« تجزیه وتحلیل روابط دختران وپسران-آیین پاکی وپاکدامنیموفق ترین پدر »

خواستن توانستن است

نوشته شده توسطمدیریت استانی لرستان 21ام شهریور, 1392


موفقیت به روش ملانصرالدین


روزي ملانصرالدین به همسرش گفت: برایم شیرینی درست کن که تعریف آن را فراوان از

ثروتمندان شنیده ام. همسرش می گوید: آرد گندم نداریم. ملا می گوید: آرد جو استفاده کن.

همسرش می گوید: شیر هم نداریم. ملا جواب می دهد: به جایش آب بریز. همسر ملا می گوید:

شکر هم نداریم. ملا پاسخ می دهد: شکر نمی خواهد. همسر ملا دست به کار می شود و با آرد

جو و آب به اصطلاح شیرینی می پزد. ملا بعد از خوردن، قیافه اش در هم می رود و می گوید: چه

ذائقه بدي دارند این ثروتمندها.

حالا ببینید حکایت بسیاري از ما را وقتی می خواهیم به موفقیت برسیم. به ما می گویند: کینه ها را

بیرون بریز که نزدیک ترین راه خوشبختی رها شدن است. ما می گوییم: یکی از دلایلی که می

خواهم موفق باشم کم کردن روي بعضی هاست، این یکی را بی خیال!

می گویند:

هر چه را دیگر نیازي نداري از زندگیت خارج کن تا روح طراوت و سعادت در

زندگیت جریان یابد. پاسخ می دهیم: وقتی به ثروت رسیدم هر آن چه نیاز دارم تهیه می کنم، بعد

فکري به حال کهنه ها خواهم کرد! به ما می گویند: ورزش کن که براي زندگی سعادتمند، به نشاط

و سلامتی نیاز داري. در جواب می گوییم: هنگامی که موفق شدم و پول کافی به دست آوردم بهترین

امکانات ورزشی را تهیه می کنم.

آن وقت همان گونه که ملانصرالدین به نان شیرینی نگاه می کرد ما به نانی که براي موفقیت خود

پخته ایم نگاه می کنیم و می گوییم: چه دل خوشی دارند بعضی ها.

٢


هیچ انسانی شکست خورده ابدي نیست.


شکست » : از دانشمندي سئوال کردند که نظر شما در مورد شکست چیست؟ دانشمند پاسخ داد

یک اتفاق است. کسی که شکست خورده در مقایسه با کسی که چنین تجربه اي نداشته است،

هزاران قدم جلوتر است. او روي دیگر موفقیت را به وضوح لمس کرده است و تارهاي متصل به

شکست را می شناسد. او بهتر از هر کس دیگري می تواند سیاهچاله هاي منجر به شکست را به ما

نشان دهد. وقتی کسی شکست می خورد آگاه باشید که او هزاران چیز یاد گرفته که اگر شجاعت

خود را از دست نداده باشد می تواند آنها را به دیگران منتقل کند. به کسی که شکست می خورد

« ! هرگز نگویید: او تا ابد شکست خورده است! بلکه بگویید او هنوز موفق نشده است


ما نیاز به تمرین شکست خوردن داریم.


آیا داستان پیرمرد و دریا را خوانده اي؟ او براي صید ماهی بزرگ به قعر دریا رفت و از شکست

نترسید. او می دانست هر چه بیشتر تلاش کند ارزش واقعی کار خود را بالاتر می برد. ماهی بزرگی

را به دام انداخت و پس از یک مبارزة جانانه، آن را به پهلوي قایق بست و بازگشت. ولی ماهیان

دیگر، صید پیرمرد را تکه تکه کردند و فقط از آن اسکلتی خالی بر جا گذاشتند. آیا پیرمرد شکست

خورد؟ هرگز! آن چه که او به ما آموخت تلاش بی امان و ارادة قوي براي مبارزه است، هر چند که

نتیجه خردة استخوانی بیش نباشد. او دوباره به دریا می رود و مبارزه اش را ادامه می دهد.


