آب شود. برادرم! قلب مهربانت چه شد که اکنون سفت و سخت شده است…»بحار الانوار ج45 صجریان مذکور نمی تواند مستند برای قمه زنی قرار گیرد زیرا اساسا قمه زنی در نزد عرف مصداق عزاداری نمی باشد و هیچ کس در فراق عزیزانش شمشیر به سر نمی زند ، اما به سر و صورت زدن و حتی زدن سر به درب منزل و مانند آن در فراق عزیزان امری مرسوم در نزد عرف است و نوعی جزع و فزع کردن تلقی می شود و تا زمانی که ضرر خاصی بر آن مترتب نشود ، بی اشکال است و این نوع جزع و بی تابی کردن در فراق امام حسین هم مصداق عزاداری و حزن تلقی می شود .

بنابراین از جریان حضرت زینب می توان استحباب به سر و صورت زدن و مانند آن را در مصیبت امام حسین استنباط کرد نه قمه زنی را .
115
ما در گذشته این روایت را چون مرسل نقل شده بود ، از حیث سندی تضعیف کرده و رد کردیم ، اما با تامل بیشتری که حول مساله داشته ایم و این که جریان مذکور در کتاب شریف و معتبر بحار الانوار نقل شده است و علامه مجلسی نیز تصریح می کند که این جریان را از کتب معتبر نقل می کند ، و از سوی دیگر در گذشته نیز ثابت کرده ایم که تمام روایاتی که در کتب معتبر ما نقل شده است مورد استناد است جز موارد اندکی از آنها که خلاف سنت قطعی می باشد ؛
و از سوی دیگر جزع و فزع و بی تابی کردن و لطمه زنی در محدوده شرع که ضرر قابل توجهی بر آن مترتب نشود ، در مصیبت امام حسین استحباب روایی دارد ؛
با توجه به تمام این نکات به این نتیجه رسیدیم که روایت مذکور صحیح است و حضرت زینب سلام الله علیها بی اختیار با دیدن سر مبارک امام حسین ، سر خودش را به عنوان حزن و اندوه و مصیبت بر محمل می کوبد که به ناگاه سر خونین می شود ، ما نیز وقتی عزیزی از خود را از دست می دهیم ممکن است بی اختیار چنین رفتاری از ما صادر شود .
البته این نکته را متذکر می شویم که جریان مذکور نمی تواند مستند برای قمه زنی قرار گیرد زیرا اساسا قمه زنی در نزد عرف مصداق عزاداری نمی باشد و هیچ کس در فراق عزیزانش شمشیر به سر نمی زند ، اما به سر و صورت زدن و حتی زدن سر به درب منزل و مانند آن در فراق عزیزان امری مرسوم در نزد عرف است و نوعی جزع و فزع کردن تلقی می شود و تا زمانی که ضرر خاصی بر آن مترتب نشود ، بی اشکال است و این نوع جزع و بی تابی کردن در فراق امام حسین هم مصداق عزاداری و حزن تلقی می شود .
بنابراین از جریان حضرت زینب می توان استحباب به سر و صورت زدن و مانند آن را در مصیبت امام حسین استنباط کرد نه قمه زنی را . shahrekhabar.com
منبع:
کانال پرسمان اعتقادی

خاطرات رزمندگان اسلام

نوشته شده توسطمدیریت استانی لرستان 11ام مهر, 1396

مرتضی حاج باقری: فیض ثواب شستن سرویس بهداشتی

صبح‌ها که برای نماز بیدار می‌شدم، دستشویی‌ها تمیز شده بود. هر وقت سوال می‌کردم «چه کسی این دستشویی‌ها را تمیز می‌کند؟» پاسخی نمی‌شنیدم.

یکی از نیمه‌شب‌ها به طرف دستشویی می‌رفتم که شخصی را مشغول نظافت دیدم. همین که صدای پایم را شنید، خودش را پنهان کرد.

وارد دستشویی شدم. چند لحظه بعد، در را محکم بستم و وانمود کردم که آن‌جا را ترک کرده‌ام.

طولی نکشید فردی که نظافت می‌کرد، از مخفی‌گاه بیرون آمد و مشغول شستن دستشویی‌ها شد.

حمیدرضا جعفرزاده بود. وقتی من را دید، به شدت ناراحت شد و گفت: «امشب با این پلیس بازی، یک فیض را از من گرفتی؛ دیگر دستشویی‌ها را نظافت نمی‌کنم.»

غلام آبیسته: وقت غنیمت است

قبل از عملیات والفجر سه، در حال باز کردن معبر، به کمین عراقی‌ها خوردیم. دشمن منطقه را به شدت زیر آتش گرفت. زمین گیر شدیم. از هر طرف گلوله می‌آمد و قادر به حرکت نبودیم.

در آن شرایط، چشمم به حمیدرضا جعفرزاده افتاد. همان طور که روی زمین دراز کشیده بود، یکی از مین‌ها را خنثی می‌کرد. با تعجب گفتم: «چه وقت مین خنثی کردن است؟»

آهسته گفت: «فعلا کار دیگری نمی‌توانیم انجام دهیم.»

مرتضی حاج باقری: رقابت نیروها در تخریب

یک روز حاج قاسم سلیمانی مرا احضار کرد و در حالی که خیلی عصبانی به نظر می‌رسید و ابروها را درهم کشیده و چین به پیشانی انداخته بود، گفت: «چرا بچه‌های تخریب را این قدر اذیت می‌کنید؟!»

با تعجب گفتم: «حاج آقا! من کسی را اذیت نکردم».