تمرین شکست خوردن کنید.


ناپلئون می گفت آن قدر شکست خوردم تا راه شکست دادن را آموختم. می دانی منظورش

چه بود: یعنی موفقیت فقط یک راه دارد آن هم این که از تمام راه هایی که به شکست منجر می

٣

شود اجتناب کنی ولی شکست خوردن هزار طریق دارد که اگر فقط از یکی از آن ها غافل شوي

مغلوب خواهی شد.

روزي جوانی به من گفت: میل دارم کاري کنم و به جایی برسم.


پرسیدم: چه کاري را در نظر گرفته اي؟


- نمی دانم.


- چه جاهایی دنبال کار می خواهی بروي؟


- نمی دانم.


پرسیدم: از عهدة چگونه کاري بر می آیی؟ چه مهارتهایی داري؟


وقتی که مردد ماند و پاسخی نداشت گفتم: اگر کاري به شما پیشنهاد شود، می خواهید از چه نوع


باشد؟


سري تکان داد و گفت: نمی دانم. اصلاً در باره اش فکر نکرده ام.


من به این جوان که دلش می خواست به جایی برسد بی آنکه بداند چگونه! توصیه کردم قبل از هر


چیز ،هدفی را پیدا کند و آنگاه براي رسیدن به آن، تا می تواند کوشش کند.



تنها راه براي رسیدن به موفقیت



شاید باور نکنید ولی تنها راه براي فرار از خستگی و رسیدن به موفقیت، تلاش و کوشش است.


توماس ادیسون می گفت: من هیچ کار مهمی را بر حسب اتفاق انجام نداده ام. هیچ یک از اختراعات


من محصول اتفاق نیست هر آنچه دارم محصول کار و کوشش است.


٤



انگیزه قوي داشته باشید تا موفق شوید.



یک داستان کوچک، نظر اشخاصرا نسبت بکارشان بیان میکند: دو نفر معمار با هم مشغول ساختن


آجر » : ساختمانی بودند، شخصی از پهلوي آنها گذشت و پرسید چه میکنید؟ یکی از آنها جواب داد


«. مسجد عظیمی میسازیم » : دیگري گفت .« روي هم میچینم



دست از تلاش و تقلا بر ندارید.



الماس کاربردهاي فراوانی در ساخت متهها و ابزارهاي برش دیگر دارد، اما این، دلیل


گرانبهایی و ارزش بالاي الماس نیست! الماسها ذاتاً گرانبهایند چرا که کمیابند و مشکل بدست


میآیند. نباید فراموش کنیم که هر چه انجام فعالیتی مشکلتر باشد ارزش آن هم بیشتر می باشد. اگر


الماس مانند سنگ معمولی هر جا روي زمین پخش بود، دیگر اینقدر ارزش نداشت.


سعی و کوشش نیز همین حالت را دارد. چیزهایی که به راحتی و بدون تلاش و با تلاش کم


بدست میآیند، کم ارزش و یا بیارزشند. براي اینکه چیزي ارزشمند شود، تو باید تقلا و کوشش


فراوانی براي رسیدن به آن صرف کنی. حال به من بگو آیا تو الان مشغول حفر و استخراج الماس


هستی و یا فقط دست و پاي خودت را خاکی و کثیف میکنی و اداي زحمت کشیدن را در


میآوري؟ به جست و جوي کار و تلاش برخیز، چرا که فقط از این مسیر است که ارزش و اعتبار


نصیبت میگردد.



به خودتان آمپول فلجی نزنید.



٥


عارفی از شهري می گذشت. در دروازة خروجی شهر مردي را دید که روي تخته سنگی نشسته و


به عارف که در حال راه رفتن بود با حسرت نگاه می کند. عارف از او احوالپرسی کرد و مرد گفت


که همیشه دوست داشته مسافر جاده شود و به شهرهاي دور سفر کند و به کسب و کاري جدید


بپردازد. اما افسوس که هیچگاه جاده او را نطلبیده است. عارف خندید و چند قدم از مرد جلوتر


از جا برخیز و به سمت من بیا! مرد چنین کرد. » : رفت و سپس به سوي او برگشت و به مرد گفت


اکنون جاده زیر پاي » : وقتی به عارف رسید عارف شروع به حرکت کرد و در حال حرکت گفت


« ! توست و تو را طلبیده است . همین طور ادامه دهی و بیایی چند روز دیگر به شهر بعدي می رسیم


.در واقع برآورده شدن خیلی از آرزوهاي دور و دست نایافتنی ما به سادگی از جا برخاستن و قدم


زدن است و بسیاري از ما به دلیل تنبلی و مشکل روانی کار را خیلی سخت می کنیم و دست و پاي


خودمان را با طناب و ریسمان هاي نامریی ذهنی می بندیم و به خودمان آمپول فلجی می زنیم.



تسلیم شدن شایسته شما نیست.



هوندا در کودکی روزي به فکر آموختن شنا افتاد، بیشتر بچه هاي بزرگتر مدرسه، می توانستند شنا


کنند. او از یکی از آنها خواست که شنا را به او بیاموزد، یکی از بچه ها گفت: این کاري ندارد، فقط


یک مداکا قورت بده، خودت شنا را یاد می گیري. مداکا ماهی کوچک، سیاه و بد مزه اي است و به


بچه قورباغه شباهت دارد. هوندا با ساده لوحی به کنار رودخانه رفت و کورکورانه به راهنمایی هاي


عجیب و غریب او عمل کرد. یک مداکا گرفت و قورت داد و آب فراوانی نوشید تا مرگ ماهی


کوچولو را آسان کند. سپس به خیال این که دیگر غرق نخواهد شد، در آب پرید، چند بار دست و پا


زد و مقداري آب بلعید و سرانجام پذیرفت که معجزه اي در کار نیست. فکر می کرد که آن پسرك


٦


همه چیز را به او نگفته است. شاید هم بدن ضعیف و لاغر او بود که اجازه نمی داد تا مانند


همسالان خود شنا کند. هوندا آزرده خاطر بود، اما تسلیم نشد. او نزد پسرك بازگشت تا علت را


جویا شود. پسرك گفت: اگر یک بار دیگر به کنار رودخانه بروي و یک ماهی بزرگ تر بگیري و


قورت بدهی، موفق می شوي. سخن پسرك چنان محکم و مطمئن بود که هوندا در آن تردید نکرد.


او به کنار رودخانه بازگشت و بار دیگر خود را آزمود، اما این بار هم تلاش او سودي نبخشید.


هوندا هرگز تسلیم این فکر نشد که نمی تواند مانند همسالان خود شنا کند. شروع به دویدن در کنار


رودخانه کرد و هر بار با بلعیدن یک ماهی به درون آب پرید. جریان پر قدرت و سریع آب او را


دستخوش امواج کرد و تقریباً هر بار، نزدیک بود که غرق شود. هوندا می گوید: چند سال بعد از آن،


دانستم که معجزه فقط در نیروي اراده و پشتکار من نهفته است. تصمیم گرفتم که اگر به قیمت


بلعیدن تمام آبهاي رودخانه هم باشد، شنا کردن را بیاموزم. ایمان عمیق، نیروهاي عظیم باطنی را


بیدار می کند تا بر محدودیت ها چیره شوند. این حکایت بر اهمیت ایمان که اصل و اساس موفقیت


است تأکید می کند.



هرگز دست نکشید و عقب نشینی نکنید.



ادیسون زندگی عجیب و شگفت انگیزي داشت. او می خواست وسیله اي اختراع کند که با آن بتوان


فضاي تاریک را روشن کرد و روشنی آن پایدارتر از روشنی شمع باشد. او براي تحقق هدف


خویش، بیشتر از هزار بار به آزمایش دست زد و این آزمایشها با شکست مواجه شد ولی دست از


کار نکشید و همچنان مصمم به کار خود ادامه داد. وقتی به او گفتند که پس از این همه شکست، چه


احساسی دارد؟ پاسخ داد که او ابداً خود را شکست خورده نمی داند، بلکه هزاران روش پیدا کرده


٧


که چگونه لامپ بسازد. هدفمند بودن ادیسون، طرز تفکر و نحوة برخورد او با اشتباه و شکست و


پیگیري مداوم و بی امان او، سرانجام دروازة موفقیت را به رویش گشود و او با اختراع لامپ، همه


جا را روشن کرد.