دستش را همراه با کاغذی که در آن بود، به طرفتم دراز کرد و گفت: «این نام را بخوان».

تعدادی از بچه‌های تخریب نامه‌ای به ایشان نوشته و شکایت کرده بودند که «شب عملیات، برادر مرتضی دوستان خودش را برای شناسایی و باز کردن معبر می‌فرستد و ما را که دوستان نزدیک او نیستیم، به گردان‌های پشتیبانی می‌فرستد.»

روحیه‌ بچه‌های تخریب این بود؛ برای حضور در معبر و شهادت، رقابت می‌کردند.

مرتضی حاج باقری: فرش مجانی

یک فرش ماشینی به واحد تخریب داده بودند تا به یکی از بچه‌ها هدیه بدهیم. از هر کدام از بچه‌ها که پرسیدم: «شما فرش مجانی نمی‌خواهید؟» می‌گفتند: «نه، نمی‌خواهیم.» هیچ کس آن فرش را قبول نکرد./.mashreghnews.ir

مداحی «میثم مطیعی» در حسینیه امام خمینی(ره) + فیلم

نوشته شده توسطمدیریت استانی لرستان 10ام مهر, 1396

روایتی شنیدنی درباره امام حسین(ع)

نوشته شده توسطمدیریت استانی لرستان 10ام مهر, 1396

ملاقات گروهی از ملائک و اجنه با امام حسین(علیه السلام) برای مبارزه با دشمنان حضرت که در هر بار امام(علیه السلام) به آن‌ها اذن ورود نداد.

به عنوان نمونه امام صادق(علیه السلام) طی روایتی فرمود: زمانی که اجنه درخواست یاری امام حسین(علیه السلام) را به حضرت عرضه داشتند، امام(علیه السلام) فرمود:«به خدا قسم ما باین کار از شما تواناتریم» و بعد استشهاد به آیه42 انفال کردند و فرمودند: «وَ لَکِنْ‏ لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ وَ یَحْیى‏ مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ؛ لکن مرحله‎‏اى است آزمایشى تا راه براى هر کس که هلاک شود و یا زندگى جاوید یابد، روشن و نمایان شود.» (هدایةالکبری، ص206 و لهوف(ترجمه قهری)، ص67)

ماجرا به اینجا ختم نشد و خداوند مجدداً در کربلا صحنه‌ای خلق کرد. در این باره از امام صادق علیه‌السلام نقل شده فرمود: «از پدرم شنیدم مى‌‏فرمود: هنگامى که امام حسین علیه‌السلام با عمر سعد روبرو شد و آتش جنگ شعله‌‏ور شد، خداوند امداد غیبى پیروزى را بر فراز سر حسین علیه‌السلام فرو فرستاد، به طورى که بال‌هاى خود را بر بالاى سر حسین علیه‌السلام گشودند، سپس همان امدادها، امام حسین علیه‌السلام را بین دو چیز- پیروزى بر دشمن و لقاى خدا- مخیّر کردند، امام حسین علیه‌السّلام لقاى خدا (شهادت قهرمانانه) را برگزید؛ لَمَّا الْتَقَى الْحُسَیْنُ علیه السلام وَ عُمَرُ بْنُ سَعْدٍ لَعَنَهُ اللَّهُ وَ قَامَتِ الْحَرْبُ أَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى‏ النَّصْرَ حَتَّى رَفْرَفَ عَلَى رَأْسِ الْحُسَیْنِ ع ثُمَّ خُیِّرَ بَیْنَ النَّصْرِ عَلَى أَعْدَائِهِ وَ بَیْنَ لِقَاءِ اللَّهِ فَاخْتَارَ لِقَاءَ اللَّه‏.» بنابراین امام حسین(ع) برای رسیدن و رساندن اصحابشان به لقای خداوند از تمام هستی خود گذشت و این مسیر را برای سایر شیعیانشان تا پایان دنیا هموار کرد.

 .afkarnews.ir

پا برهنه پسرم خیمه به خیمه گشتم / قطره‌اى آب نبود، اى گل ریحان رباب

نوشته شده توسطمدیریت استانی لرستان 6ام مهر, 1396

 

گرچه از دور از آن فاصله‌ها زد بد زد
آتش انگار که بر کرببلا زد بد زد

چقدر هست مگر بچه سه جایش بِرَود
وایِ من بر سه هدف او به سه جا زد بد زد

اصلا اینبار کماندار چه با زور کشید
به سه‌شعبه همه‌یِ حَنجره را زد بد زد

دست و پا داشت که می‌زد پدر انداخت عبا
آخرین بار نَفَس زیرِ عبا زد بد زد

اولین بار که چشمش به ربابش اُفتاد
اندکی حرف نزد بعد صدا زد بد زد

بُرد در بینِ عبا تا که نبیند چه شده
مادرش گفت بگو تیر کجا زد بد زد؟

گرچه بر چشمِ ابالفضل همین تیر نشست
بدتر از چشمِ عمو بود که تا زد بد زد

پشتِ خیمه به سرِ قبر ، حرامی آمد
نیزه برداشت و مانندِ عصا زد  بد زد

طفل را از وسطِ خاک کشیدند به نِی
بچه را باز نوکِ نیزه که جا زد بد زد

نیزه دارَش زِ سر نیزه سرش را انداخت
سَر که اُفتاد زمین ضربه‌یِ پا زد بد زد

رهگذرهای دَمِ کوچه به هم می‌گفتند
حرمله تیر به این بچه چرا زد بد زد

سالها بود همین جمله فقط کارِ رباب
نانجیب آنهمه لبخند به ما زد….بد زد

حسن لطفی


 
مداحی های محرم