از مغزتان به عنوان انبار استفاده نکنید.



هنري » انجام داد، مصاحبه کننده که در برابر « هنري فورد » در مصاحبه اي که روزنامۀ شیکاگو با


که شخصیتی شناخته « هنري فورد » . جبهه گرفته بود، او را به کم دانشی و نادانی متهم کرد « فورد


شده و مورد احترام بود به او گفت حرف خود را ثابت کن. مصاحبه کننده پرسش هاي دانشگاهی از


او پرسید و هنري فورد که تحصیلات دانشگاهی نداشت نتوانست پاسخ دهد و با عصبانیت گفت:


من جواب این پرسش ها را نمی دانم ولی می توانم در عرضپنج دقیقه کسی را پیدا کنم که بتواند


به همۀ پرسش هاي شما جواب بدهد.


هیچوقت به جمع آوري اطلاعات علاقه اي نداشت. اما آنچه را که لازمۀ یک مدیر « هنري فورد »


لایق و تواناست، دارا بود. اگر شخصی بتواند و بداند که اطلاعات مورد نظر را چگونه و از کجا می


تواند کسب کند بهتر از این است که از مغزش به عنوان انبار استفاده کند.



تحمل شکست را داشته باشید.



در سال 1946 وقتی براي اولین بار به اسکی رفت. با خود گفت: چه « هوارهد » شخصی به نام


چوبهاي اسکی بلند و بی قواره اي! به خوبی نمی توان با آن اسکی کرد. و هنگام بازگشت گفت: می


توان چوبهاي اسکی بهتري ساخت و مصمم شد از ورقه هاي قراضۀ آلومینیوم چوب اسکی بسازد.


آنگاه در ساعتی از روز در کارگاهی نزدیک خانه اش شروع به عملی کردن طرح خود کرد. بعد از


٨


زحمت فراوان و پس از گذشت یک ماه و نیم، شش جفت چوب اسکی ساخت، اما هر کدام وقتی


در برف قرار گرفتند خم شدند و شکستند. او با آنکه از این واقعه ناراحت شد اما تسلیم نشد.


در سال 1948 با شش هزار دلار پس اندازش مجدداً شروع به کار کرد و هر هفته یک جفت چوب


اسکی تولید کرد و براي یک یک مربیان اسکی فرستاد تا آزمایش شود و هر بار که آنها، چوب


اسکی شکسته را براي او پس می فرستادند با خود می گفت: چوبهاي اسکی بعدي را که خواهم


ساخت بدون اشکال خواهد بود. او سه زمستان با دقت و وسواس بر روي طرح خود کار کرد و


بالاخره در یکی از روزهاي سال 1950 به هدف خود رسید.



لازمه موفقیت داشتن یک انگیزه قوي است.



آیا تاکنون پرنده اي را که در اتاقی محبوس شده باشد دیده اید؟


پرنده در جستجوي نور، خود را به شیشۀ پنجره می زند و گاه ساعتها این کار را تکرار می کند.


بعضی افراد هم همین کار را می کنند. یعنی خواهان تغییر هستند و انگیزة قوي هم دارند. اما انگیزه


هر قدر هم قوي باشد باعث نمی شود که بتوانید از پنجرة بسته خارج شوید، بلکه لازم است که


تصمیم خود را تغییر دهید. تنها شانس پرنده این است که تلاش بیهوده نکند و به جستجوي راه


خروج دیگري بپردازد!



داستان سه بنا



در دامنۀ کوهی، سه بنا زندگی می کردند. کار آنها تراشیدن سنگ هایی بود که از کوهها استخراج می


کردند. وقتی از اولین بنا پرسیدند: چه کار می کنی؟ در پاسخ گفت: سنگ می تراشم! وقتی همین


پرسش از دومین بنا شد، گفت: سنگ می تراشم تا دیوار بسازم! و وقتی این پرسش از سومین بنا نیز


٩


شد، هیجان زده پاسخ داد: قصر بزرگی می سازم که در بالاي این کوه قرار خواهد گرفت و همۀ این


سنگها براي ساختن پایه هاي نیرومند قصر هستند. بعدا سًنگ هاي کوچکتري براي ساخت


دیوارهاي عظیم و محکم قصر و سر دروازه هاي آن خواهم تراشید، آنگاه….


با هدفی بزرگ به آینده بنگرید، تا کار بزرگی در وجود شما شکل گیرد!



راز موفقیت کشاورز نمونه



یکی از کشاورزان همواره در مسابقات، جایزة بهترین غله را به دست می آورد و به عنوان کشاورز


نمونه شناخته شده بود. رقبا و همکارانش علاقه مند شدند سر از کار او درآورند و راز موفقیتش را


بدانند. به همین سبب، او را زیر نظر گرفتند و مراقب کارهایش بودند. پس از مدتی جستجو،


سرانجام با نکتۀ عجیب و جالبی رو به رو شدند. این کشاورز پس از هر نوبت کشت، بهترین


بذرهایش را به همسایگانش می داد و آن ها را از این نظر تأمین می کرد. بنابراین همسایگان وي می


بایست فاتح مسابقات می شدند نه خود او! کنجکاوي بیشتر شد و کوشش علاقه مندان به کشف این


موضوع که با تعجب و تحیر نیز آمیخته شده بود، به جایی نرسید. سرانجام تصمیم گرفتند ماجرا را


از خود او بپرسند و پرده از این راز عجیب بردارند. کشاورز هوشیار و دانا در پاسخ پرسش


چون جریان باد، ذرات بارور کنندة غلات را از یک مزرعه به مزرعه دیگر می » : همکارانش گفت


برد، من بهترین بذرهایم را به همسایگانم می دهم تا باد، ذرات بارور کنندة نامرغوب را از مزارع آن


همین تشخیصصحیح و درست « ! ها به زمین من نیاورد و کیفیت محصولات مرا خراب نکند


کشاورز، توفیق کامیابی در مسابقات بهترین غله را برایش به ارمغان آورد.



مادر گنج هاي من، رنج هاي من است.



١٠


از داستایوفسکی نویسندة بزرگ می پرسند شما که این همه رمان هاي بزرگ را خلق کرده اید، عامل


این همه خلاقیت چیست و از کجا این همه گنج معرفت و خلاقیت را به دست آورده اید؟ می


یعنی تمام «. همۀ اینها حاصل رنج هاي من است. مادر گنج هاي من، رنج هاي من است » : گوید


خلاقیت هاي رمان نویسی و شخصیت پردازي و آن آفرینش شخصیت هاي بزرگ را در کوران پر


رنج زندگی خودش خلق کرده است. پس کسی در سکون و آرامش به چیزي نمی رسد.



شکست هاي ابراهام لینکلن



ابراهام لینکلن در 31 سالگی در تجارت با شکست مواجه شد؛ در 32 سالگی در انتخابات مجلس


بازنده شد؛ در 34 سالگی بار دیگر در تجارت شکست خورد؛ در 35 سالگی همسرش را از دست


داد؛ در 36 سالگی دچار فروپاشی عصبی شد؛ در 46 ،43 و 48 سالگی در انتخابات کنگره و در 55


سالگی در انتخابات مجلس سنا شکست خورد. در 56 سالگی براي تصدي معاونت ریاست


جمهوري آمریکا ناکام ماند و در 58 سالگی بار دیگر در انتخابات مجلس سنا با شکست مواجه


شد.اما سرانجام در 60 سالگی به ریاست جمهوري ایالات متحده برگزیده شد و امروز از او به عنوان


یکی از بزرگترین رهبران تاریخ جهان یاد می شود.



رازهاي موفقیت را به یاد بسپارید.



1.هرگز خودتان را دست کم نگیرید. وقتی دیگري از عهدة کاري برآمده باشد، به احتمال زیاد شما


هم می توانید.


2. حد و مرزهایی که توانایی هاي شما را محدود می کنند، همان هایی است که خودتان ایجاد کرده


اید.


١١


3. هنگامی می توانید انسان کارآمدي باشید که مسوولیت کامل زندگی و آن چه را برایتان پیش


می آید بر عهده بگیرید.


4. همواره به یاد داشته باشید مهم ترین نیروي خلاقی که بر زندگی شما تأثیر می گذارد، خودتان


هستید.


5. از بهانه تراشی، عذر آوردن و مقصر دانستن دیگران دست بردارید.


6. هنگامی که می دانید کسی یا چیزي برحق است آن را نادیده نگیرید.


7. رسیدن به آرامش فکري را هدف اصلی خود قرار دهید و براساس آن براي زندگی تان برنامه


ریزي کنید.


8. همواره به آن موجود خیلی خوب که در درون شماست و او را می شناسید وفادار بمانید.


9. در مورد آینده و زندگی خود تصویري روشن و واضح داشته باشید.


10 . فقط به پیروزي و موفقیت و خوشبختی فکر کنید.


11 . همواره ببخشید و فراموش کنید.


12 . مهم ترین مانعی را که بین شما و هدفتان قرار گرفته مشخصکنید و از همین امروز براي


برداشتن آن دست به کار شوید.


13 . افکارتان را بر روي کاغذ بیاورید و مرتباً آن ها را مرور و بازنویسی کنید.


14 . حداقل شرط لازم براي موفقیت در هر زمینه اي یادگیري مداوم است.


15 . از سلامت جسمانی خود به بهترین نحو مراقبت کنید. نیرو و نشاط براي موفقیت و خوشبختی


ضروري است.


١٢


16 . آن چه بیش از هر چیز با موفقیت و خوشبختی همسویی دارد خوش بینی است.


17 . وقتی خدا بخواهد براي شما هدیه اي بفرستد آن را در مشکلی می پیچد . هرچه مشکل بزرگ


تر باشد ، هدیه هم بزرگ تر است.


18 . همیشه با خودتان مثبت و قاطعانه حرف بزنید.


وخواهید دید که « . 19 . هر روز را با این جمله آغاز کنید: می دانم امروز اتفاق خوبی برایم می افتد


همین طور هم می شود.


20 . اگر با تمام وجود به چیزي اعتقاد داشته باشید سرانجام به واقعیت می پیوندد.


21 . لباس هایتان را با دقت انتخاب کنید. طرز لباس پوشیدن باید در شما قدرت و توانایی ایجاد کند.


22 . همه از همه چیز باخبر می شوند. هرگز حرفی را که مایل نیستید کسی بداند به هیچکس


نگویید.


23 . از کسانی که به شما کمک می کنند تشکر و قدردانی کنید. و این احساس قدردانی را در


برخوردهایتان داشته باشید.


24 .هرگز تصور نکنید که همه چیز را می دانید، سؤال کنید؛ زیرا آینده متعلق به کسانی است که می


پرسند.


25 . دوراندیش باشید و براي داشتن یک زندگی مستقل و امن در آینده از امروز برنامه ریزي کنید.


26 . حداقل 10 درصد از درآمد خالصخود را پس انداز کنید.


27 . مدیریت زمان در حقیقت مدیریت زندگی است و انسانهایی موفق هستند که از وقتشان خوب


استفاده می کنند.


١٣


28 . همواره سعی کنید با مردان و زنان موفق ارتباط برقرار کنید.


29 . در سخن گفتن صریح باشید و در بیان منظور خود حاشیه نروید.



نقش پیشرفت هاي کوچک و مستمر در کسب موفقیت



یکی از مربیان بسیار موفق ورزشی ،توفیق خود را مرهون اعتقاد راسخ خود به پیشرفت تدریجی و


مداوم می داند.تیم او در سال 1986 علی رغم تمام کوشش و تلاشی که به خرج داد به تیم حریف


باخت.براي جبران این شکست،وي طرحی بر پایۀ پیشرفت هاي کوچک و مستمر ریخت و بازیکنان


را متقاعد ساخت که اگر هر یک از آنها توانایی هاي خود را فقط به میزان یک درصد بالا ببرند، با


اختلاف زیادي از حریف جلو خواهند افتاد.مربی به بازیکنان گفت که یک درصد، رقم بسیار


ناچیزي است.اگر دوازده بازیکن، هر یک به میزان یک درصد بهتر بازي کنند مجموع این ارقام به


معنی دوازده درصد بازي بهتر است، در حالی که براي قهرمانی تنها ده درصد پیشرفت کافی


است.این که این استدلال تا چه حد درست یا نادرست است اصلا مًهم نیست.مهم آن است که


بازیکنان آن را باور کردند و قابل دسترسی دانستند.


همه اطمینان داشتند که می توانند قدرت خود را به میزان حداقل یک درصد افزایش دهند.


این احساس اطمینان و نزدیک بودن به هدف ، موجب شد که بازیکنان از این حد نصاب، فراتر


رفتند.اکثر آنها رکورد خود را بیش از پنجاه درصد ترقی دادند و بسیاري از آنها پنجاه درصد بهتر از


گذشته شدند.به گفته این مربی، آنها در سال 1988 آسانتر از همه، مسابقات را بردند.


آنچه، باعث تغییر پایدار در کیفیت می شود، پیشرفت هاي کوچکی است که تدریجی ولی به طور


دائم و پیوسته به وجود می آید.


١٤



آسانسوري براي کسب موفقیت وجود ندارد.



به خاطر بسپارید که آسانسوري که بتواند شما را به بالاترین طبقه موفقیت برساند، از کار افتاده


است و شما ناگزیرید که طبقات موفقیت را پله پله بالا بروید!



شما هم می توانید موفق شوید.



چقدر لئوناردو داوینچی را می شناسید ؟ آیا در بارة زندگی و آثار وي اطلاعاتی دارید؟ هر چند


لئوناردو داوینچی در عصري زندگی کرده است که علوم بشري در آن پیشرفت چندانی نکرده بود،


ولی مسأله اي که باعث شده بود وي بتواند مسائل بزرگ علمی را کشف کند و در علوم و فنون


زیادي به مهارت هاي چشمگیري برسد این بود که او از زاویۀ دیگري به دنیا نگاه می کرد. بسیاري


بر این باورند که افرادي مانند داوینچی نابغه هایی خدادادي هستند، ولی حقیقتی که به نابغه شدن


این افراد کمک کرده این است که آنها به حقیقت پی برده اند که مغز هر انسانی به مراتب بهتر از آن


است که عموم فکر می کنند. درست همان طور که اگر از آهن استفاده نکنیم زنگ می زند، همان


طور که آب راکد می گندد یا به هنگام سرما یخ می بندد ، اگر از شعور و مغز خود استفاده نکنیم، آن


را از دست می دهیم.



داستان یک مرد موفق



شخصی به یک موفق گفت: حاضر بودم تمام زندگیم را بدهم تا بتوانم مثل شما موفق شوم و آن


مرد لبخندي زد و گفت: من هم همین کار را کردم!



به مقام دوم قانع نباشید



١٥


سؤال از ( مایکل جردن ) - بازیکن بسکتبال سیاهپوست - علت موفقیت شما چیست. جواب:


من حاضر نیستم در هیچ کاري به مقام دوم قناعت کنم!



یک تصمیم واقعی بگیرید.



شخصی براي ساخت یک پروژه 302 بار جواب منفی توأ

هدفی را پیدا کنید و تا رسیدن به آن دست از تلاش بر ندارید.

نظر از: میرعسی خانی [عضو] 

ممنون مطلب جالبی بود فقط خیلی طولانی بود …
موفق باشید

1392/06/23 @ 13:51


فرم در حال بارگذاری ...